نویسنده
فرشتهها از کجا میآیند؟
نویسنده: مصطفی خرامان
تصویرگر: علی عطایی
نشر افق
خیلی خوب است که خدا وقت آفریدن انسانها حواسش به همه چیز بوده است؛ حواسش هم به دلتنگیها و غصهها بوده، هم به شادیها و خوشیها. من دلم به خیلی چیزها خوش است. مثلاً همین که فکر میکنم همیشه و هر لحظه خدا حواسش به من است و علاوه بر آن فرشتههایش را مأمور کرده تا حسابی هوایم را داشته باشند. من بودن فرشتههایی را که در آسمان و زمین هستند حس میکنم. وقتی باران میبارد و دلم آرام میشود. وقتی خبر خوشی به گوشم میرسد. وقتی با کار نیکی که انجام میدهم چیزی توی دلم سبز میشود و ریشه میدواند فرشتهها را میبینم؛ با لبخندهای صورتی پررنگشان.
فرشتهها همه جا هستند. توی اتاق من، توی خیابان، توی مدرسه، توی فروشگاههای زنجیرهای. فرشتهها حتی جاهایی هستند که آدم فکرش را هم نمیکند. درست جایی که انتظارش را نداری، حاضر میشوند و حسابی غافلگیرت میکنند. فرشتهها گاهی لباسهای مختلف تنشان میکنند؛ لباس اتفاقهای خوب و دوستیهای شیرین را. وقتی دوستی با کسی آغاز میشود، این فرشتهها هستند که میان آدمها چرخ میزنند و دنیا را آبی فیروزهای میکنند.
اما راستی! فرشتهها از کجا میآیند؟ فرشتههایی که همه جا هستند و حواسشان به همهی آدمهای روی زمین هست. امام علی(ع) در کتاب نهجالبلاغه میگوید همهی فرشتهها از آسمان میآیند. میگوید بعضی فرشتهها آنقدر بزرگ و قدبلندند که پاهایشان به زمین میرسد و سرهایشان از آسمان هم بالاتر میرود:
«سپس آسمانهای بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهی از فرشتگان همواره در سجدهاند و رکوع ندارند و گروهی در رکوعاند و یارای ایستادن ندارند و گروهی در صفهایی ایستادهاند که پراکنده نمیشوند و گروهی همواره تسبیحگویند و خسته نمیشوند و هیچگاه خواب به چشمشان راه نمییابد و عقلهای آنان دچار اشتباه نمیگردد. بدنهای آنان دچار سستی نشده و آنان دچار بیخبری برخاسته از فراموشی نمیشوند. برخی از فرشتگان، امینان وحی الهی و زبان گویای وحی برای پیامبران هستند، که پیوسته برای رساندن حکم و فرمان خدا در رفت و آمدند. جمعی از فرشتگان حافظان بندگان، و جمعی دیگر دربانان بهشت خداوندند. بعضی از آنها پاهایشان در طبقات پایین زمین قرار داشته و گردنهایشان از آسمان فراتر، و ارکان وجودشان از اطراف جهان گذشته، عرش الهی بر دوشهایشان استوار است، برابر عرش خدا دیدگان به زیر افکنده و در زیر آن، بالها را به خود پیچیدهاند. میان این دسته از فرشتگان با آنها که در مراتب پایینتری قرار دارند، حجاب عزت و پردههای قدرت، فاصله انداخته است. هرگز خدا را با وهم و خیال، در شکل و صورتی نمیپندارند و صفات پدیدهها را بر او روا نمیدارند؛ هرگز خدا را در جایی محدود نمیسازند، و نه با همانند آوردن، به او اشاره میکنند.»(1)
سرم گیج میرود از خواندن این کلمهها. زمین و آسمان پر از فرشته است. فرشتههایی با بالهای بزرگی که تصور کردنشان از ذهن ناتوان و کوچک من برنمیآید؛ اما میتوانم یک دستهی دیگر از فرشتهها را تصور کنم. یک دستهی دیگر را که مصطفی خرامان هم در کتاب خودش به ما معرفی میکند: «آدمهای فرشتهای». این اسم را من برای آدمها انتخاب کردهام، آدمهایی که شبیه فرشتهها منجی میشوند، درست در لحظهای که انتظارش را نداری به کمکت میآیند و فرشتههای واقعی خدا را در ذهنت تداعی میکنند.
«فرشتهها از کجا میآیند؟» عنوانی است که مصطفی خرامان برای کتابش انتخاب کرده و داستانِ چهار شخصیت مختلف را به تصویر کشیده که هیچکدام ربطی به هم ندارند؛ اما یک اتفاق، دست هر چهار شخصیت را میگیرد و زندگیشان را به هم پیوند میزند. گیتی دختر هجدهسالهای که دیپلم گرفته و دانشگاه قبول شده و پدر خود را در تصادف از دست داده، علیرضا پسر بیست و دو سالهای که با مادرش زندگی میکند و به دنبال کار میگردد، مرجان دختر هجدهسالهای که با پسری عقد کرده و منتظر است پدرش وامی جور کند تا برای او جهیزیه بخرد و برود خانهی خودش و غلام نوجوان روستایی که برای یک سال اجاره داده شده است. پدرش، از پسرعمویش پولی قرض کرده و چون نمیتوانسته پول را پس بدهد، پسرش را برای یک سال فرستاده پیش پسرعمو تا یک سال بدون مزد کار کند. این چهار نفر شخصیتهای اصلی داستان هستند؛ اما داستان دو شخصیت دیگر هم دارد. پیرمرد پینهدوز و پسرک واکسی به نام محمد.
مصطفی خرامان در کتاب «فرشتهها از کجا میآیند؟» که هفت فصل کوتاه دارد، داستان را در هر فصل از زبان یکی از شخصیتها تعریف میکند و با جادویی به نام نویسندگی، هر کدام از این شخصیتها را با یکدیگر آشنا میکند و زندگیشان را به یکدیگر گره میزند و یادآور میشود که آدمهای خوب روی زمین، فرشتههایی هستند که تبدیل به آدم شدهاند. در بخشی از کتاب آمده:
«ویم وندرس، کارگردان مشهور آلمانی با ساختن فیلم «آسمان برلین» معتقد است که آدمهای خوبِ روی زمین فرشتههایی هستند که تبدیل به آدم شدهاند. در تقدیمنامهی فیلم آمده: «به همهی فرشتگان قدیمی، پیش از همه یاسو جیرو، فرانسوآ و آندری.»
فیلم آنقدر لطیف و زیباست که بیننده آن را باور میکند. حتی اگر آن را باور نکند، میپذیرد که فرشته بودن با خوبی کردن رابطهای مستقیم دارد. دربارهی فرشتهها، باورها، افسانهها و داستانهای زیادی گفته شده است. حتماً شنیدهاید که میگویند: «فلانی مثل فرشتهها بود!»
برای فرشتهها میتوان داستانهای دیگری ساخت، داستانهایی متفاوت از آنچه در «آسمان برلین» گفته شده، یا در داستانها و افسانهها آمده است. حتماً این را هم شنیدهاید که میگویند: «همواره دو فرشته بر دست راست و دست چپ آدمی مواظباند که اعمال او را بنویسند. آنچه فرشتهی دست راست مینویسد ثواب است و آنچه فرشتهی دست چپ مینویسد اعمال خطاست.» (صفحههای 27 و 28)
و حالا مصطفی خرامان داستان فرشتهای را مینویسد که شخصیتهای داستان را به هم مرتبط میکند و مشکل هر کدام از آنها را به طریقی حل میکند.
«فرشتهها از کجا میآیند؟» رمان کوتاهی است در 68 صفحه که علی عطایی با تصویرهای سیاه و سفید و با تکنیک کلاژ آن را تصویرگری کرده و از سوی نشر افق به چاپ رسیده است. درست است که سیاه و سفید بودن، کمی از زیبایی تصویرها کاسته، اما بودن این تصویرها خالی از لطف نیست و به تجسم کردن و تصویری شدن داستان و جملات کمک زیادی کرده است.
«داستانهای دیگری هم میتوان برای فرشتهها ساخت. داستانهایی که وجود فرشتهها را یادآوری میکنند. مهم این است که فرشتهها وجود دارند و روی زمین زندگی میکنند. شاید کنار ما باشند و ما آنها را نشناسیم. مواظب فرشتهها باشید! و راه فرشته شدن را بیاموزید!» (صفحهی 28 کتاب)
1) نهجالبلاغه، خطبهی یک، شگفتی خلقت فرشتگان، ترجمهی مرحوم محمد دشتی.
ارسال نظر در مورد این مقاله