گزارش ماه

نویسنده




تابستان دایره‌ای، دایره‌ی تابستان

دوست دارید یک دایره‌ی بزرگ داشته باشید و تابستان‌تان را با خودتان ببرید میان این دایره؟ وقتی پیشنهاد درست کردن یک دایره را به دوست‌هایم دادم هر کدام‌شان از یک دایره گفتند که مخصوص خودشان بود. من گفتم دایره‌های‌تان را بنویسید و به قول معروف هر چه دارید بریزید روی دایره. هر کدام برایم دایره‌ی‌شان را تعریف کردند و من برای‌تان از آن‌ها نوشتم. دایره‌های پررنگ و گرمی که هر کدام فقط شبیه خودشان‌اند و بس!

می‌خواهم یک دایره‌ی بزرگ بکشم. یک دایره برای سه ماه تابستان. وسایل مورد نیازم را داخل این دایره می‌برم. مثلاً آب‌سردکن خانه را، یک کولر دستی را که پوشال‌هایش خوب آب خورده است؛ یک عالمه کتاب را، کتاب‌هایی که داستان می‌گویند و کتاب‌هایی که شعر می‌خوانند. (دایره‌ی آرزو)

می‌خواهم دایره‌ام را تا ته تابستان نگه دارم. می‌خواهم دایره‌ام و من، دوتایی از تابستان پیش ‌رو لذت ببریم و حواس‌مان را ندهیم به چیزهایی که هیچ جذاب نیستند! مثلاً شما قضاوت کنید، بستنی خوردن جذاب‌تر است یا حل کردن تمرین‌های ریاضی؟ اصلاً تابستان را به ریاضی و فیزیک چه‌کار؟ (دایره‌ی محمد)

می‌خواهم این تابستان متفاوت‌ترین تابستان زندگی‌ام باشد. تابستانی که هیچ کس به تقویمش ندیده باشد. اصلاً از کجا معلوم تا آخر تابستان فکرم مثل حالا خوب کار کند و بتوانم شعرهای خوب بخوانم و داستا‌ن‌های خوب! پس از همین اول، تا آخرش را برنامه‌ریزی می‌کنم. (دایره‌ی مهدیس)

می‌خواهم یک بالشت نرم و گنده با یک تشک خنک و سفید را با خودم ببرم توی این دایره. خب کسی که تا دیروقت بیدار بماند صبح‌ها دیر از جایش بلند می‌شود. فقط باید حواسم باشد پایم از خطوط این دایره بیرون نزند و دوباره وصل نشوم به دنیای آن بیرون! (دایره‌ی نیوشا)

می‌خواهم گاهی اوقات از دایره‌ام بیایم بیرون. بروم بیرون قدم بزنم. بروم بازار و به میوه‌های آب‌دار تابستانی نگاهی بیندازم. می‌خواهم هندوانه‌های به شرط چاقو را امتحان کنم. توت‌فرنگی‌های سنندج را بچشم و از مغازه‌ی دور میدان ریحان‌های رنگی بخرم برای نان و پنیر و سبزی‌هایی که بعد از ظهر می‌شود در حیاط بساطش را راه انداخت. ما در خانه‌ی‌مان به جای جوجه‌کباب درست کردن روی منقل، فرش می‌اندازیم و هندوانه می‌خوریم و نان و پنیر. مادرم تربچه‌ها را تزیین می‌کند و من همیشه غر می‌زنم که معده‌ی آدم چه می‌داند تربچه تزیین شده است یا نشده. مادرم بهارنارنج و بیدمشک را قاتی می‌کند، شیرینش می‌کند و با قالب‌های یخ می‌دهد دست‌مان. من دهان جمع‌شده‌ام را هیچ وقت به شکایت باز نمی‌کنم، چون این یک سنت قدیمی در خانواده‌ی ماست. سنت نوشیدن عرقیات خنک در اوج گرمای تابستان! (دایره‌ی فاطمه)

دایره‌ی من باید برایم پر باشد از لباس‌های نخی و خنک. لباس‌هایی که من بتوانم بپوشم و در آن‌ها عرق نکنم. لباس‌های نخی سفیدی که با خودشان تابستان را می‌‌آورند. هر وقت نگاهشان می‌کنم یادم می‌افتد تابستان آمده و دیگر نمی‌توان دل داد به پوشیدن لباس‌های تیره و کلفت. دایره‌ی من یک دایره‌ی تپل مپل و گرم و نرم است، اما من لباس‌های سبک تنم می‌کنم و به جنگ گرما می‌روم! (دایره‌ی پانیذ)

این یک دایره‌ی معمولی نباید باشد. دایره‌ای که کسی فضولی نکند تویش و هی نپرسد توی آن داری چه‌کار می‌کنی. دایره‌ام مال من است. ساعت‌های زیاد می‌نشینم و تویش فکر می‌کنم. فیلم نگاه می‌کنم. دایره‌ام باید یک درِ خوب و محکم داشته باشد که هر وقت خواستم، درش را ببندم و رویش تابلویی نصب کنم با این عنوان که: لطفاً تا انتهای تابستان مزاحم نشوید! (دایره‌ی نیک‌ناز)

دایره‌ی من پر از آهنگ است. من علاوه بر این‌که صدای رسیدن میوه‌ها و برگشتن پرنده‌ها را دوست دارم از آهنگ گوش کردن، بدون دلشوره داشتن بابت فردا و درس‌های سخت هم خوشم می‌آید. پنجره باز است و صدای آهنگ، پرنده‌های روی شاخه را واداشته که تابستانی بخوانند. (دایره‌ی مجتبی)

نمی‌دانم این دایره چه شکلی است و چه چیزهایی می‌تواند در آن وجود داشته باشد. فقط می‌دانم باید خوب باشد. جایی که خبری از کار داشتن تویش نیست. خیلی دوست دارم دایره‌ای برای خودم داشته باشم که بی‌زاویه باشد و مجبور نباشم دایم یک گوشه‌اش بنشینم. دوست دارم کاری برای انجام دادن نباشد. فقط من باشم و بی‌کاری و حرف زدن با دوست‌هایم. لطفاً برای دایره‌ی من یک تلفن کنار بگذارید با یک گوشی که دیر بوی سوختگی‌اش دربیاید! (دایره‌ی نازلی)

چه‌قدر دایره هست برای نوشتن. به اندازه‌ی آدم‌ها شکل‌های مختلفی می‌گیرد این تابستان بیچاره! باید به ناز هر جور سلیقه‌ای برقصد! من تابستان را به خاطر همین دایره دوست دارم. دایره‌ای که فقط مال من است و در داشتنش مثل اتاق و کمد و کامپیوتر با کسی شریک نیستم! دایره‌ای که فقط خودم هستم و یک عالم روز و ساعت و دقیقه‌هایی که هر جور دلم بخواهد پیشش می‌برم.

باید از همین حالا خودم را برای سفر آماده کنم. از امتحانات آخر سال هنوز خیلی نگذشته. برای خستگی در کردن یک سفر کوچک چیز بدی نیست. سفر به دایره‌ای که تویش همه‌ چیز پیدا می‌شود؛ از شیر مرغ تا جان آدمیزاد!
CAPTCHA Image