نویسنده
مجموعه شعر «آفرین بر جان بابا» سرودهی آقای محمد گودرزی دهریزی مجموعهای است با 11 شعر که برای گروه سنی ج و د سروده شده است.
کتاب در 27 صفحهی رنگی و مصور است که رنگهای به کار رفته شده، با مخاطب این گروه سنی همخوانی دارد و تأثیرگذار است. این کتاب از سوی انتشارات قو با 3000 تیراژ به چاپ رسیده است.
فکر میکنم دلنشین بودن این اشعار به خاطر آن است که جنبهی شعاری به خود نگرفته و سفارشی نیست. این خود نشان میدهد که اعلام وضعیت جانبازان از دغدغهی اصلی ذهنی شاعر است.
نگاههایی ظریف به وضعیت جانبازان:
الف)
شاعر نگاهی زلال و شفاف به زندگی جانبازان دارد و آنها را مرزبان کشور میداند:
بابای من دروازهبان است
دروازهبانی فرز و عالی
...
در بازی توپ و گلوله
او دیدهبان جبههها بود
ب)
گاهی اوقات با نگاهی مخلوط از طنز از جانبازان ایثارگر یاد میکند و همین امر باعث میشود که ما آنها را آدمهایی عبوس و منزوی ندانیم:
شوت بابا میکند
از تمام ما عبور
پای او گل میشود
مینشیند توی تور
...
آن طرف بابای من
غرق خنده میشود
گل نمیزند ولی
او برنده میشود
ج)
برخی اوقات هم گله از زمانهای کرده که باعث و بانی فراموشی ما از آنها، یعنی جانبازان بوده است و ما را واداشته که یادمان برود که تا چه حد به آنها وفادار نبودهایم:
انتهای کوچه پیچ خورد
توی کوچهای غریب رفت
دیدهبان جبهههای جنگ
گم شده میان کوچههای شهر
هر چه میرود جلو
میشود غریبتر
و در جای دیگری اشاره دارد که:
حالا عقب ماندی
در کوچهها از ما
چرخ تو میچرخد
غصه نخور بابا...
...
در هوای آسمان جنگ
میرسد به کوچههای تنگ
هر چه زور میزند
ویلچرش نمیرود
چشم او در انتظار رهگذر
دست روی دست
در میان کوچه میخورد شکست
د)
پدری که همیشه پیروز است هم از نشانههای زیباسازی در این مجموعه است:
با تیم سختی مثل دشمن
جنگید و پیروز زمین شد
...
میزنی از ما جلو
در خیابان خدا
...
گل نمیزند ولی
او برنده میشود
...
بابا برنده شد
در جنگ خود با من
مانند پیروزی
در جنگ با دشمن
ه)
پدری که علاوه بر انسان بودنش گاهی فرشته و گاهی پرنده میشود:
میخورد در بادها
بالهای تو تکان
تو پرنده میشوی
میروی تا آسمان
...
دست بابا رفته اما
پای بابا مانده برجا
جای دست نازنینش
میکشم یک بال زیبا
و)
در اشعار فوق به انواع معلولیت در جانبازان توجه شده است؛ پدری که چشمهایش را از دست داده، دستهایش را از دست داده و پاهایش را نیز در نبرد با دشمنان از دست داده است.
پای داری در زمین
دست داری در هوا
* یعنی دستانت را در راه خدا از دست دادهای.
پیچ پای او شکست
پیچ خورد
بیصدا نشست
* یعنی پای او از دست رفته است.
جای چشمش میگذارم
یک ستاره سرخ و روشن
* یعنی چشمانش را در جنگ از دست داده است.
نگاه مردانه در شعر:
در یک دید کلی آنچه که بر فضای شعر تسلط دارد فضای مردانه است یا بهتر بگوییم شعرها را پسرانه کرده است. چه خوب بود فضاها کمی تغییر میکرد و مخاطبین دختر را نیز شریک شعر خود میکرد. اگر چه حس همدلی را در این اشعار میتوان به هر جنسی تعمیم داد.
دروازهبان
بابای من دروازهبان است
دروازهبانی فرز و عالی
برنده
این طرف تیم من است
آن طرف تیم پدر
یک نفر خبر نشد
پا به پای بچهها دوید
توپ زد
حمله کرد و پس نزد
صنایع ادبی:
شاعر در این مجموعه اشارههایی هم به برخی صنایع ادبی داشته است.
الف) استعاره و تشبیه
میخورد در بادها
بالهای تو تکان
تو پرنده میشوی
میروی تا آسمان
* بالها، منظور آستینهای بدون دست است که تکان میخورند.
...
از کنار خانهی خودش گذشت
مثل سایهی نجیب رفت،
دور شد
* جانباز به سایه تشبیه شده است. جانبازی که در کوچهها گم شده؛ و چون سایهای سرگردان به این سو و آن سو آرام میگردد.
ب) ایهام
چرخ تو میچرخد
در زندگی با دست
* که هم آن روزگار تو سپری میشود معنا میدهد و هم دو چرخ ویلچر تو حرکت میکند.
حالا عقب ماندی
در کوچهها از ما
چرخ تو میچرخد
غصه نخور بابا
* که باز هم معنای چرخ تو میچرخد به معنای بیتی که در بالا هم آمده است برمیگردد.
ج) جناس تام:
پیچ پای او شکست
پیچ خورد
بیصدا نشست
پای خسته و شکسته را
پیچ کرد و بست
...
انتهای کوچه پیچ خورد
توی کوچهای غریب و رفت
آوردن پیچ به معانی مختلف در این شعر:
پیچ پای او شکست: منظور پیچ آهنی که جزء ابزار و آلات است.
پیچ خورد: دچار پیچ و تاب شد.
پیچ کرد و بست: معنی همان پیچ کردن مهره.
انتهای کوچه پیچ خورد: یعنی دور زد و رفت و پیچید.
به کار بردن پیچ بازی کلامی دارد و در معانی مختلفی به کار رفته است.
د) آشناییزدایی:
مادر من نان داد
پدر خوبم جان
مادرم در خانه
پدرم در میدان
در اصطلاح و رویکرد عادی زمانه پدر در اغلب اوقات نان میدهد. مثلاً در کتابهای فارسی ما مینویسند بابا نان داد؛ ولی شاعر اینجا بازی زیبایی با کلمات دارد و ذهن مخاطب را به سمت مادر میبرد که نان را لقمه میکند و در دهان پدر میگذارد.
در آخر میتوان گفت با مطالعهی این مجموعه و در یک نگاه میتوان به این نتیجه رسید که اشعار فوق دنیایی از وضعیت جانبازان را به روی مخاطب گشوده که شاید تا به حال از آن زوایا به آن فکر نکرده باشد. یادمان باشد که معلولیت، محرومیت نیست.
با هم یکی از شعرهای زیبایش را میخوانیم:
پا به پای بچهها دوید
توپ زد
حمله کرد و پس نزد
خسته شد، نفس نزد
پیچ پای او شکست
پیچ خورد
بیصدا نشست
پای خسته و شکسته را
پیچ کرد و بست
گرچه مانده بود و نا نداشت
در زمین،
یک نفر خبر نشد که پا نداشت!
ارسال نظر در مورد این مقاله