دل من نپرسید...

نویسنده


نبودند که ببینند. کاش بودند و در جشن ما حضور می‌یافتند! کاش می‌ماندند و در زیر طاق نصرتی از گل و لبخند، شیرینی‌های‌مان را قسمت می‌کردیم و خنده‌های‌مان را به پای هم می‌ریختیم!

شهدا نیستند. شهدا شاید برگردند. شهدا شاید آوازهای‌شان را دوباره در آغوش نسیم صبحگاهی شهر ما بریزند.

اسمِ من «دهلران» است. من قسمتی از خاک گرم ایران‌زمینم. من مدیون شهدای زیادی هستم. یک بار وقتی که شهدا در گرماگرم جنگ به آسمان رفتند، من چیز عجیبی شنیدم. آن‌ها:

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند:

زمین چه‌قدر حقیر است، آی خاکی‌ها!

*

شهر «دهلران» مرکز شهرستان دهلران از توابع استان ایلام است. این شهر در مسیر راه آسفالته‌ی ایلام به شهر دزفول قرار دارد. مردم ساکن این شهرستان را اقوام لُر تشکیل داده‌اند.

معادن نفت مهم‌ترین منابع زیرزمینی بوده و هوایش معتدل است. دهلران مردمانی خونگرم و مهربان دارد. وقتی صدام به ایران حمله کرد، یکی از جاهایی که به آن طمع داشت دهلران بود. سرزمینی خوش آب و هوا با معادن نفت... اما صدام کور خوانده بود و مردم دلیر دهلران را نمی‌شناخت...

*

از همان روزها، دهلران پیش از آن که به دست دشمن بیفتد زیر آتش سنگین توپخانه و بمباران هواپیماهای جنگی عراق قرار گرفت. روزهای سختی بود. شهدا یکی یکی بر خاک می‌افتادند. تنِ دهلران زخمی و پُردرد بود. مردم کم‌کم شهر را ترک کردند.

روز چهارم مهر 1359 (در پنجمین روز جنگ) حدود 50 تانک دشمن به طرف دهلران پیش آمدند. دشمن از آسمان و زمین به آن حمله کرد. مردم محلی با اسلحه‌های سبک و قدیمی به کمک نیروهای نظامی آمدند. دهلران آرام آرام به اسارت رفت... روز 25 مهر، اولین روزِ تنهایی دهلران بود...

*

دل من نپرسید

چرا خانه‌ام از عبور پرستو تُهی شد

چرا پشت تنهایی‌ام

رد پروازِ پروانه‌ها سوخت

مسیر نگاهم

چرا از نفس‌های باران جدا ماند... (1)

*

دهلران در انتظار بود. دهلران به آن تپه‌های نزدیک نگاه می‌کرد. وقتی نسیم به دیدن دهلران می‌آمد، از آن سوی جبهه برایش، بوی خوشی می‌آورد. بوی دوستانِ شهیدش را، بوی مردمی را که هم‌صحبت شب و روزش بودند.

حالا با هر نگاهش می‌گفت: «آنان کِی بازمی‌گردند و کِی دست‌های‌شان را بر گردن من حلقه می‌سازند.»

راستی، وقتی که آنان نیستند، چرا اضطراب تلخی، من را در بر گرفته است...!

*

رزمندگان اسلام برای آزادی دهلران تلاش‌های زیادی کردند تا سرانجام با انجام عملیات بزرگ فتح‌المبین با رمز یازهرا(س)، دشمن شکست‌های سختی خورد.

در این عملیات که هشت روز طول کشید، مناطق زیادی از جنوب دهلران آزاد شد و 15 هزار نفر از نظامیان دشمن به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند.

در تاریخ دهم آبان سال 61 عملیات بزرگ محرم انجام گرفت و پس از آن چند عملیات دیگر، و همه در نزدیکی و اطراف دهلرانِ مظلوم.

روزهای ابتدایی تیر 1365 بود که گردان مالک از لشکر محمد رسول‌ا...(ص) وارد دهلران شد. لبخندی به شیرینی عسل بر لب‌های تاول‌زده و زخمی دهلران نشست. خدا دهلران را بر بال فرشته‌ها نشانده بود. دهلران پر از یادگاری شهید بود.

*

حالا دهلران آزاد بود، دهلران دنبالِ دوستانِ شهیدش می‌گشت. دهلران از آن روزها به بعد‌- تا پایان جنگ‌- باز هم غصه دید و گریه کرد و غمِ مرگ دوستانش را به جان خرید؛ اما هیچ‌وقت کمرش خم نشد و چشم‌هایش را نبست. دهلران هنوز هم بلندقامت و پُرخاطره و دلاور است...

*

بیا دوباره به کوی بهار سر بزنیم

به کوچه کوچه‌ی آن خانه خانه در بزنیم

کنار لاله نشینیم و قصه آغازیم

دوباره بر دل خونین خود شرر بزنیم

تمام شهر پر از محمل شقایق‌هاست

قیامتی است اگر سر به هر گذر بزنیم...(2)

1) قسمتی از شعر مردان سبز، سروده‌ی محمدرضا عبدالملکیان.

2) قسمتی از شعر دل خونین، سروده‌ی پرویز بیگی حبیب‌آبادی.

CAPTCHA Image