مشاهیر/ابوالحسن خان صدیقی


او خالق مجسمه‌ها و طرح‌های نمادین بسیار مهمی در شهرهای مختلف است

معمولاً شهرداری‌ها سعی می‌کنند، مهم‌ترین نمادهای شهری را در میدان‌های اصلی و گذرگاه‌های پر رفت و آمد تعبیه کنند. نمادهای شهری، به دلایل مختلف باید بسیار ارزنده و قابل باشند. در تهران و چند شهر مهم دیگر، برخی از این نمادهای مهم، هنر دست یکی از برجسته‌ترین هنرمندان تاریخ ایران است که شاید نامش را کم‌تر شنیده باشید. «ابوالحسن‌خان صدیقی» هم مجسمه‌ساز بود، هم نقاش و هم طراح. مجسمه‌ی فردوسی در میدان فردوسی تهران، مجسمه‌ی خیام در پارک لاله‌ی تهران و مجسمه‌ی نادرشاه افشار در باغ نادری شهر مشهد، چند نمونه از کارهای ارزنده‌ی او هستند. او آثار ارزش‌مند و مهم بسیاری خلق کرده که در متن با آن‌ها آشنا خواهید شد. به همین‌خاطر در این شماره، سراغ زندگی این هنرمند مشهور رفته‌ایم.

دیوارهای خط‌خطی

میرزا باقرخان، پدر ابوالحسن بود. او اهل شهر نور در استان مازندران بود؛ اما چند سالی می‌شد که به تهران آمده بود و در محله‌ی عودلاجان زندگی می‌کرد. عودلاجان، محله‌ی اعیان‌نشین تهران بود. خدا، ابوالحسن را هم در همان محله به او داد؛ سال 1273 ه.ش. ابوالحسن که هفت ساله شد و موقع مدرسه رفتنش، پدر او را به مدرسه‌ی اقدسیه که یکی از بهترین مدرسه‌ها بود فرستاد. بعد از ابتدایی هم به مدرسه‌ی آلیانس رفت. نقاشی‌اش همیشه خوب بود، بدون این‌که معلم نقاشی داشته باشد. معلم‌ها همیشه از این‌که ابوالحسن‌خان، دیوار را برای نقاشی انتخاب می‌کند، شاکی بودند و به او و پدرش چند بار تذکر دادند.

میرزا باقرخان، دوست داشت پسرش دکتر شود، شاید هم مهندس؛ اما ابوالحسن، علاقه‌اش نقاشی بود. برای همین هم سال آخر مدرسه‌ی آلیانس را نرفت. او و دوستش علی‌محمد حیدریان، نزد «کمال‌الملک» رفتند و او را راضی کردند تا سر درس او در مدرسه‌ی صنایع مستظرفه بنشینند. کمال‌الملک، همان نقاش کم‌نظیر، شاید هم بی‌نظیر ایران است. سه سال بعد، در سال 1299 دیپلمش را با بهترین نمره گرفت و برای همین مورد توجه کمال‌الملک شد. میرزا ابوالحسن‌خان از آن سال معلم همان مدرسه شد و علی‌اکبر صنعتی از شاگردان او است. او از خاطرات استادش می‌نویسد: «در کار هنرآفرینی آن‌چنان خوش می‌درخشد که به روایت مرحوم اسمعیل‌خان آشتیانی، آقا کمال‌الملک اغلب از سر طنز و تشویق شاگرد، او را «آمیرزا ابوالحسن‌خان رقیب» صدا می‌کرد!»

مدرسه‌ی صنایع مستظرفه

ابوالحسن‌خان، نقاشی را خوب ادامه می‌داد؛ اما همان‌طور که در کودکی، بدون هیچ معلمی فهمید که عاشق نقاشی است، در جوانی هم پی به علاقه‌‌اش به مجسمه‌سازی برد. در حالی‌که هیچ معلم مجسمه‌سازی در ایران وجود نداشت؛ حتی در مدرسه‌ی صنایع مستظرفه(صنایع دستی). سال 1301، با گچ، اولین تجربه‌ی مجسمه‌سازی را با ساخت نیم‌تنه‌ی یک کودک شروع کرد و به کمال‌الملک نشان داد. کمال‌الملک با دیدن مجسمه متوجه استعداد صدیقی شد و گلخانه‌ی مدرسه را تبدیل به کارگاه مجسمه‌سازی کرد. حالا صدیقی، هم نقاشی درس می‌داد، هم برای خودش مجسمه می‌ساخت؛ البته از روی کتاب‌هایی که کمال‌الملک از اروپا با خود آورده بود.

چند تا مجسمه‌ی گچی که ساخت، روزی از کمال‌الملک خواست تا امکان ساختن مجسمه‌ای از سنگ را برای او فراهم کند.

سفر به اروپا

اوضاع سیاسی ایران آشفته بود. آن‌قدر که در سال 1306 کمال‌الملک از همه‌ی سمت‌های خود استعفا داد و به حسین‌آباد نیشابور کوچ کرد؛ اما قبل از رفتن به میرزا‌ابوالحسن‌خان توصیه کرد به اروپا برود و پیش‌رفت کند. پولی را هم که کمال‌الملک در این مدت از محل دریافت مستمری احمدشاه برایش پس‌انداز کرده بود به او داد. یک سال بعد صدیقی به توصیه‌ی استادش به فرانسه رفت و به مدت چهار سال در مدرسه‌ی عالی ملی هنرهای زیبای پاریس زیر نظر آنژالبر، مجسمه‌سازی و سنگ‌تراشی آموخت. صدیقی در اروپا، بیش‌تر وقت فراغتش را نقاشی می‌کرد و در این سال‌ها 160 تابلو کشید.

بازگشت به وطن

سال 1312 صدیقی با کوله‌باری از تجربه به کشور بازگشت و چند ماه بعد با دخترخاله‌ی خود ازدواج کرد و تدریس را از سر گرفت. مدتی بعد صدیقی به انجمن آثار ملی پیوست و این دوره‌ی طلاییِ دیگری از زندگی اوست. از سعدی، بوعلی سینا، فردوسی و حافظ که در قرن‌های دور زندگی می‌کردند، تصویری واقعی به ما نرسیده. آن‌چه از چهره‌های آن‌ها در نقاشی‌ها یا مجسمه‌ها دیده‌اید و در ذهن دارید، حاصل چهره‌نگاری استاد صدیقی است. تصاویری که برای همیشه ماندگار شدند و حالا همه این بزرگان را با این چهره‌ها به یاد می‌آورند. سال 1340، ابوالحسن‌خان صدیقی از دانشگاه تهران بازنشسته شد و با فراغ بال، تمام وقتش را گذاشت روی ساختن مجسمه. مجسمه‌هایی که شاید صدها سال ماندگار باشند.

سال 1370، کمیسیون ملی یونسکو در ایران از آثار ابوالحسن‌خان صدیقی عکس‌برداری کرد و سه سال بعد کتابی در این زمینه منتشر کرد. آخرین سال‌های زندگی استاد صدیقی، به خصوص بعد از فوت همسرش در سال 1371، بیش‌تر در انزوا گذشت. استاد میرزا ابوالحسن‌خان صدیقی، یک سال بعد از چاپ کتاب آثارش، در 20 آذرماه 1374 دار فانی را وداع گفت. بعد از مرگ، فرزندش، فریدون صدیقی تندیس نیم‌تنه‌ای از او ساخت که در دانشکده‌ی هنرهای زیبا نصب شده است. تندیس نیم‌تنه‌ی دیگری هم از او ساخته شد که در جزیره‌ی کیش و در قطعه‌ی هنرمندان نصب شده است.

یادگارهای استاد

«گوستینوس آمبروزی» مجسمه‌ساز ایتالیایی در مورد استاد صدیقی می‌نویسد: «به نظر من کسی که مجسمه‌ی فردوسی را ساخته است، میکل‌آنژ دوم است. او واقعاً میکل‌آنژ شرق است.» میکل‌آنژ نام بزرگ‌ترین و معروف‌ترین مجسمه‌ساز جهان است. استاد ابوالحسن صدیقی 83 مجسمه ساخته است.

فراموش نکنیم که استاد صدیقی، نقاش برجسته‌ای هم بود. بیش‌تر تابلوهای او با آب‌رنگ و رنگ روغن کشیده شده است. طرح‌های او از چهره‌های بزرگان ادبیات کلاسیک فارسی است و تعدادی از نقاشی‌های او نیز هنوز از یادگارهای اوست. دو تا از تابلوهای نقاشی او در موزه‌ی سعدآباد و یک تابلوی بزرگ به طول 7 و ارتفاع 3 متر در سفارت ایران در پاریس نگه‌داری می‌شود. این تابلو چهره‌ی اولین ایلچی‌خان ایران (سفیر ایران) در دربار لویی شانزدهم است. هنگام پرده‌برداری مجسمه‌ی فردوسی در شهر رم، رئیس‌جمهور وقت ایتالیا «کورونسکی» نشان «کومن داتور» که نشان اول هنر در ایتالیاست را به او هدیه داد.

CAPTCHA Image