آسمانه / آنچه باید باشی

نویسنده



در زندگی حرف‌های نگفتنی زیاد است. مجال برای گفتن هم به اندازه‌ی شمار نفس‌هاست. با این حال در طول تاریخ بشر همیشه آنچه که گفته شده، کم‌تر از آنچه بوده که فرو گذاشته شده

است؛ زیرا سخن، ادیبی دانا می‌طلبد و شنوایی دقیق و چنین فرصت‌هایی در گذر زمان آن‌قدر نبوده‌اند که بتوان ناگفته‌ها را بیان کرد. پس به اندازه‌ی عمر انسان در این دنیای خاکی

ناگفته‌هایی است که چون تلی از خاک روی هم انباشته شده. ناگفته‌هایی که بهای‌‌شان به نهفته‌بودنشان است؛ اما ناگفته‌ها را نمی‌گویند تا انسان خود به حقیقت وجودشان پی ببرد و جرعه‌ای

از سرچشمه‌ی گوارای‌شان بنوشد و سیراب شود. وقتی ببینی کسی دنبال این ناگفته‌ها نیست، بدانی که تصور خیلی‌ها این است که ندیدن، دلیل بر نبودن است. آن‌ وقت است که سکوت این

سنت همیشگی را باید بشکنی و بگویی آنچه را که همه پنهان می‌دارند. ناگفته‌هایی از آدمیتی که در کوچه پس کوچه‌ها پنهان است و به قولی هم مرگ انسانیت نزدیک است. چیزی که

فراتر از هر مذهب و آیینی است. چیزی که انسان را بهای دین داشتن داده است. این آیین و مذهب است که ارمغان آدمیت است. جز این اگر بود دیگر موجودات نیز پیرو آیین و مذهب

بودند. چه قرابت زیبایی دارند دو واژه‌ی انسان و انسانیت؛ چرا که انسانیت به آدمی عطا می‌شود. در مرام و مسلک این راه باید و نبایدی نیست، واجب و غیرواجبی نیست، آنچه که هست

انسان را به گوهر وجودش فرامی‌خواند. خنجر به دست گرفتن و برادرکشی نقض انسانیت است، حیله و خدعه برای آنچه که تو را کم‌رنگ می‌کند نقض انسانیت است، پارسایی و عبادت از

روی عادت و روزمرگی نقض انسانیت است. پس قبل از هر چیز انسان باش، چرا که دین و آیین تو سعی در پرورش و شکوفا نمودن تو دارد و انسانیت از این‌که تو مسلمانی بی‌هدف و عابدی

از سر عادت باشی دور می‌دارد. انسانیت دین به بار می‌آورد و دین انسانیت را تأیید می‌کند، پس قبل از شیعه بودن و مسلمان بودن انسان باش که تو را از مسلمانی دروغین و شیعه‌ای ریاکار

بودن بازمی‌دارد.

CAPTCHA Image