نویسنده
ماه در وسط آسمان میدرخشید. مهتاب شهر مکه را روشن کرده بود. شب به نیمه رسیده بود. پیامبر(ص) از سر شب بیدار بود؛ چشمانتظار تولد فرزندش.
پیامبر(ص) از چاه کنار حیاط آب کشید، وضو گرفت و برای خواندن نماز صبح خودش را آماده کرد. مدام نام خدا را زمزمه میکرد. به ماه نگاه کرد. قرص ماه به نیمه رسیده بود. روز بیستم جمادیالثانی نزدیک بود. پیامبر(ص) رو به قبله ایستاد. نام خدا را تکرار کرد. تکبیرةالاحرام نماز را گفت. از زمین و زمان جدا شد. گفتوگو با خدا آنچنان برایش شیرین بود که چشمانتظاری آمدن فرزندش را از یاد برد. وقتی سلام نماز را گفت، صدای گریهی نوزاد را شنید.
خدا را شکر کرد. ملائک یکییکی جلو آمدند و تولد دخترش را تبریک گفتند. پیامبر(ص)دخترش را بغل گرفت. ملائک گرداگرد اتاق حلقه زدند. پیامبر(ص) فرمود: «فاطمه و پیروانش از آتش جهنم دور هستند و به دوزخ نمیروند.»
***
شادی آمدنت را با کدام واژهها باید تبریک گفت؟ شیرینی آمدنت را باید از پدرت گرفت یا از مادرت؟ شیرینی میلادت را در تمام آسمان و زمین فرشتگان پخش میکنند. تو تنها دختری بودی که برای تولدت، خدا به پدرت تبریک گفت. برایش از تو گفت، از بزرگی و مقام تو حرف زد و تو را کوثر نامید. اسمت را خدا انتخاب کرد؛ فاصلهی تمام خوبیها و بدیها. تو بدیها را در پشت حصار دوستی خدا اسیر کردی. تو فاطمه هستی و خدا تو را خوب معنا کرد.
زهرا، طاهره، صدیقه، محدثه و... دنبال هم آمدهاند تا مهربانی تو را بر اهل زمین معنا کنند. اسمهایت گلهایی هستند که عطر آن تا همیشه زنده بودن زمین را مدیون خودشان کردهاند. روز تولدت، روز فکر کردن به فاصلههایی است که از خوبیها و بدیها داریم.
خدایا، تو فاطمه را آفریدی تا مرز خوبی و بدی را نشانمان دهی!
ارسال نظر در مورد این مقاله