روزهای ماندگار

نویسنده


* 3 خرداد 1361، روز آزادسازی خرمشهر

«خرمشهر را خدا آزاد کرد.» این جمله‌ای بود که امام خمینی پس از آزادی خرمشهر گفت و مثل تابلویی درخشان بر سردر خرمشهر درخشید. واقعاً آزادی چنین شهری با چنگ و دندان از دست دشمن کاملاً مسلح، کار خدا بود.

*3 خرداد، 1 رجب، ولادت امام محمدباقر(ع)

پدرم بسیار ذکر خدا را می‌گفت. هر وقت با ایشان راه می‌رفتم، می‌دیدم که ذکر خدا را می‌گوید. هر وقت با ایشان غذا می‌خوردم، می‌دیدم که ذکر خدا را می‌گوید. با مردم مشغول صحبت کردن بود، اما این کار او را از ذکر خدا باز نمی‌داشت. می‌دیدم که زبانش به کامش چسبیده است و لااله‌الاالله می‌گوید. او ما را جمع می‌کرد و دستور می‌داد که تا طلوع آفتاب ذکر بگوییم. به کسانی از ما که قرآن بلد بودیم، می‌فرمود قرآن بخوانیم و به کسانی که قرآن خواندن نمی‌دانستند، دستور می‌داد ذکر بگویند.

 امام صادق(ع)

*12 خرداد، 10 رجب 195 ه.ق، ولادت امام محمدتقی

ابوطالب قمی شعرش را پاکنویس کرد و بالای شعرش نوشت: «این شعر را برای پدر بزرگوارتان سروده‌ام و اجازه می‌خواهم که درباره‌ی شما هم شعر بگویم.»

نامه تمام شد. آن را به نامه‌رسان داد تا به دست امام جواد(ع) برساند.

روزها گذشت و شاعر منتظر جواب نامه بود. بالأخره یک روز انتظار به سر رسید و جواب نامه‌اش آمد. نامه‌رسان نامه را به شاعر داد و گفت: «شعرت را امام خواند و آن را پسندید. این نامه را هم به شما داد.» امام شعر را از نامه‌ی شاعر جدا کرده بود و در گوشه‌ی نامه‌ی شاعر نوشته بود: «سروده‌هایت زیباست. خدای بزرگ پاداش خیر به تو بدهد.»

 شاعر حس عجیبی پیدا کرد. دوست داشت پیش امام بود و او را در آغوش می‌گرفت.

* 14 خرداد 1368، رحلت امام‌خمینی و انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری

1.آن روز امام خمینی با پسرش آقامصطفی می‌خواستند جایی بروند. از خانه بیرون آمدند و پیاده به راه افتادند. آن‌ها توی شهر همدان بودند. هوا خوب بود و آن‌ها هما‌ن‌طور که راه می‌رفتند با هم حرف می‌زدند. هنوز انقلاب نشده بود و در ایران، شاه حکومت می‌کرد. مردم که از کنار امام رد می‌شدند، به او سلام می‌کردند و امام با مهربانی جواب آن‌ها را می‌داد. تا این‌که به یک پارک رسیدند. نسیم خنکی از پارک می‌آمد. همه‌جای پارک سبز بود. آن‌ها می‌خواستند بروند آن طرف پارک. امّا همه‌جای پارک، چمن بود. امام وقتی چمن را دید دیگر توی پارک نرفت. از کنار پارک با پسرش به راه افتاد. راه زیادی بود، ولی باید می‌رفتند. بعضی‌ها بدون آن‌که فکر بکنند، پا روی چمن می‌گذاشتند و همین‌طور می‌رفتند؛ امّا امام این کار را نکرد و از جادّه‌ی کنار پارک رفت. سیدمصطفی، پسر امام همه‌اش به این فکر بود که چرا از توی پارک نرفتند. از پارک که دور شدند، امام به آقامصطفی گفت: «ما شاه را قبول نداریم؛ امّا این چمن‌ها با پول مردم درست شده و من پا روی آن نمی‌گذارم.»

2. سال‌های خیلی دور، امام خمینی می‌خواست از قم به تهران برود. وقتی سوار اتوبوس شد، روی صندلی جلویی نشست. راننده آمد توی اتوبوس چشمش به امام خورد. عصبانی شد و گفت: «حاج‌آقا! شما برو عقب بنشین.»

امام بلند شد و رفت روی یکی از صندلی‌های عقب ماشین نشست. اتوبوس پر از مسافر شد و راه افتاد. وسط راه راننده خسته شد. داد زد: «همین‌جا پیاده می‌شویم. هر کسی کاری دارد برود و زود برگردد.» مسافران پیاده شدند. راننده رفت روی تختی که در استراحتگاه بود خوابید؛ امّا مگس‌ها روی صورت راننده می‌نشستند و اذیّتش می‌کردند. امام وقتی راننده را دید، رفت و عبایش را روی راننده انداخت تا مگس‌ها اذیّتش نکنند. راننده کمی ‌خوابید و بعد بیدار شد. دید که رویش عبای امام است. همان کسی که با او حرف زده بود. خجالت کشید. از جا بلند شد و داد زد: «مسافرها سوار شوید.» امام هم رفت روی صندلی عقب نشست. راننده رفت و گفت: «سیدجان مرا ببخشید! بروید همان صندلی جلو بنشینید.» امام گفت: «نه، همین‌جا خوب است.» راننده خیلی التماس کرد و گفت: «تو را به جان هر کس دوست دارید، به حرف من گوش کنید.» امام که نمی‌خواست راننده ناراحت شود، رفت و روی صندلی جلویی نشست.

* 15 خرداد، 13 رجب، ولادت امام‌علی(ع)

هر که بر حسدش غالب نشود، بدنش گور جانش خواهد شد.

* 15 خرداد 1342، قیام خونین مردم علیه استبداد

کسی که برای آزادی مردم از استبداد می‌جنگید، از سوی مأموران شاه دستگیر و روانه‌ی زندان شد. خبر دستگیری امام خمینی دهان به دهان و سینه به سینه گشت و سراسر تهران این خبر پر شد. همین خبر باعث شد که دل علاقه‌مندان امام آتشفشان شود. سیل مردم بود که با خشم به خیابان‌ها ریختند و برای آزادی امام شعار دادند؛ اما در مقابل مأموران به جای پذیرفتن درخواست مردم به سوی آن‌ها شلیک کردند و خیابان گلگون شد.

* 15 خرداد، روز جهانی محیط زیست

می‌گویند درون آدم‌ها را باید از محیط اطرافش شناخت. اطراف و محیط‌زیست دفتر مشقی است که آدم‌ها هر روز بر آن تکلیف‌شان را می‌نویسند. نمی‌خواهم بگویم که باید چه‌جور باشیم. فقط جهت اطلاع گفتم. محیط‌زیست بخشی از زندگی ماست.

* 29 خرداد، 27 رجب، مبعث پیامبر(ص)

پرنده‌ها در آسمان غریبه

خدا خدا در این میان غریبه

خدا که دید این همه جفا را

زمین و ساکنان بی‌وفا را

تو را به نور و روشنی درآمیخت

تو را برای این زمین برانگیخت

برای این‌که ما شویم دلشاد

خدا تو را برای ما فرستاد

امین شهر ما شدی محمد

پیمبر خدا شدی محمد

* 29 خرداد 1356، درگذشت دکترعلی شریعتی

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست. او جانشین همه‌ی نداشتن‌هاست.

* 31 خرداد 1360، شهادت دکترمصطفی چمران

خوش دارم که در نیمه‌های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام‌آرام به عمق کهکشان‌ها صعود نمایم، محو عالم بی‌نهایت شوم. از مرزهای علم وجود درگذرم و در وادی ثنا غوطه‌ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
CAPTCHA Image