یک حرف و دو حرف‌

نویسنده


 

 


همه‌ی آدم‌های روی زمین ایده‌ی شاعرانه دارند

عزت‌ا... (شهریار) الوندی را با جلسه‌های شعر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان به یاد می‌آورم. شاعران شعر می‌خواندند، بقیه‌‌ شعرها را نقد و بررسی می‌کردند و الوندی ریاست جلسه را بر عهده داشت...

متولد خرداد سال 5۳ است. به قول خودش نوشتن را از کلاس اول ابتدایی شروع کرده و اولین کتابش به نام «فردوسی» در سال 80 چاپ شده است. الوندی بعد از آن، کتاب‌های زیادی برای نوجوانان و بزرگ‌سالان نوشت و بعضی از کتاب‌هایش به چاپ‌های بعدی هم رسید. او هم برای بچه‌ها کتاب قصه نوشته است و هم کتاب شعر. از کارهای او می‌توان به کتاب‌های «مثل همیشه ای کاش»، «دیو کوچولو و بچه‌ی آدم» برای کودکان و مجموعه شعر «بچه‌ها دلم برای‌تان تنگ می‌شود» و کتاب «خوابی به رنگ فراموشی» و «زرین‌کوب» هر سه برای نوجوانان اشاره کرد.

الوندی نویسنده‌ای است که همچنین نگاه ویژه‌ای به جنگ تحمیلی و ادبیات دفاع مقدس و شخصیت‌های برجسته‌ی انقلاب اسلامی داشته و چند کتابی هم در این زمینه نوشته است. از جمله می‌توان از زندگی‌نامه‌ی شهید بهشتی تحت عنوان «پشت شیشه‌های مات» نام برد.

الوندی چند سالی را کارمند کانون پرورش فکری بوده است. در روزنامه‌ی همشهری روزنامه‌نگاری کرده و در امور تربیتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت‌هایی داشته است.

قرار مصاحبه را با او در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان می‌گذارم و وقتی به خاطر شلوغی خیابان‌ها نیم‌ساعت دیر می‌رسم، او همچنان خوش‌اخلاق است و بی‌دلخوری به سؤال‌هایم پاسخ می‌دهد.

آقای الوندی شما از کی شاعر شدید؟

از وقتی که چپ‌دست شدم! (اشاره به دست نوشتنم می‌کند و می‌خندد.) با داستان شروع کردم. انشاهای بامزه می‌نوشتم. فضای کارهایم کمدی بود. بعدها به نمایش‌نامه کشیده شد. در دوره‌ی دبیرستان به داستان رسیدم. دوستانم از من می‌خواستند که برای‌شان نامه‌های عاشقانه بنویسم. من هم قلم‌فرسایی‌هایی می‌کردم بیا و ببین (می‌خندد). و نامه‌هایی می‌نوشتم که خودم چندان تجربه‌ای از آن نداشتم. گذشت تا با یک انجمن ادبی آشنا شدم. آن موقع ما در همدان زندگی می‌کردیم و تقریباً از آن انجمن ادبی فعالیت حرفه‌ایم شروع شد.

حالا شما خودتان را شاعر می‌دانید یا نویسنده؟

ترجیح می‌دهم نویسنده باشم؛ زیرا نویسنده، شاعر بودن را هم در خودش دارد و کلی است.

در کتاب شعرتان از چه قالب‌هایی برای مخاطب نوجوان استفاده کرده‌اید؟

بیش‌تر قالب‌های منظوم و موزون مانند چهارپاره و نیمایی. فکر می‌کنم اولین چیزی که باعث ارتباط‌گیری نوجوان با شعر می‌شود ریتم و موسیقی شعر است. در درجه‌ی دوم مضمون و زبان مورد توجه مخاطب نوجوان قرار می‌گیرد.

خودتان از کدام دسته نوجوان‌ها بودید؟ کتاب می‌خواندید؟

من در نوجوانی بیش‌تر داستان می‌خواندم؛ داستان‌های بزرگ‌سالی نظیر «جای خالی سلوچ» از دولت‌آبادی، «قصه‌ی آشنا» از احمد محمود و گاهی هم شعرهای شاملو. در زمینه‌ی شعر بیش‌تر به کارهای کهن و کلاسیک علاقه داشتم و کارهای مولوی، ظهیرالدین فاریابی و ناصر خسرو را می‌خواندم و نفهمیدن بعضی از شعرها باعث می‌شد که دنبال مفهوم بیت‌ها بگردم. یادم است که روزی از معلم ادبیات‌مان معنی کلمه‌ی «عیوق» را که در یکی از شعرهای سعدی خوانده بودم، پرسیدم. معلم ادبیات‌مان که خیلی خشک و متکبر بود نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت عیوق یکی از عرفای دوره‌ی سعدی بوده! من قانع نشدم و سراغ معلم جغرافیای‌مان رفتم. او گفت عیوق نزدیک‌ترین ستاره به خورشید است و آن‌جا بود که فهمیدم معلم ادبیات بودن به معنای ادبیات دانستن نیست.

یک نوجوان که استعداد نوشتن دارد باید از کجا شروع کند؟

کلاً اعتقاد دارم برای قوی شدن زبان و بارور شدن استعداد باید کتاب‌های ادبیات کهن را با دقت خواند؛ چون همه‌ی ریشه‌ی ادبیات ما و داشته‌های‌مان برگرفته از این متون است که روی هم رفته زبان ما را ساخته‌اند. ممکن است گاهی زبان، فرسایش پیدا کرده باشد، اما باز هم نقش گنجینه بودنش را حفظ کرده است.

کتاب‌های شما معمولاً به چاپ چندم می‌رسند. به نظر شما چرا نوجوان‌ها از کتاب‌های‌تان استقبال کرده‌اند؟

به خاطر نیازسنجی‌های درستی است که از طرف ناشر صورت می‌گیرد. من کتابی را که درباره‌ی فردوسی نوشتم، در سال 80 به چاپ رساندم. تا الآن چیزی حدود بیست و پنج هزار جلد از آن به فروش رفته؛ چون بچه‌ها به موضوع کتاب علاقه دارند. برخلاف نظر بعضی‌ها که می‌خواهند رستم و سهراب و شاهنامه را تخریب کنند، بچه‌ها همچنان آن‌ها را دوست دارند.

از کجا سوژه‌های‌تان را پیدا می‌کنید؟

خودم دنبال سوژه نمی‌گردم؛ چون زندگی سرشار از سوژه است. ما در زندگی آن‌قدر خاطره داریم که هر کدام از آن‌ها می‌تواند خودش سوژه‌ی کار باشد. سوژه‌ی خام به خودی خود فایده‌ای ندارد. باید سوژه را پرداخت کرد. من در پرداخت ذهنی یک اثر معتقد به «آن» هستم که به ذهن نویسنده می‌رسد و او آن را خلق می‌کند. همچنین اتفاقات در ذهنم بهترین سوژه‌اند هرچند که وقتی روی کاغذ می‌آیند متفاوت می‌شوند. ممکن است یک سوژه‌ی خوب وقتی نوشته می‌شود اصلاً چیز خوبی از کار درنیاید و دل‌چسب نباشد و برعکس یک سوژه‌ی معمولی روی کاغذ خیلی متفاوت و باارزش بشود. گاهی فکرهای معمولی هم نوشته‌هایی عالی می‌شوند.

چه موقع این سوژه‌ها را تبدیل به نوشته می‌کنید؟ باید تحت شرایط خاصی باشید؟

من معمولاً شب‌ها می‌نویسم. شادی و غم به نوشتن ربطی ندارد. مهم حس و حالی است که نویسنده از محیط اطرافش می‌گیرد. گاهی آدم آن‌قدر سرحال است که راجع به اتفاقات پیرامونش چیزی به ذهنش می‌رسد که حتی اگر کاغذ و قلم هم نباشد در ذهنش می‌ماند و تبدیل به شعر یا داستان می‌شود.

آقای الوندی من سعی کردم کتاب‌های شما را از شهر کتاب تهیه کنم؛ اما هرجا که رفتم با کلمه‌ی «نداریم» روبه‌رو شدم. چرا؟

(می‌خندد) نمی‌دانم. مشکل برمی‌گردد به توزیع نامناسب کتاب. فکر می‌کنم ایراد از پخش نشرها باشد. من خودم هم این مشکل را دارم.

شعرهای چه شاعرهایی را دنبال می‌کنید؟

یک موقعی مداوم شعر خوانده می‌شود، یک موقع با جرقه‌ای به شعر پناه برده می‌شود. الآن هر مجموعه‌ی شعری را که به دستم برسد می‌خوانم؛ اما این طوری نیست که روزی دو ساعت وقت بگذارم و شعرهای شخص خاصی را بخوانم. مثلاً ممکن است شنیدن یک موسیقی باعث بشود بروم دنبال خواندن شعر و معمولاً شعرهای همان قطعه موسیقی را بخوانم. من از ابتدا هم شعر را با موسیقی دنبال کردم. موسیقی یک از دلایلی بود که من را به سوی چاپ کتاب سوق داد. من هنر نویسندگی‌ام را مدیون استاد شجریان هستم.

کدام یک از کتاب‌های خودتان را بیش‌تر دوست دارید؟

کتاب «مأموریت در ایستگاه» که برای بزرگ‌سال نوشته شده است و کتاب «مثل همیشه ای کاش» که برای نوجوان‌هاست.

و دلیل انتخاب این کتاب‌ها؟

اولی به دلیل این‌که در آن فضاهایی را خلق کردم که بیش‌ترش مربوط به خاطرات شخصی‌ام است. داستان در مورد یک جاسوس آمریکایی بود که سوژه‌ای دو خطی داشت، اما با کمک تجربیاتی که حاصل مطالعه و تحقیق بود تبدیل به یک رمان شد و «مثل همیشه ای کاش» هم به دلیل این‌که کتابی است که سراسرش فی‌البداهه بود و من طرح داستان و تصمیم قبلی برای نوشتن نداشتم و نمی‌دانستم قرار است در انتهای داستان چه اتفاقی بیفتد.

کتاب‌های‌تان را قبل از سپردن به ناشر ابتدا برای چه کسی می‌خوانید؟

قبلاً برای دوستانم می‌خواندم. الآن قبل از هر کسی برای همسرم. البته شعرها و داستان‌های بچه‌ها را اول برای خودشان و از جمله دخترم باران می‌خوانم.

و اگر تذکری بدهند انتقادپذیر هستید؟

صد درصد انتقادات و پیشنهادات را مورد توجه قرار می‌دهم؛ و اگر انتقاد منطقی‌ای باشد به آن اهمیت می‌دهم.

یک شاعر چه فرقی با یک فرد غیرشاعر دارد؟

(می‌خندد) یک بار یک بچه این سؤال را از دوست شاعرم آقای طهوری پرسیده بود. همه مشغول خوردن بستنی بودند که در حال پرسیدن این سؤال یکی از آن‌ها آشغال بستنی‌اش را می‌اندازد زمین. طهوری آشغال را در سطل می‌اندازد و می‌گوید این فرق ماست! (می‌خندیم) این نگاه طنازانه به ماجراست، اما جدا از آن، همه‌ی آدم‌های روز زمین ایده‌ی شاعرانه دارند، ولی ممکن است در بیان و یا واژه‌پردازی مشکل داشته باشند؛ وگرنه همگی برخوردهای دیداری و شنیداری با طبیعت داریم و فقط زاویه‌ی دیدها فرق می‌کند و همین‌طور تجربه‌های هنری.

چه‌قدر با مجله‌ی سلام‌بچه‌ها آشنایی دارید؟

سال 76 که وارد کانون شدم با سلام‌بچه‌ها آشنا شدم. به خاطر روابط صمیمانه‌ی دست‌اندرکارانش مطالعه‌ی مجله را ادامه دادم و برای‌شان کار هم می‌فرستم. به نظرم مجله‌ای سرشار از هم‌دلی و صفای نویسندگان سلام‌بچه‌هاست!

در آخر به نظر شما چه‌طور یک نوجوان مستعد تبدیل به یکی از همین نویسندگان خواهد شد؟

مهم اتفاق فرهنگی است که برای یک کودک یا نوجوان می‌افتد. این اتفاق می‌تواند مطالعه‌ی مجله، دیدن فیلم، تماشای تئاتر و یا گوش دادن به موسیقی باشد. این اتفاق مهم است که باعث می‌شود نوجوان یا کودک به ادبیات علاقه‌مند شود و ادبیات برای او جنبه‌ی سرگرم‌کننده و آرامش‌بخش پیدا کند و منجر به خلق یک حس تازه شود.

CAPTCHA Image