نویسنده
گفتگو با کِلرژوبرت
از دفتر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان شمارهاش را میگیرم. شنیدهام نویسندهای فرانسوی است و از برخورد کوتاهی که با او در جشنوارهی سلام داشتهام میدانم مسلمان است. وقتی تلفن را برمیدارد برایم واقعاً حیرتانگیز است که چهطور یک فرد خارجی میتواند فارسی را آنقدر سلیس و بدون نقص صحبت کند. برخورد گرم و خودمانی او من را دچار حیرت بیشتری میکند. ژوبرت، نویسندهای خوشاخلاق است که با صبر و حوصلهی زیاد– با این که میداند سؤالهای من سؤالهایی تکراری است و بارها در جاهای دیگر آنها را پاسخ داده– سؤالهای من را پاسخ میدهد و برایم ارسال میکند.
ژوبرت، متولد سال 1340 در پاریس فرانسه است. در خانوادهای مسیحی متولد شده و در 19 سالگی پس از جستجو در میان ادیان و مکاتب مختلف، مسلمان شده است. او دو سال و نیم بعد با جوانی ایرانی ازدواج میکند و از سال 1362 همراه با همسرش مقیم ایران میشود. ژوبرت در رشتهی علوم تربیتی لیسانس گرفته است، فوق لیسانسش را در رشتهی ادبیات کودکان از فرانسه (آموزش از راه دور) دریافت نموده و قدری هم در زمینهی علوم حوزوی تحصیل کرده است. ژوبرت هم نویسنده است و هم تصویرگر؛ فعالیت حرفهایاش را از 20 سال پیش آغاز کرده و به دو زبان فارسی و فرانسوی مینویسد. او میگوید: «از حدود دو سال پیش همکاری با نشریات کودکان را آغاز کردم؛ عضو گروه داستان رشد نوآموز هستم و با مجلههای سروش کودکان و نبات کوچولو همکاری دارم. در کنار کار نویسندگی و تصویرگری سعی میکنم با بچهها در ارتباط باشم. به پژوهش در زمینهی ادبیات کودک و فلسفهی کودکان نیز بسیار علاقهمندم.» او هماکنون دو پسر 24 و 26 ساله دارد.
ژوبرت آثار زیادی به چاپ رسانده که از آن جمله میتوان به خداحافظ راکون پیر، کانون 1388 (جایزهی سیزدهمین جشنوارهی کتاب سلام، جایزهی کتاب سال شهید غنیپور، جایزهی پروین اعتصامی)؛ در جستجوی خدا، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1384 (جایزهی دهمین جشنوارهی کتاب سلام بچهها و پوپک، جایزهی جشنوارهی کتابهای کمک آموزشی رشد)؛ گربهی کوچهی ما (کتاب دستساز برای خردسالان)، کانون 1389؛ وای! نه (کتاب دست ساز برای خردسالان)، کانون، زیر چاپ و در زمینهی ترجمه از «زرد و صورتی»، نوشتهی ویلیام استیگ، کانون 1387 (جایزهی چهاردهمین جشنوارهی کتاب کودک و نوجوان، تقدیر شدهی بیست و هفتمین دورهی انتخاب کتاب سال، تقدیر شدهی دورهی چهارم جایزهی پروین اعتصامی) نام برد. او همچنین کتابهایی به زبان فرانسه در فرانسه و لبنان به چاپ رسانده است.
- خانم ژوبرت چهطور شد که به ایران آمدید؟
وقتی مسلمان شدم، علاقهمند شدم که ایران را ببینم؛ اما ماندگار شدن من در اینجا به این خاطر است که همسرم ایرانی است.
- با توجه به این که شما فارسی زبان نیستید با تسلط کافی به این زبان صحبت میکنید و داستان مینویسید. چهطور به این توانایی رسیدید؟
وقتی به ایران آمدم، خیلی دوست داشتم فارسی را زود و کامل یاد بگیرم. با صحبت کردن با اطرافیان و کتاب خواندن به کمک لغتنامه این کار را انجام دادم. علاقه و مطالعه در یادگیری زبان خیلی مؤثر است.
- کودکیتان چه طور گذشت؟آیا آن زمان تصمیم داشتید که نویسنده بشوید؟
در کودکیام خیلی تنها بودم، چون مادرم شاغل بود و من هم با سه برادر کوچکترم خیلی همبازی نمیشدم؛ ولی به کتاب خواندن و نقاشی کشیدن بسیار علاقه داشتم و همینها باعث میشد که این تنهایی را دوست داشته باشم. آن موقع تصمیم داشتم نقاش بشوم، بنا به تشویق پدرم که نقاش و کندهکار است؛ ولی با اینکه عاشق نوشتن بودم اصلاً به ذهنم نمیرسید که روزی بتوانم داستان نویس شوم. آن زمان هم، نویسندگی برای کودکان بهعنوان یک حرفه مطرح نبود.
- چه اتفاقی افتاد که نویسنده شدید و چهطور شد که به کار در حوزهی کودک و نوجوان علاقهمند شدید؟
زمانی که فرزندانم کوچک بودند، سعی کردم شرایطی را فراهم کنم تا به مطالعه علاقهمند شوند. از این رو، خیلی دنبال کتابهای جذاب میگشتم، هم در فرانسه و هم در ایران. این باعث شد که خودم به دنیای ادبیات کودک عمیقاً علاقهمند شوم و کمکم شروع به نوشتن کنم.
- آیا به زبان فرانسوی هم تألیف داشتهاید؟
بله. به زبان فرانسه هم مینویسم، در همان حوزهی داستان کودک؛ اما حالا بیشتر به فارسی مینویسم؛ چون به خاطر اقامتم در اینجا با بچههای ایرانی مأنوسترم تا بچههای فرانسوی.
- نویسنده برای باخبر شدن از بازتاب آثارش نیازمند برخورد با مخاطب است، شما تا به حال با مخاطبین آثارتان برخورد داشته اید؟
در تعدادی از مراکز کانون پرورش فکری کودکان با مخاطبین آثارم همصحبت شدم.
- آیا آنها از آثار شما استقبال کردهاند؟
در کل و با توجه به نظر مربیانشان احساس کردم که بچهها از کتابهایم استقبال خوبی کردهاند. جالبترین نکاتی را که شنیدم در مرکزی بود که کتابهایم را از دیدگاه فلسفی با بچهها بررسی کرده بود و آنها سؤالها و انتقادات واقعاً جالبی از من کردند.
- با توجه به این که شما در ایران متولد نشدهاید و با بچههای ایرانی در تماس دایمی نبودهاید آیا نوشتن برای آنها کاری آسان است؟
الآن 27 سال است که در ایران زندگی میکنم؛ با بچههای ایرانی بیشتر در تماس هستم تا بچههای فرانسوی؛ البته وقتی به فرانسه میروم، سعی میکنم کمی با بچههای آنجا ارتباط برقرار کنم، ولی احساس میکنم که به کودکان ایرانی نزدیکترم.
- خانم ژوبرت در حوزهی ترجمه چه فعالیت هایی داشتهاید؟
قبل از این که به نویسندگی برای کودکان روی بیاورم، به ترجمهی کتابهای مذهبی از فارسی به فرانسه مشغول بودم. در حوزهی ادبیات کودک هم چند کتاب از فرانسه و انگلیسی به فارسی ترجمه کردم که فعلاً فقط یکیشان چاپ شد.
ترجمهی کتابهای کودک از فارسی به فرانسه را هم آغاز کردم، ولی پیدا کردن ناشر در فرانسه کار مشکلی است.
- فرانسه کشوری است که در زمینهی شعر غنی است. آیا در این کشور برای گروه سنی نوجوان کتابهای شعر چاپ میشود؟
بله، البته؛ اما تا جایی که میدانم، بیشتر از این که برای نوجوانان شعر نوشته شود، سعی میشود که اشعار شاعران بزرگ گلچین شود و به صورت کتابهای مناسب نوجوانان چاپ شود؛ مثلاً با گردآوری شعر شاعران مختلف در مورد موضوعهای مورد علاقهی نوجوانان مانند عشق، دوستی یا آزادی.
- شما علاوه بر نویسندگی، تصویرگری هم میکنید. کدام یک از این دو حوزه برای شما جالبتر است؟ شما بیشتر خودتان را نویسنده میدانید یا تصویرگر؟
با اینکه در بچگی میخواستم نقاش بشوم، اما حالا نویسندگی برای من خیلی مهمتر است؛ و اگر روزی قرار باشد یکی را کنار بگذارم، نویسندگی را نگه میدارم. ولی آن دو به هر حال مکمل یکدیگر هستند. وقتی هم که موفق نمیشوم داستانی را پیش ببرم، تصویرگری کمکم میکند تا از خودم ناامید نشوم.
- خانم ژوبرت چهقدر مطبوعات کودک و نوجوان را مطالعه میکنید؟
زمانی که بچههایم کوچک بودند، مجلات و روزنامههای کودک و نوجوان را همراه با آنها میخواندم. بعد این ارتباط قطع شد؛ اما حالا که نوشتن برای مجلات کودک را شروع کردم، سعی میکنم آنها را بخوانم.
- چرا همکاری شما با این حوزه کم است؟
این همکاری را از حدود دو سال پیش آغاز کردم و دوست دارم آن را گسترش دهم؛ اما فعلاً کارم را به مجلات کودک محدود کردهام و با این که خیلی دوست دارم برای نوجوانان بنویسم، هنوز به شکل جدی شروع نکردهام.
- با مجلهی سلام بچهها آشنایی دارید؟
فرزندانم سلام بچهها را خیلی دوست داشتند، ولی راستش سالهاست که آن را نخواندهام. حالا سؤال شما باعث شد که تصمیم بگیرم خواندنش را از سر بگیرم.
- آیا با نویسندگان ایرانی ارتباط دارید؟ کتابهای کدام نویسندگان را دوست دارید و میخوانید؟
بله، در جلسات قصهی رشد نوآموز و انجمن نویسندگان کودک، با نویسندگان مختلف ارتباط دارم و سعی میکنم آثار تعدادی از آنها را بخوانم، ولی نمیخواهم از کسی نام ببرم.
- وقتی اثری را خلق میکنید اولین کسی که کارتان را به او نشان میدهید و از او نظر میخواهید؟
اولین کسی که میخواند همسرم است و بعد پسرم که حالا 24 ساله است. او با جدیت و سختگیری نظر میدهد و معمولاً اصلاحات بسیار مناسبی را پیشنهاد میکند. برای من خیلی جالب است که با این که او دیگر کودک نیست، هنوز هم این داستانها را با حوصله میخواند و نظر میدهد. به طور کلی نسبت به این که یک بزرگسال، داستان کودک را جدی بگیرد، احساس خیلی خوشایندی دارم؛ ولی متأسفانه هنوز برای خیلیها کار کم اهمیتی به حساب میآید.
- آیا اتفاق افتاده که از کارتان دلسرد بشوید؟
نه، هیچ وقت! چون کار نویسندگی و تصویرگری را با تمام وجود دوست دارم؛ ولی گاهی از خودم ناامید میشوم و احساس میکنم که سرچشمهی تخیلم خشک شده و دیگر هیچ وقت نمیتوانم داستان بنویسم. البته چون بارها تکرار شده، میدانم که این حالت گذراست. بنابراین به تلاشم ادامه میدهم تا این ناامیدی برطرف شود.
- سختترین مرحلهی داستان نویسی برای شما کدام مرحله است؟
سختترین مرحلهی داستان نویسی برای من، تبدیل کردن یک ایده به طرح قابل قبول، با گره داستانی مناسب و گره گشایی جالب است. ایدههای خیلی زیادی دارم که آنها را یادداشت کردهام و مرتب مرورشان میکنم تا طرح مناسبی برایشان پیدا کنم.
- چه توصیههایی برای نوجوانانی که میخواهند نویسنده شوند دارید؟
این که خیلی بخوانند، هم آثار داستانی و هم کتابهای نظری در مورد اصول داستان نویسی را. این که خیلی بنویسند؛ از هرچه دوست دارند. نویسندهای آمریکایی تمرین نوشتن را– از جمله یادداشتهای روزانه– با پمپ دستی آب مقایسه میکرد، که اول آب گلآلودی بیرون میکشد، ولی کمکم آبش زلال میشود. این که نوشتههایشان را به دیگران بدهند تا بخوانند و از انتقادات ناراحت نشوند. اینکه به اطرافشان خوب دقت کنند و کوچکترین ایده را یادداشت کنند. این که قوهی تخیلشان را هر طور شده تقویت کنند و این که عجله در چاپ شدن آثارشان نداشته باشند و هیچ وقت ناامید نشوند. اگر علاقه، پشت کار، حوصله و انتقادپذیری داشته باشند، به امید خدا موفق میشوند.
خانم ژوبرت بچهها منتظر تصویرها و داستانهای جدیدی از شما باشند؟
یک داستان زیر چاپ دارم به اسم «وای! نه» که برای مخاطب خردسال است. دو مجموعه داستان کودک دارم که به ناشر ارائه دادم و منتظر جواب هستم. در کنار اینها، داستانهای زیادی دارم که هنوز در حال نوشتن هستم.
ارسال نظر در مورد این مقاله