خوش‌بختی، سرابی که همه آن را دارند

نویسنده


خودمان هم با این مغز انیشتنی‌مان‌مان نمی‌دانیم خوش‌بختی چه معنی و مفهومی دارد. اگر بخواهیم در مورد این کلمه‌ی بسیار بسیار منطقی، لفظ قلم و عاقل اندر سفی صحبت کنیم، باید گفت به طور کلی سعادت و خوش‌بختی را هرکسی به گونه‌ای تعریف و از دیدگاهی به آن نگریسته است؛ اما به نظر می‌رسد سعادت و خوش‌بختی واقعی امری خیالی نیست که هر لحظه‌ای به گونه‌ای باشد، بلکه امری واقعی است. پس بایستی با دیدگاه عمیق به آن نظر افکند. سعادت و خوش‌بختی واقعی در پاسخ‌گویی به همه‌ی نیازهای جسمی و روحی انسان بستگی دارد. به عبارت دیگر زیبایی، تناسب و تعادل در پاسخ دادن به همه‌ی نیازها به طور هماهنگ، همه‌جانبه و صحیح همان خوش‌بختی است!‌ اگر کسی روح مریض داشته باشد تمام دنیا را برایش از جهت مادی فراهم کنید، او قانع و خوش‌بخت خواهد شد و برعکس اگر کمبودهای مادی داشته باشد، احساس خوش‌بختی به دست نمی‌آید؛ چون بین جسم و روح ارتباط نزدیکی برقرار است؛ توجه به همه‌ی ابعاد مادی و معنوی انسان ضروری است و کسی نمی‌تواند خوش‌بختی را از یک جهت به دست آورد، بلکه باید از جهات‌های متفاوت به روح و جسم بپردازد تا خوش‌بختی واقعی را به دست آورد. خب حالا بگویید ببینم IQ را کِیف کردید. از صورت‌های‌تان معلوم است که هیچ چی نفهمیدید! مجدداً توضیح می‌دهم؛ اِهم!

بسیاری از مردم خوش‌بختی را در ذرات قهوه‌ی ته استکان می‌جویند. عده‌ای پول، همان اسکناس‌های مستطیلی و سبز درخشان را خوش‌‌بختی محض می‌دانند. بسیاری برای خوش‌بختی به کشورهای به قول خودشان«با کلاس» اروپا می‌روند و حتماً هم می‌خواهند خوش‌بختی را در آسفالت‌های کف خیابان آن‌جا پیدا کنند؛ اما مردم قدیم هم از این خل‌بازی‌ها مستثنی نبودند، بلکه آن زمان این حرف‌ها از الآن داغ‌تر هم بود و چه شایعاتی که به هم نمی‌بافتند؛ چشمه‌ی خوش‌‌بختی که اگر از آب آن بنوشی جاودان خواهی شد، پرستوی آرزوهایی که اگر آن را بیابی به خوش‌بختی خواهی رسید، غول چراغ جادو که همه‌ی آرزو‌هایت را برآورده می‌کند، نقشه‌ی گنج که سرزمین طلا و ثروت را به تو نشان خواهد داد، یخچال فریزر خوش‌بختی، نوشابه‌ی خوش‌بختی، اسباب‌بازی خوش‌بختی، پفک خوش‌بختی، دمپایی خوش‌بختی، ناخن‌گیر خوش‌بختی و...

بشر برای خوش‌بختی چه مسافت‌هایی که طی نکرد و ملت هم یک عمر سر کار گذاشته شد!

برای ما دانش‌آموزها خوش‌بختی این است که 4 روز هفته جمعه باشد، و سؤال‌‌های امتحانی‌‌مان از فیلم‌های سینمایی نصف شب طرح شده باشد. ولی باید گفت که برای هرکس خوش‌بختی، پول و مقام و شهرت نیست و برای هر انسان خوش‌بختی یک معنا را می‌دهد. شاید برای کودکی خوش‌بختی تنها دیدن چهره‌ی پدرش و تبسم مادرش باشد. این‌که چهره‌ها را ببیند و به جای لمس زیبایی‌ها آن‌ها را تماشا کند. این‌که صبح‌ها به جای این‌که با چشمان نابینایش تاریکی را نگاه کند، آفتاب را بنگرد. گوش کنید که برای آن کودک خوش‌بختی دیدن چهره‌اش در آینه است. او چشمانش را به «خوش‌‌بختی» ترجیح می‌دهد. شاید درون یک خانه، گوشه‌ی ایوان مادربزرگی روی ویلچر تنها نشسته است. برای او خوش‌بختی آغوش گرم فرزندانش و نوازش نوه‌هایش است. گوش کنید، او نوه‌هایش را و با فرزندانش بودن را به خوش‌بختی ترجیح می‌دهد.

شاید برای دختری روی ویلچر خوش‌بختی تنها و تنها پاهایش باشد و این‌که دیگر برای راه رفتن نیازی به دستانش برای حرکت دادن چرخ‌های ویلچر نداشته باشد. او از دنیا فقط پاهایش را می‌خواهد. او می‌خواهد بدود و شادی کند؛ (اما حیف) او پاهایش را به خوش‌بختی ترجیح می‌دهد.

شاید برای پدری خوش‌بختی داشتن یک خانه‌ است، خانه‌ای کوچک. او، از صبح تا شب دویده و کار کرده، اما هنوز هم خانواده‌اش آشیانه‌ای برای خفتن نمی‌یابند. او داشتن یک خانه را به خوش‌بختی ترجیح می‌دهد.

شاید برای زندانی که به انتظار اعدام می‌نشیند خوش‌بختی این باشد که شب‌ها آرام بخوابد. خوش‌بختی او این است که در هراس فردا و پشیمانی از گذشته شب‌هایش را گم نکند. یک وجدان آرام و یک خواب مملو از آرامش برای او خوش‌بختی است.

شاید کودکی فلسطینی در کلوخی از خاک کابوس شب‌های مرگ را می‌بیند. در خواب به دنبال جسد مادرش می‌گردد. او از خوش‌بختی فقط امنیت می‌خواهد و آرامش.

شاید پسری در یک خانه‌ی مجلل و بزرگ به جای ‌ثروت از پدر و مادرش محبت می‌خواهد؛ اما پدر و مادرش به جای محبت به او یک اتاق بزرگ با کلی امکانات داده‌اند. او که این‌ها را نمی‌خواست. اگر پدر و مادرش کمی به او محبت می‌کردند، او چه‌‌قدر خوش‌بخت بود.

دوست من!

من و تو خوش‌بخت‌تر از آنیم که فکرش را می‌کنیم. آیا داشتن چشم، پول، سلامتی، محبت، عشق، احساس، امنیت و آرامش و... دلیلی قانع‌کننده بر خوش‌بختی نیست؟ ما همه برای خوش‌بختی اطراف را می‌نگریم؛ اما بگذارید جای دوری نرویم اگر دست‌‌مان را روی قلب‌مان بگذاریم صدای تپش قلبی آشنا به گوش می‌رسد.

دوست من!

من و تو زنده‌ایم و زندگی را دوست داریم. ما هیچ کمبودی نداریم، ما همه خوش‌بختیم و با کشیدن هر نفس و هر تپش قلب خوش‌بخت‌تر از قبل می‌شویم.

دوست من!

اگر گاهی در زندگی‌ات به شب سیاهی می‌خوری کافی است پنجره را باز کنی و به آسمان سیاهی نگاه کنی که به ماه فرصت درخشش می‌دهند و از ستاره‌ها یاد بگیری که در سیاه‌ترین شب‌ها چشمک‌ زدن را فراموش نمی‌کنند.

«یادمان نرود که هیچ وقت به دنبال خوش‌بختی نگردیم، ما هم‌اکنون خوش‌بختیم.»

مرجان رستمی 

CAPTCHA Image