داستان یک بنا/مشهدی در اردهال


زیارت‌گاه سلطان علی بن محمدباقر(ع) در مشهد اردهال

معروف است که قم و کاشان و اطراف این دو، به خاطر ارادت دیرینه‌ی مردمش به حضرت علی(ع)، همیشه جای امنی برای نوادگان پیامبر(ص) بوده است. برای همین هم کاشان، در کنار تهران و قم، بیش‌ترین تعداد امامزاده را در تمام ایران دارد. از طرفی هم عَلَم مخالفت آن‌ها با خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس، همواره افراشته بوده و هیچ‌گاه همراه و هم‌عقیده‌ی آن‌ها و خلفای دیگر نشدند. مخالفتی که برای‌شان بی‌دردسر هم نبوده و حاکمان وقت، آسوده‌ی‌شان نمی‌گذاشتند. بسیاری از این امامزادگان، به دست والیان همین دو سلسله شهید شده‌اند؛ مثل امامزاده سلطان علی، که نه تنها کاشانی‌ها، بلکه از همه جای ایران برای زدودن زنگار دل، سراغش می‌آیند. یکی از بناهای تاریخی ایران، بنای ساختمان امامزاده سلطان علی(ع) است؛ اما بیش از بنا، مراسم عزاداری منحصر به فرد برای امامزاده معروف و خواندنی است. پیش از این‌که سراغ تاریخ بنای امامزاده برویم، بد نیست کمی از سرگذشت این امامزاده و ماجرای عزاداری هر ساله برای او بدانیم.

*

«بر خود واجب کرده‌ام که در هر بلدی از اولاد فاطمه بیابم به قتل رسانم.» این جمله‌ی «ارقم شامی»، فرمانده‌ی سپاهی است که «علی بن محمدباقر(ع)» و یارانش را شهید کردند.

«ارزق بن ابرح» حاکم اموی آن روزهای قم و کاشان، محبوبیت و شیعه‌گستری او را تحمل نکرد و «ارقم» را فرستاد تا اردهال را مشهد (محل شهادت) او و یارانش کند. غافل از این‌که بدن بی‌سر و تکه‌تکه‌ی او، از زنده‌اش بیش‌تر کارساز شد. حالا بقعه و بارگاه علی‌بن محمد(ع) زیارت‌گاه عاشقان خاندان اوست و آوازه‌ی مراسم بزرگ‌داشت شهادت او، هر سال سراسر ایران را فرا می‌گیرد.

کوهستان مقدس

هنوز روی تپه‌های اطراف اردهال و روستاهای هم‌جوار آن، آتشکده‌های باستانی مثل آتشکده‌ی نیاسر خودنمایی می‌کنند. اردهال یادگار دوران باستان ایران است. «ارد»، «اشِه» یا «ارتِه» هنوز از زبان اوستایی باقی مانده و به معنی نیروی ازلی و مقدس خداوند است.

«اردهال»، نام کوهستانی چند هزار ساله است که برای مردمانش، پاک و محترم شمرده می‌شود. بین استان‌های اصفهان و مرکزی و درست وسط شهرهای کاشان، قم و دلیجان قرار گرفته است.

آن روزها، آمدن فرزندان امامان به بلاد مختلف، راهی بود برای گسترش دین و مبارزه با خلفای جور؛ اتفاقی که به خواست کاشانی‌ها و اجابت امام محمدباقر(ع) روزهای پرماجرایی را برای‌شان رقم زد.

از مدینه تا کاشان

در یکی از متون تاریخی قرن پنجم هجری، داستان سفر امامزاده این طور روایت شده است: «راویان اخبار، چنین روایت کرده‌اند که «سعید جلال‌الدین فینی»، «علی قوام‌الدین چهل حصاری»، «عامر بن ناصر فینی» و «قوام‌الدین کحل چهل‌حصاری» عریضه‌نگار شدند به خدمت محمدباقر(ع) که یکی از پسران خود را پیشوای ایشان نماید. عامر فینی به این خدمت و بردن نامه سرفراز شد. او اولین و آخرین یار هم‌راه امام است. به سال 113 هجری حضرت سلطان علی در سن 32 سالگی، چند ماه قبل از شهادت پدرش با همراهی عامر به فین و چهل‌حصاران می‌رسد. مردم هم به گرمی از او استقبال کردند تا خستگی این سفر 2000 کیلومتری از تنش بیرون آید. روزها می‌گذشت و دور و بر پسر امام، هر روز شلوغ‌تر می‌شد. آوازه‌ی مسجد چهل‌حصاران، بیش از هر مسجد دیگری بود و حضرت سلطان علی، امام جماعت آن. جمعه‌ها اهالی کاشان و چهل‌حصاران نماز ظهر و عصر را از انبوه جمعیت‌شان بی‌نظیر می‌کردند.

چهار سالی به همین ترتیب گذشت و هر سال، فروغ مهر امامزاده، فروزنده‌تر از سال پیش بود و شمار روی‌آورندگان به تشیع بیش از پیش. همین کافی بود تا خشم حاکم اموی قم و کاشان، «ارزق بن ابرح» برافروخته شود.»

روزهای تاریک

حضرت سلطان علی، برادر کوچک‌تر امام صادق(ع) و فرزند پنجم امام محمدباقر(ع) بود. طبیعی بود که مزدوران خلفا دست از سر او برندارند. «ارقم شامی» با سپاه انبوهش، روز 26 جمادی‌الثانی 117 ه.ق، کوه‌های اردهال و خانه‌ی سلطان علی را محاصره کردند. فریاد ارقم، روی کوه بالای دره به رجزخوانی بلند شد. دره‌ای که امروز، به «دربند قتلگاه» معروف است. ارقم رجز می‌خواند و تهدید می‌کرد و مبارز می‌طلبید. امامزاده پاسخ او را این‌طور داد: «آیا شنیده‌اید آن جماعتی که در صحرای کربلا جدم حسین و یارانش را شهید کردند، عاقبت ایشان به کجا رسید؟ الحال آخرت ایشان از دنیای‌شان تیره‌تر است. الحال می‌خواهید به جهت من خون جمعی بی‌گناه را بریزید و آشوب کربلا تازه شود؟ این امر را آسان مگیرید!» امامزاده به آرامش و صلح اصرار می‌ورزید و ارقم بر جنگ تأکید می‌کرد: «ای پسر باقر! این گفت‌وگو بگذار(رها کن). بر خود واجب کرده‌ام که در هر بلدی (سرزمینی) از اولاد فاطمه بیابم، به قتل رسانم!» امامزاده هم که دید او به هیچ صراطی مستقیم نیست، پاسخ داد: «ای ارقم مرا از کشته شدن باک نیست که شهادت ارث ماست.» و قاصدش را راهی فین کاشان کرد تا به یاری ایشان بشتابند. قاصدی که البته نیمه‌ی راه به دست سپاه دشمن اسیر و کشته شد.

امامزاده مانده بود و یاران انگشت‌شمارش. جنگ شروع شد. این‌طور نقل شده که امامزاده مانند پدرانش دلاور بود، مردانه می‌جنگید و دشمن را هلاک می‌کرد؛ تا این‌که سپاه دشمن، رو به حیله آوردند و با 100 نفر او را محاصره و شهید کردند. خبر شهادت امامزاده، خیلی زود به روستاهای اطراف رسید. اهالی آن‌جا با چوب و چماق به خون‌خواهی او راهی اردهال شدند؛ اما این‌کار مانند نوشدارویی بعد از مرگ سهراب بود! البته خون‌خواهی او و خاندانش، مقدمه‌ی برچیده شدن سفره‌ی حکومت امویان شد.

شهرت؛ قالی

شهرت معروف این منطقه قالی است؛ البته نه به خاطر بافتن آن، بلکه به خاطر مراسم عزاداری امامزاده به «مشهد قالی» مشهور است. روز شهادت امامزاده، دومین جمعه‌ی ماه مهر بود. روزی که مردمِ چوب به دست، فقط توانستند جسد امامزاده را روی قالی بگذارند، تا رودخانه‌ی پایین‌دست ببرند، بشویند و دفن کنند. از آن به بعد، هر سال در دوّمین جمعه‌ی ماه مهر، مردم سالروز شهادت امامزاده سلطان علی(ع) را بزرگ می‌دارند. ده‌ها هزار نفر از اهالی کاشان و شهرها و روستاهای اطراف آن چوب به دست، قالی‌به‌دوش و سیاه بر تن راهی مشهد اردهال می‌شوند. آن‌ها قالی را به یاد آن فرشی که جسد امامزاده را در آن گذاشتند و در آب رودخانه شستند، در آب رود می‌شویند و چوب‌ها را به خونخواهی شاه شهید، در هوا جولان می‌دهند. این تنها مراسم مذهبی اسلامی است که به تاریخ هجری شمسی برگزار می‌شود و در فهرست میراث معنوی کشور هم به ثبت رسیده است.

طبق دست‌نوشته‌ها و منابع تاریخی، ساخت اولین بنای امامزاده حدود قرن چهارم تخمین زده می‌شود. «شیخ عبدالجلیل رازی» به خاطر زینت‌ها و نور و رونق بقعه، در کتابش از مشهد علی بن محمد به نیکی یاد کرده است. «سید ابی‌رضا راوندی» هم در قرن چهارم قمری، قصیده‌ای در مدح و سپاس از «مساعی مجدالدین» که معمار بنای آن بوده، سروده است. قصیده‌ای بلندبالا که از گنبد بلند و نهر خوشگوار و حمام خوب و بستان باصفای امامزاده در 1000 سال پیش حکایت می‌کند.

از آن به بعد، به دستور پادشاهان بعدی، معماران هر چند سال یک بار دستی به سر و روی بنای امامزاده می‌کشیدند و گلی به گوشه‌ی جمالش می‌نشاندند. زمان شاهرخ تیموری مناره‌ها و نقارخانه و صحن عتیق و صفا اضافه شد. شاه طهماسب نیز گنبدش را با کاشی طلایی پوشاند. هرچند امروز خبری از آن کاشی‌ها نیست. 250 سال بعد هم به دستور فتحعلی شاه مناره‌هایی به بقعه اضافه شدند. اکنون بنای امامزاده دو ایوان و یک صحن دارد. یکی صحن و ایوان شرقی، معروف به سردار، با ایوانی که با نقاشی‌هایی از چهره‌ی سلمان فارسی و قنبر و حضرت علی(ع) تزیین شده و هنوز هم کم و بیش چیزهایی از آن‌ها باقی است؛ دیگری هم ایوان جنوبی، که در زمان شاه طهماسب صفوی بنا شده و گنجینه‌ای است از هنرهای صفویه. نقاشی‌های نفیس آن دوره هنوز سالم است. فرمان شاهرخ میرزا هم که در سال 893‌ه.ق. روی سنگی در روی این ایوان نوشته شده، دیدنی است. فرمانی که در آن حکم داده تا از سادات و دکان‌داران مشهد مقدس سلطان‌علی مالیات نگیرند و ایشان معاف از عوارض باشند.

«تمام شد این در به دور عدل شاه طهماسب نایب صاحب‌زمان.» این هم به خط نسخ روی درِ چوبیِ زیبایی نوشته شده است که «مولانا حسن» آن را برای بارگاه امامزاده ساخته است. صحن روبه‌روی این ایوان به صحن عتیق معروف است. وسط هشتی ورودی صحن عتیق، سنگاب یک تکه از سنگ سفید وجود دارد که هنوز سالم مانده؛ اما سال‌هاست که در حسرت قطره‌‌ای آب است و حالا بیش‌تر وسیله‌ی بازی بچه‌هاست. کتیبه‌ای روی آن قرار دارد که نشان می‌دهد عمر آن حدود 300 سال است. داخل صحن امامزاده سلطان‌علی نرم و آهسته قدم بردارید، تا از  فضای زیبای آن هم لذت ببرید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی سهراب، شاعر آب و آیینه، او جایی همین گوشه‌ها آرمیده، به سراغ او هم بروید.

CAPTCHA Image