حسین تولائی
چهقدر دلم میخواهد بگویم شعر سپید، شعری نوجوان است؛ نه اینکه ویژهی نوجوانان باشد، بلکه خود یک نوجوان است. به دنبال حرفها و مفاهیم تازهتر میگردد و تلاش میکند به تن مفاهیم تکراری و نخنما نیز لباس تازهای بپوشاند. اهل نصیحتکردن و نصیحتشنیدن نیست. هزار شعر کلاسیک از دل هزار سال شعر فارسی بیایند و به گوش او بخوانند که شعر باید وزن و قیافه داشته باشد، نمیپذیرد و باز کار خودش را میکند و حرف خودش را میزند. پرشور است و مدام تجربه میکند تا دستش به ناشناختهها برسد. گاه کوتاهِ کوتاه حرف میزند و ذهن مخاطب را به دنبال معنایی بلند و عمیق میفرستد. گاه از یک اتفاق ساده و پیش پا افتاه تصاویر بکر میسازد تا خلاقیتهایش را به رخ بکشد. جسور است و شیطنت همیشگیاش در بازیهای زبانی، دایرهی واژگان و نگاه شاعرانهاش پیداست. با این ویژگیها، نهتنها به دنیای نوجوانی نزدیک میشود، بلکه فریاد میزند که خودم نوجوانم.
پس آیا شعر سپید نمیتواند همبازی ناب نوجوانی باشد؟ شعری که میتواند پاسخگوی خوب بسیاری از دغدغههای این سن و سال باشد. نوجوانی همیشه با نوجویی، شیطنت، کنجکاوی، تجربهگرایی و حصارشکنی همراه بوده و هست تا چه رسد به نوجوان امروز که مخاطب ویژهای است؛ به سادگی قانع نمیشود، سرشار از آگاهی و اطلاعات است و اتفاقاً ذهنی جستوجوگر و کنجکاوتر از همسن و سالهایش در گذشته دارد. تا آنجا که کنجکاویاش او را وا میدارد دست به تجربههایی بزند که میدانیم و بگذریم. پس شعر نوجوان باید بتواند پابهپای مخاطبش حرکت کند، با او بدود، گاه مسیر او را عوض کند، با او وارد چالش شود، از او پیشی بگیرد و هرگز از قافلهی مخاطبانش جا نماند. به نظر میرسد مواردی از این دست گاهی در حصار تنگ وزن و قافیه جای نمیگیرند و ظرفی آزادتر را میطلبند. بنابراین شعر نوجوان ناگزیر است گاه از شکلهای رایج و قالبهای سنتی خود خارج شود و ظرفها و قالبهای تازهای بیابد تا بتواند مفاهیم و دغدغههای این سن را در خود جای دهد.
از سوی دیگر این رفیق شفیق بازیگوش- شعر سپید را میگویم- عاقل است و دانا. اگر باشد و حتی سهم کوچکی در زندگی نوجوان داشته باشد، گاهی به یاریاش میآید تا پل بزند به دنیای جوانی و بزرگسالی. لااقل کنار او مینشیند و شعر میخواند. نوجوان دستکم در کتابهای درسیاش به وفور با شعر کلاسیک روبهرو است و از آنها چیزی بفهمد یا نفهمد، لذتی دستش را بگیرد یا نگیرد، تا حدودی با قالبهای کهن آشنا میشود؛ اما وقتی به شعر معاصر میرسد، اتفاقاً درصد قابل توجهی از شعرها و کتابهایی که با آنها روبهرو میشود شعر سپید یا بیوزن هستند. او که تا به حال در کتابهای شعر نوجوان نیز شعر سپید نخوانده است چگونه باید این فاصله را پر کند؟ چگونه میتواند با شعری که در ذائقهاش جایی ندارد، ارتباط برقرار کند؟ اینجاست که اگر دوستی با شعر سپید را نیز تجربه کرده باشد، عدم آشنایی با شعری که ندیده و نخوانده پشتش را خالی نمیکند تا به هر بهانهای این قالب شعری را پس زند.﷼
ارسال نظر در مورد این مقاله