نویسنده
1 شهریور، روز پزشک، بزرگداشت ابوعلیسینا
نوحبنمنصور، پادشاه بخارا بیمار شد. بوعلی را برای مداوا نزد پادشاه بردند. نسخهی بوعلی برای پادشاه شفابخش و امیدآفرین بود. پادشاه از بوعلی خواست که به اختیار خود پاداشی را پیشنهاد دهد. ابوعلیسینا از نوح خواست تا از کتابخانهی عظیم دربار سامانی استفاده کند. نوح قبول کرد. او توانست با استفاده از این کتابخانه در علوم مختلف از جمله حکمت، منطق و ریاضیات تسلط پیدا کند و غرق در دریای دانش شود.
4 شهریور، روز جهانی قدس
روز قدس، روزى است که باید سرنوشت ملتهای مستضعف معلوم شود. باید ملتهای مستضعف در مقابل مستکبرین اعلان وجود بکنند.
روز قدس، روزى است که باید همت کنند و همت کنیم که قدس را نجات دهیم. روز قدس فقط روز فلسطین نیست، روز اسلام است و روز حکومت اسلامى است.
«خلاصهای از پیام امام خمینی (ره)»
5 شهریور، روز داروسازی، بزرگداشت محمدبن زکریای رازی
رازی مردی خوشاخلاق و کوشا بود. به بیماران توجه خاصی داشت و تا زمان تشخیص بیماری دست از آنها برنمیداشت. نسبت به فقرا و بینوایان بسیار مهربان بود. رازی برعکس بسیاری از پزشکان که بیشتر مایل به درمان پادشاهان، امرا و بزرگان بودند، با مردم عادی بیشتر سروکار داشت. ابنالندیم در کتاب «الفهرست» خود میگوید: «تفقد و مهربانی به همه کس، به ویژه فقرا و بیماران داشته، از حالشان جویا میشد، به عیادتشان میرفت و مقرریهای کلانی برای آنها گذاشته بود.»
8 شهریور، شهادت رجایی و باهنر
در ساعت 3 عصر صدای انفجار مهیبی از ساختمان نخستوزیری برخاست. همه نگران رجایی و باهنر بودند. همسر شهید رجایی به بیمارستان آمد و در سردخانه پیکر سوختهی شهید رجایی را شناسایی کرد. با شنیدن خبر شهادت رجایی و باهنر مردم به خیابانها ریختند و ایران در سوگ رئیسجمهور و نخستوزیر خود فرو رفت. مردم با سر دادن شعار «رجایی، رجایی، راهت ادامه دارد!» پیکر او و شهید باهنر را تا بهشت زهرا همراهی کردند.
9 شهریور، 1 شوال، عید سعید فطر
داشتم دنبال شعری به مناسبت عید فطر میگشتم که ناخواسته این بیت معروف حافظ به یادم آمد:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشتهی خویش آمد و هنگام درو
راستی در این یک ماه رمضان چیزی کاشتیم که در این عید برداشت کنیم!
19 شهریور 1358، وفات آیتالله سیدمحمود طالقانی
در شامگاه 18 شهریور 1358 با سفیر شوروی در ایران ملاقات داشت. این ملاقات که در خانهی ایشان بود، تا ساعت 24 طول کشید. پس از آن، شام را صرف کرد و به بستر رفت. کمی بعد به خاطر درد قفسهی سینه از جا برخاست و با داروی خانگی آرام گرفت. این آخرین درد او بود. پزشک وقتی به بسترش حاضر شد، روح طالقانی به دیدار معشوق پر کشیده بود. فردای آن روز، پیکر پاکش، بنابر وصیتش، میان شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد. دولت یک روز را تعطیل و سه روز عزای عمومی اعلام کرد.
20 شهریور، شهادت آیتالله مدنی، دومین شهید محراب
مردی مبارز و همراه امام بود. آن روز با عشق پا به محراب نماز جمعه گذاشت. روزی گرم و بلند که کسی خبر از نفاق دورویان نداشت. بیست روز از شهریور سال 1360 میگذشت و مرد مجاهد که 68 بهار از عمرش سپری میشد، در محراب نماز بود. نماز که تمام شد آن مرد بزرگ به دست دورویان به شهادت رسید. پس از تشییع باشکوه در تبریز و قم، در حرم مطهر حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
27 شهریور 1367، روز شعر و ادب و درگذشت شهریار
سیدمحمدحسین بهجت تبریزى، سه دورهی متفاوت و ممتاز در زندگى داشت. دورهی جوانی با شعر معروف «حیدربابا»، دورهی دانشجویی با غزل معروف «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» و دورهی سوم که از عشق زمینی میگذرد و به عشق حقیقى و غزلهای عارفانه میرسد. او با شعر همای رحمت جاودانه شد:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سِوی فکندی همه سایهی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
31 شهریور، آغاز جنگ تحمیلی 1359، هفتهی دفاع مقدس
ما دفاع کردیم. ملت ما جنگ را انتخاب نکرد، اما وقتی دشمن، با تفنگ به کوچههای ما آمد، مردم ما را در میدانهای نبرد گرد هم کشاند تا هشت سال تمام پشتِ خاکریزها و دلِ سنگرها را پر کنند. این مردم اهل یک جغرافیای بزرگ و سالخورده بودند. رنگها و لهجههای مختلف داشتند، و این نشان داد که چطور میتوان زیر سایهی یک عقیده و یک ناموس به نام ایران جمع شد و از جنگی به این نابرابری با قدی برافراشته بیرون آمد.
ارسال نظر در مورد این مقاله