نویسندگان
روح در لابهلای پوشهی پروفسور
پروفسور جهانتاب، مدیر بخش تحقیقات ویژهی روحشناسی دانشگاه «اسپیریت، سول»(1) پس از یک سال پژوهش و کار مداوم دربارهی حقیقت روح با پوشهای نسبتاً سنگین از سالن کتابخانه بیرون رفت، لحظهای در راهرو دانشکده ایستاد و با ماژیک آبی روی پوشه نوشت: از روح تا ارواح.
سپس نگاهی به صفحهی سبزرنگ ساعتش- که مرغکی در آن، دایم دانه برمیچید- انداخت و دوباره به راه افتاد. ظهر نزدیک بود. با سرعت به اتاقش رفت، پوشه را در کمد تحقیقات ویژهی روح، جای داد و بر صندلی گردان نشست. دو دست را از پشت، به گردن چفت کرد و خمیازهای کشید. ماهیچههای گردن بر اثر نشستن و کار مداوم پشت صفحهی مونیتور او را رنج میداد.
خسته بود، اما از نتایج کار یکساله بر پروژهی روح خشنود به نظر میرسید. یکی از ویژگیهای پروفسور، پیشبینی کردن کارهایی بود که هنوز اتفاق نیفتاده بود. البته پروفسور بنا بر رشتهی فلسفه که خوانده بود از باورهای خرافی سخت پرهیز داشت. اگر چیزی میگفت بیشتر پیشبینی بود تا پیشگویی؛ آن هم براساس شواهد قطعی. دوست داشت خبرهایی را که میدهد دوستان علمیاش پیشبینی بنامند نه پیشگویی.
آن روز مثل همیشه خواست چند پیشبینی کند. با خود گفت: «کارهای بزرگ را باید از کوچکها شروع کرد.» لحظهای چشمش را بست، فکرش را متمرکز کرد و با خود گفت: «الآن هنگام چایی قبل از ظهر است.»
یک دفعه تقهای به در خورد و آبدارچی دانشکده با سینی چای وارد شد.
پروفسور چشمانش را باز کرد و گفت: «این یک پیشبینی.» آبدارچی از بین استکانها، چایی پروفسور را که سبکتر از همه بود روی میزش گذاشت و از اتاق بیرون رفت.
کارها و برنامههای پروفسور از چنان نظمی برخوردار بود که پروفسور حس میکرد بیشتر چیزهایی را که در طی روز، مربوط به کارهای او و حتی بعضی همکاران علمیاش میشود میتوان پیشبینی کرد. او اینگونه پیشبینیها را در سطحی بالاتر از ویژگیهای روح به شمار میآورد. بیشتر دوستان او نیز این صفت را در پروفسور باور داشتند.
پروفسور استکان خالی را روی میز گذاشت، نگاهی به ساعتش انداخت و با خود گفت: «پیشبینی دوم.» و به در نگاه کرد.
انتظار داشت باز تقهای به در بخورد و آبدارچی برای بردن استکانها بیاید، اما برخلاف انتظارش چنین اتفاقی نیفتاد. فکر کرد کجای کار اشکال داشته است؟ یادش آمد ساعتش هر روز نیمدقیقه جلو میرود. در همین فکرها بود که باز تقهای به در خورد و آبدارچی آمد. همزمان صدایی در فضا پیچید. صدای قرآن از مسجد دانشگاه میآمد. گوش داد. قاری با سبک عبدالباسط میخواند:
- یسئلونک عن الروح...(2)
استاد که دو سالی در دانشگاه بیروت تدریس داشت و به زبان عربی مسلط بود به معنی کلمهها فکر کرد.
از تو دربارهی روح میپرسند، بگو روح از امر پروردگار من است...
با آنکه آیه را بارها خوانده بود، اما حس میکرد انگار برای اولین بار شنیده است. با خود گفت: «در این جهان چگونه، بیجانها جان میگیرند، نوها کهنه و کهنهها نو میشوند؟ واقعاً انگار اولینبار است که میشنوم.»
هیچگاه فکر نمیکرد شنیدن آن آیه در آن لحظهی خاص مسیر تحقیقاتش را به کلی دگرگون کند. فکر میکرد همهی تحقیقات روانشناختی و فلسفی را که دربارهی روح انجام داده در خوابی سنگین دیده است و او حالا از آن خواب برخاسته بود.
پس از نیم ساعت استراحت آبی به صورت زد، چند کتاب منبع با خود آورد و پشت میز لبتاب نشست. چند لحظه بعد صدای کلیدهای لبتاب همچون دارکوبی که بر درختی خشک منقار میزند، فضای اتاق کوچک پروفسور را پر کرد.
روح در زبان
ما با فکر میاندیشیم و با زبان، سخن میگوییم. تا اندیشهای در سر نیاید سخنی بر لب نمیروید. برای همین، کودکان که ذهنی نانوشته دارند به جز غان و غون کردن، چیزی نمیگویند و سخنی که دارای معنا باشد بر زبانشان جاری نمیشود. یکی از راههای فهم معنی کلمهها رفتن به سوی زباندانها و پرسش از آنها دربارهی معنی کلمههاست.
برای همین برای فهم معنای روح در آغاز به سراغ زبانشناسان میرویم.
زبانشناسان میگویند: «روح و ریح همخانوادهاند. ریح به معنای باد است. روح نیز همچون نسیمی است که در صحرای تن میوزد.»(3)
پروفسور نفسی کشید و ادامه داد:
روح به معنای نفس (بر وزن قفس) نیز هست. همانگونه که هوا، نرم و ملایم به ششها راه مییابد و از آن بیرون میرود، روح نیز همچون هوا سبکبال و نرم و ملایم است.
سپس کتاب نسبتاً قطوری را که نزدیک دستش بود ورق زد، لحظهای در آن تأمل کرد و نوشت:
یکی از زبانشناسان میگوید: «معنای اصلی روح، پیداشدن و حرکت کردن چیزی لطیف است.»(4)
اما برای فهم معنای روح، مراجعه به زبانشناسان کافی به نظر نمیرسد؛ زیرا زبانشناسان تنها به توضیح معنای لفظ میپردازند، اما ما به دنبال راهی هستیم تا دست ما را گرفته و از پل زمان، مکان و ماده عبور داده و به حقیقت روح نزدیک کند. آیا چنین راهی وجود دارد؟
ایا تنها با مطالعهی کتابهای روانشناسی یا فلسفه میتوان حقیقت روح را فهمید؟
لحظهای دست از تایپ کشید و پاسخ داد: «نه، هرگز نمیتوان.» و دستش دوباره سراغ صفحهکلید رفت و نوشت:
اگر نه، راه مطمئنتر برای نزدیک شدن به مسائل روح چیست؟
مطمئنترین راه برای فهم معنای روح آن است که از سازندهی روح بپرسیم روح چیست؟
سازندهی روح:
پروفسور باز نوشت:
پدر و مادر و نسل گذشته، آفرینندهی ما و روح ما نیستند. آنها تنها ظرف وجودی ما هستند. همانگونه که گلدان، آفرینندهی گل نیست که تنها ظرفی و جایگاهی برای رویش و پرورش گل است. تازه خود پدر و مادر و نسل گذشته دارای روحاند. روح را چه کسی به آنها بخشیده است؟ میتوانی باز هم بگویی پدر و مادر و نسل گذشته همچون شمعی که شمعهای دیگر را روشن میکنند فروغ روح را در ما برافروختهاند؟ اما تو میدانی که این رشته سر دراز دارد و این سلسله سرانجام باید جایی به سر سلسله برسد. آخر باید شمعی باشد که شمعهای دیگر شعلههایشان را از او گرفته باشند. اولین شمع را چه کسی برافروخت و چه کسی به اولین انسانها روح بخشید؟
او خالق و آفریدگار روح همهی انسانهاست. هم اوست که از چگونگی روح آگاهی دارد و همانگونه که خود گفته، آفریدگار است و به آفریدههایش و از جمله روح، آگاهی کامل دارد.
پروفسور سپس معنای آیهای را که حس میکرد به آن بسیار علاقه دارد و دانش عظیم خداوند در جهان را به تصویر میکشد نوشت:
«آیا کسی که (همهی جهان را) آفریده است و باریکبین و آگاه است (نسبت به آنچه که آفریده است) آگاهی ندارد؟»(5)
سپس با خود فکر کرد: «اما پژوهش را از کجا آغاز کنم؟»
و زود پاسخ خود را داد: «از همین جا شروع کن. از همین آیه که عمری است پیش رو داری.»
و از تو دربارهی «روح» سؤال میکنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است.»(6)
آیه را چندبار از ذهنش گذراند. با خواندن آغاز آیه، امید در دلش موج میزد، اما به آخر آیه که میرسید یأس و امید در دلش درهم میآمیخت. انگار ستارهای در دوردست آسمان قلبش روشن و خاموش میشد؛ گرچه حس میکرد به سرزمین ناشناختهی روح نزدیک شده است، اما در پایان آیه چیزی بود که او را از ادامهی راه باز میداشت؛ جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است. از خود میپرسید: «آیا با این دانش اندک میتوانم پا به دنیای اسرارآمیز روح بگذارم؟»
و به خود امید داد: «آری، میتوانی.»
و باز میپرسید: «اما چگونه؟»
حس کرد خستهتر از آن است که بتواند به نوشتن ادامه دهد. با این که شوق نوشتن داشت، اما از برنامه خارج شد و رایانه را در حالت استندبای قرار داد تا فردا دوباره، روز از نو و روزی از نو.
پیش از آنکه برخیزد یک دفعه فکری از ذهنش گذشت و دلش لرزید.
- آیا آخرین نوشته را ذخیره کردم؟
*
روز بعد پروفسور کلید را تاب داد. در که باز شد نگاهش به ساعت دیواری افتاد. ساعت مثل هر روز که به دفتر میرسید هشت را نشان میداد. دلهرهی دیروز هنوز با او بود. با نگرانی دستش را بر کلید مونیتور فشار داد و چند لحظه بعد نفس راحتی کشید. مطالب دیروز را ذخیره کرده بود.
بدون آنکه منتظر آمدن آبدارچی بماند صندلی را جلو کشید و دوباره صدای دارکوب فضای اتاق را پر کرد.
انسانها دارای سه روح هستند:
1) روح نباتی؛ همان روحی که در همهی موجودات زنده وجود دارد و سبب تغذیه، رشد و تولیدمثل آنها میشود. همهی گیاهان، جانوران و موجودات زنده و از جمله انسان و حتی حشرات کوچک نیز از این روح برخوردار هستند؛ زیرا همهی آنها تغذیه میکنند، دارای رشد هستند و از مرحلهای به مرحلهای دیگر میرسند و با تولیدمثل زیاد میشوند.
2) روح حیوانی؛ همان روحی است که تنها در حیوانات و انسان وجود دارد. وجود این روح در انسان و حیوانات سبب میشود که صاحبان آن علاوه بر رشد و تغذیه و تولیدمثل (که در گیاهان نیز هست) حسّ و حرکت هم داشته باشند. درختان گرچه رشد و تغذیه و تولیدمثل دارند، اما حس ندارند و از مکانی به مکان دیگر حرکت نمیکنند؛ اما انسان و حیوانات از این دو قدرت حسی و حرکتی برخوردارند.
3) روح انسانی؛ همان روحی است که تنها در انسان وجود دارد. گیاهان و حتی حیوانات از چنین روحی برخوردار نیستند. این روح ویژگیهایی دارد که انسان را از حیوانات جدا میکند.
انسان به کمک این روح میتواند خوبیها را از بدیها تشخیص دهد. کارها و راههای گوناگون را بسنجد، خوبیها و بدیهایش را درنظر بگیرد و به تصمیمگیری و انتخاب درست برسد.
ما میخواهیم به تعریف درستی از این روح برسیم. آیا میتوانیم؟ مشکل اینجاست که نه تنها شناختن روح انسانی برای ما مشکل است که حتی شناختن روح حیوانی که مورچهای را به حرکت و تکاپو وا میدارد نیز برای ما آسان نیست.
مفسران آیات روح در قرآن میگویند: «ماهیت روح هنوز برای انسان روشن نیست. او نه تنها روح انسانی که حتی روح حیوانی خود را نیز نشناخته است. مورچهی ریزنقش و کوچکی را که هر روز میبینیم در حقیقت با روح کوچک و اندام اسرارآمیزی که دارد حتی از بزرگترین هواپیماهای جهان نیز پیچیدهتر است. ساختن یک هواپیمای بزرگ و غولپیکر از آفرینش یک مورچه بسیار آسانتر است. کدام هواپیما را میشناسید که بدون نیاز به محرک بیرونی همچون مورچهای حس، حرکت، تغذیه و تولیدمثل یا دست کم یکی از اینها را داشته باشد؟»(7)
قرآن دربارهی شگفتانگیز بودن آفرینش روح حتی روح حیوانی میفرماید: «کسانی را که شما غیر از خدا میخوانید هرچند دست به دست هم دهند –و با هم رایزنی و همفکری کنند باز- نمیتوانند حتی مگسی را بیافرینند.»(8)
این به آن خاطر است که آنان حتی از درک روح مورچه و مگس ناتوان هستند، چه رسد به آفرینش آن.
معانی روح در قرآن:
روح در قرآن به معناهای گوناگون به کار رفته است.
1- گاه به معنای فرشتهای است که انسانها را در کارهای نیکشان یاری میدهد و آنها را بر انجام کارهای خوب موفق میدارد. خداوند دربارهی حضرت عیسی(ع) میفرماید: «اما به عیسی پسر مریم معجزههایی دادیم و او را با روح پاک (روحالقدس) یاری رساندیم.»(9) منظور از معجزههای حضرت مسیح کارهای شگفتانگیزی بود که برای هدایت مردم انجام میداد، مانند شفای بیماران سخت و بینا کردن کوران و زنده کردن مردگان و مانند آن.(10)
همهی این معجزهها به حضرت عیسی(ع) کمک میکرد تا مردم سخنش را بهتر بپذیرند و بدانند که او از سوی خداوند به سوی آنها آمده است.
روح پاک خداوند (روحالقدس) نه تنها به کمک و یاری پیامبران میآید که حتی مؤمنانی را هم که پیامبر نیستند، اما نیکوکار و در راه خدا کوشایند در کارهای نیکشان یاری میرساند.
فیض روحالقدس ار باز مدد فرماید
دگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد(11)
هنگامی که حسان یکی از شاعران زمان پیامبر(ص) شعری زیبا سرود و در شعرش از دین اسلام دفاع کرد پیامبر(ص) به او فرمود: «تا هنگامی که با زبانت از ما دفاع میکنی در یاری روح پاک (روحالقدس) هستی.» و دربارهی شاعر دیگری فرمود: «این سروده را روحالقدس بر زبانت دمیده است.»(12)
2- گاه به نیرویی معنوی گفته میشود که خداوند با آن روحیهی مؤمنان را بالا میبرد. قرآن دربارهی بعضی از مؤمنان که به خاطر خشنودی خداوند از همهی دلبستگیهای خود گذشتند میفرماید: «آنها کسانی هستند که خدا ایمان را بر دلهایشان نوشته و با روح خود یاریشان کرده است.»(13)
منظور آن است که خداوند پایههای ایمان را در دلهایشان استوار و ریشهدار میکند و دلیلهای عقلی را به آنها نشان میدهد تا با فکر کردن در آنها ایمانشان قوی شود و آیات قرآن را که افزایشدهندهی ایمان و اعتقاد است در دل آنها جای میدهد.
به طور کلی میتوان گفت منظور از این روح یاریکننده، نوعی حیات و زندگی معنوی جدید است که خداوند به افراد با ایمان میبخشد.(14)
3- گاهی «روح» به معنای پیک وحی (جبرئیل) آمده و با عنوان «امین» از آن یاد شده است: «قرآن را روحالأمین بر قلب تو نازل کرد تا از بیمدهندگان باشی.» و گاه به معنای بزرگ فرشتگان یا مخلوقی برتر از فرشتگان آمده است.(15)
4- گاهی هم روح به معنای قرآن یا وحی آسمانی آمده است، مانند: «اینگونه به سوی تو وحی فرستادیم، روحی که از فرمان ماست.»(16) منظور از روح در این آیه همان وحی خداوند است؛ زیرا همانگونه که انسان با روح زنده است انسانها نیز با آیات زندگیبخش قرآن به زندگی و حیات معنوی میرسند.(17)
5- و سرانجام گاهی هم روح به معنای روح انسانی آمده است، چنان که در آیات آفرینش آدم فرمود: «سپس (پیکر آدم را) نظام بخشید و از روح خود در آن دمید.»(18)
روح انسانی، همان روحی است که پیش از این در بخشهای گوناگون «کلاس کارآموزی تشریح روح» از آن گفتوگو کردیم و پس از این هم به خواست خدا سخن خواهیم گفت. پس تا روحی دیگر و تشریحی دیگر، علی یار و مددکار.
1) نامها و مکانها به اشخاص و مکانهای بیرونی اشاره ندارد.
2) اسراء/85.
3) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، حسن مصطفوی، ج4، ص 255.
4) هوالظهور و جریان امر لطیف(همان).
5) ملک/14.
6) اسراء/85.
7) سوگندهای پربار قرآن، آیتالله ناصر مکارم شیرازی، ص79، نرمافزار مجموعه آثار آیتالله مکارم.
8) حج/72.
9) بقره/87.
10) مائده/110.
11) حافظ.
12) کشفالغمه، اربلی، ج2، ص 228 و کافی، کلینی، ج8، ص103. (نرمافزار جامعالاحادیث2، واژهی ذببت).
13) مجادله/22.
14) یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، آیتالله مکارم شیرازی، ص 331. (نرمافزار مجموعه آثار آیتالله مکارم، واژهی الروحالامین).
15) همان.
16) شوری/ 52.
17) تفسیر نمونه، آیتالله مکارم شیرازی و همکاران، ج12، ص279. (نرمافزار مجموعه آثار آیتالله مکارم).
18) سجده/9.
ارسال نظر در مورد این مقاله