تلخ و شیرین

نویسنده


راه شادکامی

برای رسیدن به موفقیت این‌طور برنامه‌ریزی کنید.

1- تصاویر «الگو» خود را به طور مداوم کامل کنید. مقصود از الگو این است که چه کسی می‌خواهید بشوید، و همین‌طور چه کارهایی می‌خواهید انجام بدهید.

برای این‌ منظور مجله‌هایی را بخوانید که شامل داستان‌ها و تصاویر زندگی مطلوب‌تان باشد.

2- زندگی‌نامه‌ی افراد موفق را بخوانید. هم‌زمان شروع کنید به خواندن کتاب‌های پیشرفت فردی که شامل نمونه‌هایی از زنان و مردانی باشد که برای خود هدفی را تعیین کرده و بر سختی‌ها پیروز شده، و سرانجام به هدف خود رسیده‌اند.

3- قبل از خواب، بعد از بیدارشدن، موقع غذاخوردن و خلاصه در هر زمانی، ذهن خود را با افکار انرژی‌بخش و مثبت تغذیه کنید. هیچ شانسی به هیچ فکر منفی ندهید!

ذهن خود را به روی فرصت‌ها بگشایید و هرگز از امتحان‌کردن‌شان نترسید. اگر موفق نشدید به آن به چشم یک درس نگاه کنید و هیچ‌وقت دست از تلاش نکشید.

چند جمله‌ی شادکامی

* اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگ‌تان لطمه بزند.

* وقتی چیزی را از دست می‌دهید، درس گرفتن و تجربه‌ی آن شکست را از دست ندهید.

* آرام صحبت کنید، ولی سریع فکر کنید.

* مهم بودن، خوب است؛ اما خوب بودن، مهم‌تر است.

* ارزش محبت به استمرار و دوام آن است، نه به اندازه‌ی آن.

* فکر کردن به این است که چه بگویم، بهتر است از پشیمانی از این‌که چرا گفته.

* بالاترین زبان، زبان عمل است.

* هیچ‌کس و هیچ‌چیز نمی‌تواند از پویندگی و رشد ما جلوگیری کند.

امید

امید چیز خوبی است.

با امید، طلوع آفتاب را طلایی‌تر و غروبش را رنگین‌تر می‌بینی.

با امید، مهر اطرافیان و دوستان را بیشتر درک می‌کنی.

با امید، از غم دیگران غمگین و از شادی آن‌ها خوشحال می‌شوی.

با امید، از وقوع حوادث نمی‌ترسی و در هنگام بروز حادثه‌ای دست و پایت را کمتر گم می‌کنی.

با امید، بیشتر به دیگران اعتماد می‌کنی.

با امید، خوشبینانه‌تر به دنیا و اتفاق‌های آن نگاه می‌کنی و عینک بدبینی را از چشمانت برمی‌داری.

با امید، خیلی از جریان‌های روزانه از بدی به خوبی تغییر حالت می‌دهند. خوبی امید این است که برای داشتن آن نیازی نیست که پولی خرج کنی و یا کار خاصی انجام دهی؛ تنها کافی است به قلبت اجازه دهی امید را در درون خود جای دهد.

نجار زندگی خود باشیم

نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می‌کرد. یک‌روز او با صاحب‌کار خود موضوع را در میان گذاشت. پس از روزهای طولانی و کارکردن و زحمت‌کشیدن، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیداکردن زمان این استراحت، می‌خواست تا او را از کار بازنشسته کنند. صاحب‌کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را پشیمان کند؛ اما نجار بر حقش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد. سرانجام صاحب‌کار که با تأسف با این درخواست موافقت می‌کرد، از او خواست تا به عنوان آخرین کار، ساخت خانه‌ای را عهده بگیرد. نجار در حالت رودربایستی، پذیرفت. درحالی که دلش چندان به این کار راضی نبود. پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود، برای همین به سرعت مواد اولیه‌ی نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی‌دقتی، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت، کار را تمام کرد.

او صاحب‌کار را از اتمام کار باخبر کرد. صاحب‌کار برای دریافت کلید آخرین کار به آن‌جا آمد. زمان تحویل کلید، صاحب‌کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: «این خانه هدیه‌ای است از طرف من به تو به‌خاطر سال‌های همکاری!»

نجار، یکه خورد و بسیار شرمنده شد.

در واقع اگر او می‌دانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود، لوازم و مصالح بهتری و تمام مهارتش را برای ساخت آن به کار می‌برد؛ یعنی کار را به صورت دیگری پیش می‌برد.

ما زندگی‌مان را با دست‌های خود می‌سازیم، روزها در پی هم می‌گذرند، گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که می‌سازیم نداریم، پس در اثر یک شوک و اتفاق ناگهانی، می‌فهمیم که مجبوریم در همین ساخته‌ها زندگی کنیم. اگر چنین فکری داشته باشیم، تمام سعی خود را برای ایمن‌کردن شرایط زندگی خود می‌کنیم. فرصت‌‌ها از دست می‌روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته‌ایم، ممکن نیست.

شما نجار زندگی خود هستید و زمان، چکشی است که بر میخ‌های زندگی شما کوبیده می‌شود.

یک تخته در آن جای می‌گیرد و یک دیوار برپا می‌شود.

مراقب سلامتی خانه‌ای که برای زندگی خود می‌سازید باشید.
CAPTCHA Image