نویسنده
شمال ایران، معروف است به داشتن جنگلهای زیبا، سواحل دیدنی و آب و هوای مطبوع. استانهای شمالی ایران، همیشه و مخصوصاً در فصلهای گرم، میزبان میلیونها نفر گردشگر از سراسر ایران هستند. یکی از معروفترین شهرهای استان مازندران، بهشهر است. طبیعت اطراف این شهر هم مانند بسیاری دیگر از نقاط مازندران، بسیار زیبا و دلانگیز است. یکی از این نقاط عباسآباد است؛ منطقهای بسیار زیبا و با آب و هوای دوستداشتنی. تالاب و جنگل عباسآباد از زمانی که شاهعباس کبیر آنجا را برای ییلاق خود انتخاب کرد به این نام معروف شد. مشهور است که او هر سال از اصفهان، مدتی را به اینجا میآمد و حتی گاهی بعضی از امور مملکتی را هم اینجا انجام میداد.
اشرفالبلاد
بهشهر، تاریخ و سرگذشتی طولانی دارد. باستانشناسان معتقدند بهشهر و روستاهای اطرافش از مکانهایی است که از دورهی غارنشینی، انسان در آن زندگی میکرده است. غار هوتو و غار کمربند در اطراف این شهر قرار دارد. غارهایی که آثار زندگی غارنشینی در آنها پیدا شده است. از آن زمان همواره تمدنهایی در این شهر زندگی میکردند. از قرن سوم هجری، مردم بهشهر هم مثل بیشتر نقاط شمال ایران دین اسلام علوی را پذیرفتند و از علویان به حساب میآمدند؛ اما این شهر زیبا تا زمان شاهعباس اول، زیاد بزرگ نبود و حتی نامش نیز بهشهر نبود. مادر شاهعباس، اهل این منطقه بود. شاهعباس هم به خاطر مادرش زیاد به اینجا میآمد و نامش را به افتخار او گذاشت «اشرفالبلاد»، یعنی شریفترین شهر. بعد تا سالها اینجا به اشرفآباد یا اشرفالبلاد معروف بود تا اینکه نام آن تغییر کرد و اکنون به بهشهر مشهور است. از وقتی شاهعباس اول، نام این شهر را عوض و به آن توجه خاصی کرد، شهر خیلی زود رشد کرد و به یکی از مهمترین شهرهای مازندران تبدیل شد.
تفریحگاه شاهانه
شاهعباس برای اقامت خود در بهشهر، دنبال منطقهای بکر و با مناظر طبیعی فوقالعاده زیبا میگشت. محلیها و قوم و خویشهای مادر شاه، جنگلهای دهکدهی التپه را به او پیشنهاد کردند. او هم پسندید و دستور داد باغی مفصل برایش بنا کنند. از آن پس نام آنجا به خاطر شاهعباس کبیر، عباسآباد نام گرفت. دهکدهی التپه و منطقهی عباسآباد امروز در 9 کیلومتری بهشهر قرار دارد. معمارها هم برای شاه کبیر سنگ تمام گذاشتند. باغی بزرگ با دریاچهای زیبا که دقیقاً به سبک باغهای اصیل ایرانی بنا شده است. آب گوارای چشمه را از کوههای اطراف به منطقهای پست به نام خرگواران هدایت کردند. چشمهای به نام سرچشمه که از داخل یک غار در همان نزدیکی میجوشد. جریان آب عبوری و مقدار آن به قدری زیاد و شدید است که آب را تا فاصلهی 600 متری داخل باغ هدایت میکند. آب بعد از ورود به باغ در حوضهای متعدد میچرخد. اینطوری هم قسمتهای مختلف باغ، حوض و آبنما دارند و هم یک تصفیهای اولیه در آن صورت میگیرد. معمارها، نکات ریز را در طراحی سیستم آبرسانی به خوبی رعایت کردهاند. آب این چشمه، تمام مسافتی را که تا دریاچه میپیماید، از طریق سطوح شیبدار طی میکند، یعنی هیچ نیروی مصنوعی برای هدایت آب نیاز نیست. تازه در نهایت، در حوض مرکزی باغ عباسآباد به صورت فواره ظاهر میشود.
خرگواران، از یک طرف به دو کوه بلند محدود بود و از سوی دیگر چشمانداز زیبایی به دریا داشت. بعد ناهمواریهای زمین را صاف کردند و اصطلاحاً «صفه»هایی ایجاد کردند. میان منطقهی پستی که حالا به یک تالاب بزرگ تبدیل شده بود هم یک امارت کوچک ساختند. شاه اینطوری میتوانست در میان آبها هم اتراق کند. آنها برای باغ شاه، حمام ساختند و راه ارتباطی با شهر را هموار کردند. حتی شاه دستور داد روی آب چشمه سد بزنند. سدی که در زمان کمبود آب، اهالی روستاهای اطراف را سیراب میکرد. تاریخنگاران، تاریخ دقیق ساخت باغ عباسآباد که حدود 10 هکتار وسعت دارد را به سالهای 1020 و 1021ه.ق. نسبت میدهند. در مجموعهی باغ عباسآباد دو برج نیمهخراب هم به جا مانده که گمانهای متفاوتی در مورد آن زده میشود.
سدّ چهارصد ساله
سدّ چهارصد سالهی عباسآباد، معماری باشکوه و حیرتانگیزی دارد. یکی از نکتههای جالب و شگفتانگیز این باغ آن است که معماران آن، از حداقل امکانات، بیشترین استفاده را کردهاند؛ مثلاً با استفاده از همین جریان آب، هم یک آسیاب را میگرداندند و گندم آرد میکردند؛ و هم آب مورد نیاز کارگاه پخت آجر و سفال که در همان نزدیکی بوده را تأمین میکردند. ضمن اینکه شاه، خادمانی داشت که همیشه اینجا بودند و زندگی میکردند. آنها مأمور مراقبت و نگهداری باغ او بودند و مجبور بودند همینجا با خانوادهیشان زندگی کنند. جالب این است که آب مصرفی آنها نیز از همین منبع تأمین میشد.
خانهای روی آب
نشستن روی زمینی که دور تا دورش را آب گرفته، صفای خاص خودش را دارد. شاه هم احتمالاً طعم این صفا را خوب میدانسته که خواسته میان این تالاب 10 هکتاری، بنایی هم برای او بسازند. معمارها هم بنا را با آجر و ساروج ساختند و با یک راه ارتباطی چوبی آن را به بخش شمالی وصل کردند. البته شاه، لذت قایقسواری در دریاچهی مصنوعیاش را هم از دست نمیداد. سالها بعد با افزایش و کاهش آب دریاچه، ساختمان مرتب زیر آب میرفت و بیرون میآمد. کسی هم دیگر نبود تا هر سال به دادش برسد. جنگ افغانها و گذر زمان هم، روی دیگر نامهربانیها با این باغ بود. برای همین هم دیگر از آن ساختمان زیبا، چیز زیادی باقی نمانده است.
حمام
آخرین مأموریت آب سکوی مرکزی، سیراب کردن حمام باغ است. یک حمام کوچک و جمع و جور، اما کاملاً مهندسی و به سبک معماری سنتی ایرانی. آب از داخل دیوارهای ضخیم خشتی به داخل حمام راه پیدا میکند. آب از روشهای مختلفی از جمله سوزاندن پِهِن دامها گرم میشود. دود حاصل از این سوختن، که خودش هنوز گرما دارد را از مجراهای پیچیدهی کف حمام عبور میدهند تا همان گرمای باقیمانده، خود حمام را گرم کند و بیهوده هدر نرود. کاشیکاریها، گچکاریها و آجرنماها هم که زینتهای همیشگی بناهای ایرانیاند.
باغ ایرانی
اینکه میگوییم باغ ایرانی، دلیل دارد. ما ایرانیها برای باغهایمان سبک مخصوص خودمان را داریم. سبکی که سازمان میراث فرهنگی جهانی، یعنی یونسکو هم آن را قبول دارد. برای همین هم چند وقت پیش، باغ ایرانی را به عنوان یک اثر جهانی ثبت و تأیید کرد. باغ پاسارگاد و باغ ارم در استان فارس، باغ چهلستون اصفهان، باغ فین کاشان، باغ دولتآباد و باغ مهریز یزد، باغ شازده در ماهان کرمان، باغ اکبریهی بیرجند و همین باغ عباسآباد، معروفترین نمونههای باغ ایرانیاند. باغی که جویبارهای آب و حوض و فواره، عضوهای جدانشدنیشان هستند. باغهایی که هنر و طبیعت را در اوج به هم پیوند میزنند. باغ عباسآباد، امروز به عنوان مهمترین باغ ایرانی غیرکویری شناخته میشود. هرچند که بعد شاهعباس و دودمانش، از چشم مردم بعدی افتاد. حملهی افغانها از یکسو، رطوبت بالا و رشد سریع گیاهان در دیوارها از سویی و حفاریهای غیرمجاز سودجویان از طرفی، باعث شد تا باغ تاریخی ایرانی عباسآباد، خیلی زودتر از بناهای همسن و سالش، رنگ کهنسالی بگیرد؛ اما با این وجود، باغ عباسآباد هنوز چشمنواز، دلربا و پر از قشنگیهای خداست.
ارسال نظر در مورد این مقاله