نویسنده
آی گرگ... آی گرگ... کمک... کمک!
با شنیدن این صدا، همیشه یاد قصهی معروف چوپان دروغگو میافتیم.
چوپان قصهی ما دروغگو نبود. فقط تنها بود و از فرط تنهایی، فریاد «گرگ» سر میداد، اما کسی نفهمید که «گرگ» بهانهای بود برای چوپان تا مردم شهر را برای لحظهای به دشت فراخواند و تنهایی خویش را با آنها تقسیم کند!
افسوس که کسی تنهاییاش را درک نکرد... و همه در پی گرگ بودند؛ در این بین، فقط گرگ فهمید که چوپان چقدر تنهاست!
ارسال نظر در مورد این مقاله