نویسنده
از زمانیکه من شروع به شعر گفتن کردم تا به امروز، نقد و نظرها، دیدگاههای تازه و مخالفتهای زیادی را دربارهی چگونگی شعر کودک و نوجوان شاهد بودهام. این دیدگاهها را به طور کلی میتوان به سه دستهی مهم تقسیمبندی کرد:
1- در آن اوایل کسانی گفتند: ای وای به داد شعر نوجوان برسید مبتلا به ویروس بزرگسالی شده. غیرمستقیم اشاره به شعرهای دو سه نفر داشتند و بیشتر منظورشان شعرهای آقای مزینانی بود. او را بیدل شعر نوجوان میدانستند، یعنی مشکلگو. مزینانی کاری که کرده بود دایرهی واژگانی شعر نوجوان را وسیعتر کرده بود و مقداری نگاه فلسفی و عرفانی به خورد شعر داده بود و در نوع خود کار جالبی بود. البته شعرهای آن موقع مزینانی در مقایسه با بعضی شعرهای امروز خیلی هم دشوار نیست. اما وقتی خوب به آثار خود منتقدان آقای مزینانی و امثال او نگاه میکردم میدیدم خود آنها چندان مایهور نیستند. ذوقی سادهپسند دارند و به جای شعر گفتن با کلمات بازی کردهاند. ژانپُل سارتر در کتاب «ادبیات چیست» حرف قشنگی دربارهی نثر و شعر دارد. میگوید: نثرنویس از کلمات در میگذرد زیرا از آنها استفاده میکند اما شاعر در کلمات میماند زیرا به آنها استفاده میرساند. اینان کسانی بودند که تنها از کلمات استفاده میکردند و فرق کارشان با نثر تنها در وزن و قافیه بود. حتی جرأت این را نداشتند که گامی به جلو بردارند.
2- بعدها یکی دو نفر پیدا شدند، گرد و غباری برپا کردند، مصاحبهها کردند دیگران را غیرمستقیم کوبیدند و گفتند شعر ما مخاطبان وسیع دارد، نوجوان و بزرگسال نمیشناسد ما باید شعری بگوییم که همهی قشرها لذت ببرند. خود این فکر، فکر بدی نبود. در شعرهای همهی ما چند شعری پیدا میشود که علاوه بر اینکه مناسب نوجوان است بزرگسالان هم از آن لذت میبرند. اگر دقت شود در بعضی از شعرهای بزرگسالی هم چنین حالتی وجود دارد. ولی ادعاکنندگان این مقوله چون با این طرز تفکر به سراغ سرودن شعر رفتند حاصل کارشان رنگ و بوی بزرگسالی گرفت و از مرز نوجوان فراتر رفت.
3- نظریهی سوم که پرسروصداتر از همه بود و هست، این بود که عدهای پیدا شدند مستقیم و غیرمستقیم گفتند شعرهای موزون و چهارپاره سرودن دیگر امروزه تحجّر و عقبماندگی است. باید شعر سپید گفت. یک دسته که از همان آغاز شاعریشان به شعر سپید روی آوردند و گفتند ما وزن و قافیه را کنار گذاشتهایم. دستهی دیگر که سابقهای هم داشتند به هر دلیل که بود، به شعر سپید روی آوردند و گفتند. نوجوانان خیلی میفهمند. ذوق سلیقهها فرق میکند یا سلیقهها عوض شده پیشرفت کرده و نیز گفتند تحولی که در شعر بزرگسال رخ داده ما در عرض دو سه دهه آن را پشت سر گذاشتهایم و رسیدهایم به شعر سپید.
در مورد دستهی اوّل باید گفت: به قول شاعر «یدالله رؤیایی» شما چیزی که ندارید چگونه میتوانید کنار بگذارید! در مورد دستهی دوم باید گفت: اولاً تحولاتی که در شعر بزرگسال پیوسته و مقایسهی آن با شعر کودک و نوجوان فرق میکند. آنجا شعر بزرگسال قدمتی هزارساله دارد و شعر رسمی نوجوان قدمتی 50 ساله. دوم صحبت از طبع و سلیقه بحث تازهای نیست. صاحب کتاب «قابوسنامه» در باب شعر میگوید: بدان که طبایع مختلف است... یعنی ذوق و سلیقهها فرق میکند یکی غزل دوست دارد یکی قصیده، یکی از شعر روان و ساده خوشش میآید یکی شعر سخت و مشکل. توجه کنید این در مورد کسانی گفته میشود که خوانندگان پروپاقرص شعر، نظریهپردازان و اهل ذوق و ادباند وگرنه آدمهای معمولی چه ذوق و سلیقهای میتوانند داشته باشند؟ شاید بگویید به هر حال هر کسی سلیقهای دارد. درست است اما فرق میکند بین سلیقهها و ذوقهای آدمهای اهل کار و غیره. آیا میتوان نوجوانی را که تازه دارد طبع و سلیقهاش شکل میگیرد با بزرگسالان مقایسه کرد؟ البته ناگفته نماند عدهای از نوجوانان مخاطبان همیشگی شعرند ذوق و نظر بالایی هم دارند ولی دیدهام آنهایی که از این گروه شعر سپید میگویند معمولاً مرز نوجوانی را رد کردهاند و سرودهیشان در حال و هوای اکنونشان است و البته عدهای هم به علت عدم آشنایی با وزن و قافیه دست به این کار میزنند.
ببینید مردم ما بیشتر ذوق و پسند موسیقایی دارند. بیشتر به شعرهای آهنگین و نیمهآهنگین متمایلاند. شما همین شعرهای شاعران معاصر در دنیای بزرگسالی را در نظر بگیرید. هر سال چندین گزینهی شعر از این شاعران چاپ میشود و گردآورندگان آنها نیز آدمهای خبره و اهل ذوقاند. وقتی مثلاً به شاملو میرسند که از بهترین شاعران شعر سپید یا منثور است دوگونه از شعرهای او را انتخاب میکنند یکی شعرهای آهنگین و نیمهآهنگین و دوم پارهای از شعرهای سپید او که دارای مضمون و معنای بالایی است. ولی وقتی من به شعر سپید نوجوانانهی دوستان نگاه میکنم به ندرت دیدهام دارای مضمون و تصویر جذابی باشند حتی در مقایسه با شعرهای ترجمهی نوجوانانه پایینترند. من مخالف شعر سپید نیستم دو چیز را برای خودم محروم کردهام یکی اینکه در هیچ مورد ادبی و هنری تعصب نداشته باشم. و دیگر حُکم صددرصد صادر نکنم، زیرا همیشه نمونههایی وجود دارد که حُکم را نقض کند. اما آنچه این دوستان ادعا میکنند و آنچه عرضه میکنند بسیار تفاوت دارد. خوشبختانه امروزه شاعران جوان بسیاری وجود دارند که دارای شعرهای خوب و دلنواز هستند بیآنکه هیچ ادعایی داشه باشند. حُسن این دوستان در این است که از تجربههای قدیمیترها و پیشکسوتان استفاده میکنند و با صبر و تلاش گامهای تازهای برمیدارند که بسی جای خوشبختی است. البته کمی جای نگرانی همیشه وجود دارد. اینکه نکند آثار بعضی از دوستان به بزرگسالی برسد که البته تک و توک شاهد آن هستم. آقای جعفر ابراهیمی حرف خوبی میزد میگفت: برای اینکه شاعران نوجوان کارشان به بزرگسالی کشیده نشود بهتر است گاهی شعر کودک بگویند و این نیشترمزی برای آنهاست تا بتوانند تعادل را حفظ کنند.
قهر
چند وقت میشود
هرچه قصه،
هرچه شعر
با دلم
قهر کردهاند.
جاده، آفتاب، گل
عابر پیاده، پُل
خانهها، درختها، پرندهها
هرکه، هرچه را نگاه میکنم
خسته و کلافهاند.
حرف تازهای بزن!
شعر تازهای بخوان!
حس تازهای به من بده!
تا دوباره پا شوم
تا دوباره چون کبوتری
توی آسمان رها شوم.
چند وقت میشود
عشق در دلم قدم نمیزَند
هیچکس،
دست بر دلم نمیزَند.
ارسال نظر در مورد این مقاله