نویسنده
پدر علم لغت
نام علیاکبر دهخدا، برای همیشه در آسمان فرهنگ و ادب پارسی، ماندگار شده است.
یک نفر باید خیلی معروف باشد تا نامش را پیش هر کسی از یک ملت که ببری، او را بشناسند. باید خیلی بزرگ باشد که در بیشتر خانهها یکی از آثار و یا شاید اثر جاودانهای از او باشد. باید خدمت یا خدمات مهمی کرده باشد که نامش برای هر کسی که بویی از ادب و فرهنگ برده است، قابل ستایش و احترام باشد. البته ایران ما، کم نیستند کسانی که این خصوصیات را دارند؛ اما بدون شک، در زمینهی ادبیات و زبان فارسی، یکی از سرآمدهای آنان، علیاکبر دهخداست. نامی که حتماً برای شما هم آشناست. پیش هرکس که دهخدا را میشناسد، نام او را ببرید، به اولین چیزی که اشاره میکند، «فرهنگ یا لغتنامهی دهخدا»ست. آری، شاید این بزرگترین کار او باشد، اما دهخدا، هم لغتشناس بود و هم شاعر، هم سیاستمدار بود و هم ادیب.
جوانیِ پرهیاهو
خان باباخان، پدر علیاکبر دهخدا، از طبقهی متوسط جامعه و اهل قزوین بود؛ اما کمی پیش از تولد فرزندش به تهران مهاجرت کرد و علیاکبر در تهران به دنیا آمد. علیاکبر، پدرش را خیلی زود و در 10 سالگی از دست داد. در آن زمان شیخ غلامحسین بروجردی که از دوستان خانوادگی آنها بود کار تدریس تحصیلات ابتدایی دهخدا را به عهده گرفت. علیاکبر وقتی 20 سالش بود، مدرسهی سیاسی که به وزارت خارجهی وقت وابسته بود، تأسیس شد. علیاکبر که از همان نوجوانی به سیاست علاقه داشت، فرصت را مغتنم شمرد، در آزمون آن شرکت کرد و قبول شد. چهار سال بعد، او از اولین فارغالتحصیلان آن مدرسه بود. این چهار سال، سکوی پرتاب دهخدا بود. او در این مدت زبان فرانسه را به خوبی آموخت. داشتن معلمانی مثل محمدحسین فروغی، که از معروفترین ادبای قاجار بود، به او کمک کرد تا در زبان و ادب فارسی شبیه به یک نابغه باشد. از سویی، شیخهادی نجمآبادی همسایهی آنها و از دوستان پدرش بود. شیخ هادی از روحانیون مبارز زمان ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه بوده و از کسانی است که به شکلگیری نهضت مشروطیت و جنبش تحریم تنباکو کمک بزرگی کرد. علیاکبر، زمانهای فراغت، نزد او میرفت و از محضر او هم استفاده میکرد.
بعد از فارغالتحصیلی، دهخدا که دیگر به او میرزا علیاکبرخان قزوینی میگفتند، به استخدام وزارت خارجه درآمد. برای همین، دهخدا که به زبان فرانسه هم مسلط بود، همراه سفیر جدید ایران در بالکان به آنجا فرستاده شد و تقریباً دو سال در شهر وین، که پایتخت کشور اتریش کنونی است، زندگی کرد. دهخدا از این دوره برای آشنایی بیشتر با زبان فرانسوی و دانشهای جدید استفاده کرد و در سال 1284، در روزهای داغ آغاز مشروطیت، به ایران بازگشت. اکنون نوبت شروع دورهی تازهای از زندگی دهخدا بود. میرزا جهانگیرخان شیرازی و میرزا قاسمخان تبریزی قصد انتشار روزنامهای به نام صوراسرافیل کردند. آنها از دهخدا هم برای همکاری دعوت کردند و او از اولین نویسندگان این روزنامه شد. دهخدا در آغاز هر شمارهی روزنامه، مقالهای در زمینهی مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با نام خود و در پایان، مقالهای با عنوان «چرند و پرند» با نام مستعار مینوشت. معروفترین نام مستعار او «دخو» بود. مجموعهی این مقالات از معروفترین آثار دهخداست. سبک نگارش این مقالهها در ادبیات فارسی بیسابقه بود و مکتب جدیدی را در روزنامهنگاری ایران و نثر فارسی معاصر به وجود آورد. این مقالهها کمکم برای او دردسرساز شد. تا جاییکه سرانجام به مجلس شورای ملی احضار شد. البته او توانست با منطق، استدلال و حاضرجوابی مخالفانش را توجیه کند. بعد هم دهخدا را از در پشتی مجلس خارج کردند، چون برخی مخالفان متعصب او با سلاح گرم، آمادهی حمله به او بودند.
سالهای دور از خانه
بعد از کودتای محمدعلیشاه در سال 1287، دهخدا همراه با عدهای از آزادیخواهان در سفارت انگلیس تحصن کردند. محمدعلیشاه از این موضوع خشمگین شد و دستور داد تا آنها را تبعید کنند. دهخدا، به همراه چند نفر دیگر از فعالان سیاسی، به باکو تبعید شدند. مدتی بعد برخیشان، از جمله خود دهخدا، به پاریس رفتند. دهخدا و دوستانش دست از فعالیت برنداشتند و در همان پاریس روزنامهیشان را دوباره منتشر کردند؛ اما در پاریس هم با مشکلاتی مواجه شدند و برای اینکه بتوانند نشر روزنامه را ادامه دهند به شهر ایوردون سوئیس مهاجرت کردند. دهخدا که حالا خیالش از تندخوییهای دربار راحت شده بود، قلمش تندتر و صریحتر از قبل بود. مدتی بعد، در سال 1288، دهخدا و دوستانش به استانبول نقل مکان کردند.
مدتی بعد، محمدعلیشاه از پادشاهی خلع شد و این یعنی دهخدا میتوانست به ایران بازگردد. از طرفی همان روزها انتخابات دورهی دوم مجلس شورای ملی بود و دهخدا هم یکی از کاندیدها. در یکی از نادرترین اتفاقات سیاسی ایران، علیاکبر دهخدا از دو ایالت، یعنی کرمان و تهران به عنوان نماینده انتخاب شد و این نشان داد که مقالات صوراسرافیل تا چه حد در دل مردم جا گرفته بود. جنگ جهانی اول شروع شد و نیروهای شوروی از شمال تا نزدیکیهای تهران آمدند و دولت ایران سقوط کرد. دهخدا هم مجبور به ترک تهران شد و به کرمانشاه پناه برد. دهخدا نزدیک به دو سال و نیم به دعوت خانهای ایل بختیاری، در مناطق چهارمحال و بختیاری زندگی کرد. این سالها، سالهای فراغت او از کار سیاست و آشتی دوبارهی او با ادبیات بود. در طبیعت چهارمحال، دهخدا به فکر تدوین لغتنامه یا فرهنگنامهای جامع برای زبان فارسی افتاد. او بسیاری از مقدمات کتاب «امثال و حکم» و لغتنامهی معروفش را در همان سالها انجام داد.
مرد ادب و سیاست
چند سالی از روی کار آمدن رضاشاه گذشته بود. سال 1306 دهخدا رئیس مدرسهی عالی حقوق و علوم سیاسی (همان مدرسهی علوم سیاسی که در جوانی دانشآموز آنجا بود) شد. مدتی بعد او یکی از اعضای فرهنگستان ایران بود. سال 1313 دانشگاه تهران تأسیس شد و دهخدا، اولین رئیس دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی آن بود و در تمام این مدت، کار لغتنامه را با جدیّت پیگیری میکرد و از کارهای سیاسی هرچه بیشتر فاصله میگرفت.
هر چند همانها هم برایش دردسرساز میشد. یکبار به خانهی او ریختند و کتکش زدند، یکبار هم بازداشت شد؛ حتی نامش را هم که روی خیابان محل زندگی او بود، برداشتند؛ اما اینها برای او مهم نبود، مهم این بود که اثرش جاودانه شود؛ یعنی اثری بسازد که جاودانه شود. اثری که برای اولینبار در سال 1318 منتشر شد؛ اما چون نگاه غضب رضاشاه روی دهخدا و آثارش بود، چاپخانهی بانک ملی با او همکاری نمیکرد. رضاشاه که رفت نگاهها به لغتنامهی دهخدا تغییر کرد. اصلاً به این کتاب، به عنوان یک اثر ملی نگاه میشد. سال 1325 مجلس شورای ملی با کمک دکتر مصدق، تصویب کرد که وزارت فرهنگ، کارمندان و امکاناتی را برای تدوین و تکمیل این لغتنامه در اختیار دهخدا بگذارد. بعدها، لغتنامه تبدیل به یک معاونت برای وزارت فرهنگ شد که بزرگانی همچون دکتر محمد معین، بر آن نظارت داشتند. علیاکبر دهخدا در روز دوشنبه هفتم اسفند سال 1334 در سن 77 سالگی در خانهی مسکونی خود در خیابان ایرانشهر تهران درگذشت. پیکر او در شهر ری تشییع و در ابنبابویه در مقبرهی خانوادگی دفن شد؛ اما حالا، نام بسیاری از خیابانها، مدرسهها، دانشکدهها و سمینارها به نام اوست و این تنها یک نشانه از زنده بودن نام اوست.
ارسال نظر در مورد این مقاله