عباس تربن

در این سال‌ها همه از «بحران» صحبت می‌کنند؛ بحران اقتصاد، بحران سیاست، بحران فرهنگ، بحران ادبیات و البته در موضوع بحث ما «بحران شعر کودک و نوجوان».

دلیل ما برای نسبت‌دادن بحران به ادبیات کودک و نوجوان چیست؟ فعالیت کم‌رنگ شاعران پیشکسوت و شناخته‌شده در این سال‌ها؛ یا عدم استقبال مخاطبان‌- به‌خصوص نوجوانان‌- از شعرهایی که به نام آن‌ها سروده و منتشر می‌شود؛ یا شاید هم انگشت‌شمار بودن شاعران کودک و نوجوان در نسل جدید که راه نسل‌های قبل را ادامه بدهند! ممکن است بعضی‌ها هم موضوع وابستگی شعر کودک و نوجوان به «چهارپاره» را دلیل ادعای‌شان عنوان کنند.

دلیل هرچه باشد، نمی‌توان به این سادگی به قضاوت نشست و کلمه‌ی «بحران» را درباره‌ی شعر کودک و نوجوان به کار برد. مثلاً درباره‌ی همین چند موردی که ذکر شد، می‌توان چنین توضیحاتی را ذکر کرد:

شاعران شناخته‌شده‌ی کودک و نوجوان در این سال‌ها چندان به دنبال ایجاد جریان‌های تازه نیستند؛ چرا که آن‌ها در شعرهای دهه‌های گذشته، راه‌های مختلف را در این حوزه آزموده، خلاقیت‌های‌شان را به نمایش گذاشته و در حد توان، گوشه‌ای از شعر کودک و نوجوان را به پیش برده‌اند.

اگر مخاطبان ما و به‌خصوص نوجوانان کم‌تر به سراغ شعرهایی می‌روند که برای‌شان سروده‌ایم، دلیلش می‌تواند عدم معرفی و عرضه‌ی مناسب این شعرها در مدرسه، خانواده، کتاب‌فروشی، کتاب‌خانه، مسجد و... به آن‌ها باشد. ضعف در زمینه‌ی پخش این کتاب‌ها و بی‌خبری مخاطبان از انتشار مجموعه شعرهای تازه را نیز باید به دلیل‌های قبل اضافه کرد.

درست است که شاعران نسل جدید نسبت به گذشته، از نظر کمیّت نفرات افت داشته‌اند (و نیز درست است که بعضی از شاعران شناخته‌شده‌ی نسل‌های قبل به طور کامل دست از کار کشیده‌اند یا لااقل دیگر به‌طور جدی در این حوزه فعالیت نمی‌کنند)؛ اما اگر این اتفاق به معنی هرچه تخصصی‌تر شدن فعالیت در این حوزه باشد، می‌توان آن را به فال نیک هم گرفت. اگر تنها شاعرانی در این حوزه باقی مانده باشند که تکیه‌ی‌شان بر استعداد و علاقه‌ی شخصی و هدف‌شان کشف نیازها و سرودن صادقانه برای مخاطبان و نه چشم‌داشت‌های حاشیه‌ای و جشنواره‌ای است، اتفاقاً می‌توان به آینده‌ی این‌گونه از شعر امیدوار بود.

اما دوست دارم درباره‌ی قالب چهارپاره و نقش پررنگ آن در شعر کودک و نوجوان، کمی بیش‌تر توضیح بدهم.

در دهه‌ی هشتاد و به‌خصوص از سوی شاعران نسل جدید بحث تجربه‌ی قالب‌های کم‌تر آزموده‌شده در شعر کودک و نوجوان به میان آمد. البته خیلی از شاعران پیشکسوت با این کار مخالف بودند، اما در نهایت به سرنوشت مخالفان قالب نیمایی و سپید در جریان شعر بزرگ‌سال دچار شدند و با وجود نارضایتی‌های مختلف و سنگ‌اندازی در راه انتشار شعرها و مجموعه شعرهای نوگرا از نظر قالب‌- که البته هنوز هم ادامه دارد‌- لااقل در ظاهر مجبور به پذیرش و به رسمیت‌شناختن این قالب‌ها شدند یا بعضی حتی به جمع جوانان پیوستند.

درست است که قالب می‌تواند جنس و فضای حرف‌های شاعر را تحت‌الشعاع قرار دهد؛ اما تا به حال کسی با تکیه‌ی صرف بر «قالب»‌- هرقدر هم که نو و کامل باشد‌- شاعر موفق قلمداد نشده است.

تجربه‌ی قالب‌های متنوع و به‌خصوص سپید در شعر نوجوان فواید خاص خود را داشته و دارد. رابطه‌ی نزدیک من با نوجوانان و نظرسنجی‌های تشریحی‌ای که در این‌باره داشته‌ام، مرا به این نتیجه رسانده که نوجوانان با این قالب‌ها ارتباط خوبی برقرار می‌کنند؛ اما موفقیت این قالب‌ها (و درواقع شاعران توانای‌شان) به معنی پایان عمر چهارپاره و نیز دیگر قالب‌های کلاسیک نیست. شاعران پرهیاهویی که به اسم ادبیات مدرن و پست‌مدرن هر آنچه را که از گذشته به ما رسیده، مرده می‌خوانند و می‌پندارند و در پی آنند که بر مبنای تئوری‌های آن‌ور آبی، شعرهایی بی‌مرز و زمان و مکان بسرایند، خوب است نگاهی به ادبیات آن‌سوی مرزها نیز بیندازند؛ مثلاً در همین مورد با سرانگشت خودشان حساب کنند که چند درصد شعرهای سروده‌شده برای کودکان و نوجوانان چهارپاره است!

این همه بحث درباره‌‌ی قالب، بیهوده و بی‌نتیجه است. بگذاریم هرکس به تناسب سلیقه و دریافتش لباس بر تن شعرش کند. خوش‌بختانه حالا دیگر شعر نوجوان هم درست مثل شعر بزرگ‌سال مسیر کاملی را از نظر قالب تجربه کرده و خانه به خانه‌ی این راه به دست شاعران نوگرا کشف و لمس شده است.

به‌نظرم حالا زمان آن رسیده که بالأخره کمی هم درون را بنگریم!

خارج از ریل بیداری

همه‌ی اهل خانه بیدارند

من ولی توی خواب خرگوشی

خواب، خواب، آه! خواب خوب و عزیز

فرصت کوچک فراموشی

*

بگذارید خواب باشم، خواب

نان و شیر و عسل نمی‌خواهم

در همین لحظه، گرم خوردن نور

توی یک قهوه‌خانه در ماهم

*

بعد هم با ستاره‌ای قرضی

قصد رفتن به یک سفر دارم

در حدود چهار ثانیه بعد

توی بلژیک، یک پرستارم

*

می‌شود مثل بادبادک‌ها

صاحب دُم شوم، هوا بروم

می‌توانم قطار باشم و بعد

خارج از ریل، هرکجا بروم

*

هرکجا... پشت‌بام برج بلند

پیش یک شیر، توی آفریقا

بال در بال یک هواپیما

به تمام جزایر دنیا

*

راستی! توی شهر بیداری

ساعت الآن دقیقه‌ای چند است؟

این‌سو از هرکسی که می‌پرسم

قیمتش نیم‌متر لبخند است!

CAPTCHA Image