روی قالی دخترک
نقش یک گل میزند
با دو دست خستهاش
نقش بلبل میزند
***
چشم او کمسو شده
بس که قالی بافته
بس که هر شب تا سحر
نخ به نخ انداخته
***
کار او این بوده است
روزهای بیشمار
در نگاهش زندگیست:
دار قالی، پود، تار
***
در میان هر گره
نقشی از چشمان اوست
رج به رج تصویری از
خاطرات و آرزوست
ارسال نظر در مورد این مقاله