شعر: امیلی رابینسون‌- مترجم: علیرضا شفیعی‌فر

وقتی اشک‌هایم از چشمانم فرو می‌ریخت

تو آن‌جا بودی

که اشک‌هایم را با دستانت از صورتم پاک کنی

وقتی سردرگم بودم

تو آن‌جا بودی

که بگویی همه‌چیز روبه‌راه خواهد شد

وقتی در مقابلت شکستم

تو آن‌جا بودی

که قلبت را به من هدیه کنی

وقتی احساس می‌کردم که هیچ‌کس مرا نمی‌فهمد

تو آن‌جا بودی

که دستم را بگیری

وقتی که دیگر کسی به من نمی‌اندیشید

تو آن‌جا بودی.﷼

 

CAPTCHA Image