جواد محقق

دیدگاه‌های تربیتی در شعر کودک و نوجوان چقدر باید باشد؟

اگر این نظریه را بپذیریم که یکی از وظایف هنر و ادبیات‌- در کنار دیگر وظیفه‌های‌شان‌- تربیت مخاطب است‌- باید بپذیریم که شعر‌- مخصوصاً شعر کودک و نوجوان هم‌- می‌تواند و باید به مقوله‌ی تربیت متعهد باشد. چنان‌که شعر هزارساله‌ی ما سرشار از این تعهد ارجمند انسانی‌ست و اصولاً جایگاه بلند و پایگاه رفیع شعر کلاسیک ما در همین تعلیم و تربیت هنرمندانه است و راز جاودانگی و ماندگاری‌اش را هم باید در همین ویژگی‌هایش جست‌و‌جو کرد. چیزی که شعر معاصر متأسفانه از آن تهی شده و طیف وسیعی از اصلی‌ترین مخاطبانش یعنی عامه‌ی مردم را‌ از دست داده و تنها در حلقه‌های محدود یکی‌- دو گروه خاص سنی یا اجتماعی محصور مانده است.

آیا شعر کودک و نوجوان وظیفه‌ی آموزشی هم دارد؟

وظیفه‌، صفت شاعر است تا شعر. اگر شاعری اهداف آموزشی داشته باشد، در صورتی‌که توان هنری مناسب را هم داشته باشد، می‌تواند با شعرش آموزش هم بدهد، اما طبیعی‌ست که تأثیرگذاری آن، بسته به توان ادبی و ذوق هنری او، متفاوت خواهد بود. یعنی هر چه هنرمندتر و شاعرتر باشد، زبان و بیانش غیرمستقیم‌تر و کنایی‌تر و همراه با بازی‌های زبانی و شگردهای شاعرانه‌تر خواهد بود و تأثیرگذاری بیش­تری خواهد داشت، ولی هر چه این آموزش صریح‌تر باشد، زبان شعر به سمت نظم گرایش پیدا می‌کند. چرا که آموزش صریح در طول تاریخ اصلاً بر عهده‌ی نظم بوده و بسیاری از بزرگان ما در شاخه‌ها‌ی مختلف علوم که طبع روانی هم داشته‌اند، آموزه‌های فقهی، فلسفی، تاریخی، پزشکی و حتی زبان‌آموزی خودشان را هم در قالب منظومه‌های گوناگون ریخته و منتشر کرده‌اند. مثل منظومه‌ی معروف حاج‌ملاهادی سبزواری در فلسفه و علاج‌الامراض حکیم یوسفی‌هروی پزشک نامدار قرن دهم هجری در طب که نزدیک به سیصد رباعی پزشکی دارد، و شرح‌های متعددی هم بر آن نوشته‌اند. خلاصه این‌که شعر می‌تواند ابزار آموزش هم باشد، بخصوص برای کودکان.

با توجه به این‌که معلم هستید، آیا دغدغه‌ی نصیحت‌گویی در شعر هم دارید؟

کار معلم تنها نصیحت کردن نیست. آموزش دادن و پرورش کودک است. آموزش یا پرورش هم فقط با پند و اندرز و نصیحت کردن صورت نمی‌گیرد، اما در اصل ضرورت پندآموزی شکی ندارم و برخلاف بعضی جریان‌های شبه روشنفکری لائیک یا ضد دین و اخلاق، پند و اندرز را هم تحقیر نمی‌کنم و آن را نتیجه و چکیده‌ی تجربه‌های بشر می‌دانم. آن‌چه نصیحت می‌دانیم، غالباً میراث گرانبهای بزرگان دین و دنیای ماست و دغدغه‌ی عالمان و صالحان و پیامبران بزرگ است. در نتیجه در مقدار و محدوده‌ای که به آن عمل کنم، توصیه‌اش را هم لازم و بلکه واجب می‌دانم. البته طبیعی‌ست که هر چه این پندآموزی بیان غیرمستقیم‌تری داشته باشد و به تعبیر قرآن «بغیراَلْسِنَتکُم» باشد و هنرمندانه‌تر هم بیان شود، تأثیرگذارتر خواهد بود و شاعرانه‌تر.

در شعرهای سال‌های اخیرتان موضوعات عاشقانه و دغدغه‌های نوجوانان امروز بیش­تر دیده می‌شود. چطور به این نگاه رسیده‌اید؟

شعر و عشق دوقلوهای توأمان‌اند. اصلاً عشق، خمیرمایه‌ی اولیه‌ی شعر است و کم­تر شاعری از پرداختن به آن پرهیز کرده است. من هم از این بلای لیلایی گریز و گزیری نداشته‌ام و نخستین شعرهایم به رنگ و بوی آن آغشته است و تازگی ندارد، ولی اگر منظور شعرهای نوجوانانه‌ام باشد، باید بگویم که نمونه‌های مورد نظر شما هم که سال‌های اخیر چاپ شده‌اند، محصول سال‌های دورترند. شاید شرایط زمانه و نیاز به تأمل و پختگی در چگونگی بیان آن هم در دیرکرد آن بی‌تأثیر نباشد. چون گاهی ممکن است به جای گرم کردن، بسوزانیم! ببینید فردوسی صحنه‌های عاشقانه را، حتی برای آدم‌بزرگ‌ها، با چه عفّت و لطافتی طرح می‌کند! شعر عاشقانه گفتن برای نوجوانان، راه رفتن روی لبه‌ی تیغ است. یعنی با توجه به غرایز و شرایط عاطفی این گروه سنی، کاری سهل و ممتنع است. راه سهل و آسانش را همه بلدند. تحریک عاطفی یک موجود احساساتی تازه به بلوغ‌رسیده کار هر بی‌هنری هست. مهم بیان درست و هنرمندانه‌ی آن است که طبیعتاً نیاز به پختگی دارد و برای این کار لابد به قول مولوی «مدتی بایست تا خون، شیر شد.»

کار تازه‌ای برای چاپ ندارید؟

علاوه بر چند مجموعه شعر کودکانه و نوجوانانه، شاید یک مجموعه از نیمایی‌های نوجوانانه‌ام را هم امسال به ناشر بسپارم. فعلاً قولش را به نشر نیستان داده‌ام. تا خدا چه خواهد.﷼

 

CAPTCHA Image