نویسنده
لذت خواندن در کشف ماجراها و گرههاست
قرارمان انجمن نویسندگان است. زمستان به آخرهایش رسیده و من چسبیدهام به بخاری قدیمی انجمن. کمی طول میکشد تا آقای محسن هجری نویسنده و پژوهشگر برسد و من در این فاصله با نویسندههای دیگر انجمن کلی حرفهای خوب میزنم!
هجری وقتی میرسد وقت را تلف نمیکنیم، چون او باید خودش را به جلسهی مدیریت انجمن برساند و همین باعث میشود مصاحبهی من تبدیل به گپی دوستانه شود تا مصاحبه! اولین سؤالی که از او میپرسم دربارهی ادبیات مذهبی و فعالیتهایش در این زمینه است.
میگوید تلاش من در این حوزه برای کودک و به ویژه نوجوان بازآفرینی بوده است. من فضاهایی را که واقعیت تاریخی نداشت در قصه خلق کردم و در بستر آن فضا یک سری واقعیات را گفتم، مانند «کتاب آتشی به لطافت بنفشهها». من معمولاً فضاهای جدید خلق میکنم تا برای خواننده داستانی جذاب بشود.
پس چرا بعضی از این آثار برای نوجوانان امروز جذاب نیست؟
خیلی از این کتابها به شکلی نوشته شده که آدم فکر میکند دارد کتاب تعلیمات دینی میخواند؛ یعنی کار، رنگ و بوی ادبیات ندارد. اثرها رمزآلود نیست. گره ندارد و خواننده میتواند دست نویسنده را بخواند. لذت خواندن در کشف ماجراها و گرههاست؛ وگرنه چه فایدهای دارد از همان اول بدانیم نویسنده میخواهد چه بگوید!
برخورد نوجوانها با این کتابها چگونه است؟
اگر بخواهیم به صورت علمی نظر بدهیم نیاز به تحقیق میدانی و آماری داریم تا بدانیم چهقدر علاقهمند هستند. این تحقیقات در ایران نشده و لااقل من ندیدم. (میخندد) اگر شما دیدید به ما هم بگویید! نوجوان داستانهای تاریخی و مذهبی را وقتی میپسندد که حالت داستانی پیدا کند که این باعث تولید هیجان در مخاطب نوجوان میشود.
راجع به آخرین کتابتان «چشم عقاب» قدری صحبت کنید.
چشم عقاب مربوط به مقطع تاریخی قرن هفتم هجری است که سقوط قلعهی الموت را به تصویر میکشد. قلعهی الموت در دست جریان فکری فرقهی اسماعیلیه است که در این قلعه ساکن بودند. یکی از ویژگیهای این قلعه داشتن بزرگترین کتابخانهی جهان اسلام است. رمان چشم عقاب به آخرین روزهایی که این قلعه در دست اسماعیلیه است میپردازد.
شما بخشی از کارهایتان نوشتن داستانهای تاریخی است. چطور یک اتفاق تاریخی بدون اینکه خشک به نظر برسد تبدیل به یک رمان میشود؟
رمان تاریخی به معنای درج بیکم و کاست رویدادها نیست. این کار ، کار مورخ و تاریخنگار است. رمان تاریخی به طور طبیعی تخیّل نویسنده را با واقعیت آمیخته میکند. نویسنده بخشهای عمده و مهم تاریخ را به میل خودش پر و بال میدهد و حتی جاهایی که تاریخ ساکت میشود این نویسنده است که نقاط خالی را پر میکند؛ البته این به معنای تحریف تاریخ نیست بلکه میتواند به نوعی بازآفرینی باشد.
شما پژوهشگر هستید. برای بچهها توضیح بدهید یک پژوهشگر چه کارهایی میکند؟
پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان به صورت دقیقتر! ادبیات کودک و نوجوان در ایران یک پدیدهی جدید است و سن و سال زیادی ندارد. خودش هم کودک و نوجوان است (میخندد). ما در پژوهش به چند محور میپردازیم، مثلاً به نیازهای مخاطب امروزی توجه میکنیم که چه گرایشها و تمایلاتی دارد، چون این بخش از ادبیات مخاطبمحور است؛ یعنی از همان ابتدا نوشتهایم مخاطب خاص دارد. علاوه بر مخاطبشناسی بخش دیگری از کار ما توجه به متن است؛ یعنی متن را از لحاظ ساختار سبک و فضای روایتها ارزیابی میکنیم و اینکه چه اندازه این متن به نیازهای مخاطب پاسخ میدهد. وجه سوم پرداختن به مؤلف است. اینکه یک مؤلف براساس چه انگیزهها و اهدافی یک متن را خلق میکند و تا چه اندازه زمینههای سیاسی و اجتماعی را در کارهایش دخالت میدهد. به عنوان مثال میتوانم به پژوهشی دربارهی صمد بهرنگی اشاره کنم که در کتاب ماه وزارت فرهنگ و ارشاد چاپ شد. پژوهش کودک و نوجوان مثلثی است که به متن، مخاطب و مؤلف میپردازد.
شما چند دوره هم عضو هیأت رئیسهی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بودید. برای بچهها بگویید چطور میتوانند با انجمن ارتباط بگیرند؟
انجمن در ظاهر امر کاری به مسائل مربوط به کودک و نوجوان ندارد. یک نهاد صنفی است که از نویسندگان، شاعران، مترجمان و پژوهشگران حمایت میکند. در انجمن نویسندگان به کسانی که بخواهند کارگاههایی برای کودک و نوجوان داشته باشند فضا میدهیم. کلاسهای قصهنویسی، نمایشنامهنویسی، ادبیات علمی تخیلی و کلاسهایی از این جنس برگزار میشود که به آموزش به نوجوانها میپردازد.
از آنجا که محل انجمن در تهران است چهقدر با بچههای شهرستانی ارتباط میگیرید؟
در بعضی از شهرستانها از جمله فارس، کردستان و اصفهان افراد انجمن فعالیتهای کارگاهی دارند. انجمن هم حمایت معنویاش را به عمل میآورد. در خارج از تهران مسؤولیت بر عهدهی اعضاست نه انجمن.
نویسندگان به شهرهای مختلف سفر میکنند. من به شهرستانهایی از جمله اصفهان، شهرهای شمالی کشور، استان آذربایجان و لرستان سفر کردهام و به جاهای مختلف برای نقد و بررسی کتاب میروم. من در کارگاههای کانون ارتباط مستقیم با کودک و به ویژه نوجوان دارم. نکتهی جالب در این سفرها شناسایی استعدادهایی است که در شهرستان وجود دارد که متأسفانه به دلیل کوتاهی مرکزنشینان شکوفا نمیشود!
یکی از دوستانم از استقبال بچهها از ستون شناسنامهی شما در هفتهنامهی آفتاب و مهتاب حرف میزد. به نظر شما این ستون چه ویژگیهایی دارد؟
ستونی که در آفتاب مهتاب دارم زبان حال نوجوان امروزی است. من سعی کردم از شخصیت بزرگسال خودم فاصله بگیرم و از زاویهی یک نوجوان مسائل اجتماعی و فرهنگی را بازگو کنم. این نوجوان بی رودربایستی حرفش را میزند. بزرگسال را نقد میکند و حال بزرگسال را میگیرد(میخندد). تلاش نمیکنم که رفتارهای اشتباه با نوجوان را کنار بگذارند. نگاه حاکم بر این ستون نگاه انسانی است نه مادرسالار و پدرسالار.
شما کار تدریس هم میکنید. تدریس برای نوجوانها چه خصوصیاتی دارد؟
این بخشی از آموزش حین خدمت من است. من ادبیات کودک و نوجوان را برای مربیان کانون تدریس میکنم که بدون تعارف نوعی داد و ستد است. من خیلی چیزها از این مربیان یاد میگیرم، چون آنها به طور عملی با کودکان کار دارند. شیوهی این کلاسها مبتنی بر گفتوگو است. معتقدم در ادبیات و علوم انسانی حرف قطعیای نداریم. ما تنها ایدهها و نظراتمان را میگوییم و هیچگاه حرف آخر وجود ندارد!
کلی از سؤالهایم میماند، اما جلسهی مسؤولان بیشتر نمیتواند منتظر بماند. هجری میخندد و میگوید اگر سؤالی داشتم زنگ بزنم. از درِ انجمن که بیرون میروم تاریکی توی کوچه پهن شده است.
ارسال نظر در مورد این مقاله