علیاصغر سیدآبادی
به این دو جمله نگاه کنید:
من از آبگوشت متنفرم!
آبگوشت، غذای خوبی نیست!
این دو جمله ظاهراً به یک موضوع اشاره دارند، اما تفاوت بزرگی بین آنهاست. جملهی اول بیشتر از اینکه دربارهی آبگوشت نظر بدهد، دربارهی سلیقهی خودش نظر داده است و نیازی به هیچ توضیحی ندارد. کسی نمیتواند به او حکم کند که از آبگوشت متنفر نباشد. شاید بتواند او را مجبور کند که آبگوشت را بخورد، اما نمیتواند مجبور کند که آبگوشت را دوست داشته باشد. کسی نمیتواند بگوید تو درست میگویی یا اشتباه میکنی، اما دربارهی درستی یا نادرستی جملهی دوم میشود بحث کرد. از کسی که این جمله را بر زبان آورده است، ما دلیل میخواهیم. دربارهی دلایلش بحث میکنیم.
جملهی اول از سلیقهی شخصی یک آدم حرف میزند و جملهی دوم از یک واقعیت (نادرست یا درست). کسی که جملهی اول را بر زبان میآورد، میتواند در جواب چرای ما بگوید: «همینجوری، دلم اینجوری میخواد!» اما کسی که جملهی دوم را بر زبان میآورد، باید با تکیه کردن به اشتراکها و توافقهای میان آدمها نظر خود را اثبات کند. در واقع اثبات یا ابطال جملهی دوم در حوزهی «علم» قرار میگیرد. کسی نمیتواند به صرف علایق شخصی و سلیقهاش یک حکم علمی بدهد.
ادبیات و شعر با علم فرق دارد. درست است که ادبیات، اصولی دارد؛ اما این اصول با اصول علمی فرق دارد. مثلاً در حوزهی علم میگوییم: «آب در 100 درجه به جوش میآید!» در این جمله فعلاً کمتر کسی تردید میکند؛ اما آیا وقتی میگوییم: «شعر حتماً باید وزن و قافیه داشته باشد.» آیا کسی میتواند تردید کند، یا نه؟ وقتی میگوییم: «دورهی وزن و قافیه به سر آمده است.» باز هم آیا کسی میتواند تردید کند، یا نه؟
این مقدمه را نوشتم که به این جمله برسم که ادبیات و بخصوص شعر، موضوعی است در حوزهی خصوصی آدمها. کسی نمیتواند برایش تکلیف تعیین کند؛ حتی اگر تمام جهان به یک اصلی در شعر معتقد باشند و تنها یک نفر آن اصل را قبول نداشته باشد، کسی حق ندارد، آن یک نفر را وادار کند نظر بقیه را بپذیرد.
اینها بدیهی به نظر میرسد یا باید بدیهی باشد، اما ظاهراً بدیهی نیست؛ چون هم کسانی هستند که خیال میکنند شعر بدون وزن و قافیه شعر نیست، و هم کسانی هستند که خیال میکنند دورهی وزن و قافیه گذشته است.
یکی از ویژگیهای ادبیات و بخصوص شعر در این است که همه دربارهاش یک جور فکر نمیکنند. اگر یک روزی همه دربارهی یک شعر یک جور فکر بکنند، یک جور حرف بزنند و به تعریف یکسانی برسند، آن وقت فاتحهی شعر خوانده شده است. آن وقت چینیها به راحتی میتوانند در کارخانههایشان شعر فارسی تولید و راهی بازار ایران کنند!
در بعضی مغازهها یا بعضی جاها نوشتهاند: «فلان چیز نشانهی شخصیت شماست.» شما دیدهاید؟ اگر آن چیزی که دربارهاش چنین چیزی گفتهاند، واقعاً نشانهی شخصیت کسی نیست؛ اما شعر واقعی هر کس واقعاً نشانهی شخصیت اوست. اگر دیدهاید همه یک جور شعر میگویند و شعر همه شبیه به هم شده است، معنیاش این است که خیلی از آنها به جای شعر گفتن دارند تقلید میکنند. دارند ادای کسانی را درمیآورند یا در شکل بهترش کارگران ماهریاند که دارند با کلمات، از روی مدل کاردستی میسازند.
منظور از این حرفها البته این نیست که کاری عجیب و غریب کنیم تا خودمان باشیم. فقط کافی است مواظب باشیم عادتها و سلیقهها و حکمهای ادبی گروهی برای ما به اصول بدون تغییر تبدیل نشود. فراموش نکنیم که هر یک از ما برای خودمان کسی هستیم متفاوت با بقیه. ما قرار نیست حرف کسی دیگر را بزنیم، برای رضایت خاطر دیگری شعر بگوییم. شعر قبل از هر کس باید خودمان را راضی کند و حرف و نگاه خودمان در آن جاری باشد.
اگر شعر بیوزن و قافیه میگویید، خیال نکنیم که حذف وزن و قافیه شعر میسازد. اگر شعر با وزن و قافیه میگوییم، بعد از اینکه شعرمان را گفتیم، یکبار بدون وزن و قافیه نگاهش کنیم و ببینیم آیا شعرمان چیزی جز وزن و قافیه دارد؟
کنسرو
شنبه، کنسرو لوبیا داریم
یکشنبه، کنسرو ماهی
دوشنبه، کنسرو قورمهسبزی داریم
سهشنبه، کنسرو قیمه
چهارشنبه، کنسرو بادمجان داریم
پنجشنبه، کنسرو آبگوشت
و جمعه، کنسرو شهربازی
چی؟
تا حالا کنسرو شهربازی نشنیدهای؟
پس آدمبزرگها را خوب نشناختی
یا تا حالا که داری این را میخوانی
اختراعش کردهاند
یا به زودی اختراعش میکنند
ارسال نظر در مورد این مقاله