آسمانه/کوچه دوستی


 

 


تصمیم من

سلام آسمانه! از این‌که با تو حرف می‌زنم خیلی خوش‌حالم. آسمانه! من از دوستان تو هستم. مدت سه سال است که مجله‌های شما را می‌خوانم. من خیلی دوست دارم مثل کسانی دیگر شعر، داستان، نثر ادبی و‌... ارسال کنم؛ چون از این‌جور چیزها زیاد می‌نویسم و دوست دارم در آینده هم نویسنده شوم؛ ولی جرأت ندارم و می‌ترسم به من بخندید و‌... ولی امروز تصمیم گرفتم کمی جرأت به خرج بدهم؛ حتی اگر بد هم بود ناامید نشوم و دوباره تلاش کنم و تلاش کنم. نمی‌دونم آن چیزی که برای شما نوشتم چطور بود؟ خوب، بد، متوسط نمی‌دانم؛ ولی دلم می‌خواهد هر کجایی که باشی سالم و سلامت باشی.

دوستدار با جرأت تو

فاطمه رستگاران

تشکر

سلامی به سبزی بهار، به رنگ شکوفه‌های بهاری، به عطر غنچه‌های توی باغچه، به قل‌قل سماور! سلامی به گرمی سفره‌ی هفت‌سین، به آسمانه‌ای‌های گرم!

نامه‌ی گرم و صمیمی شما به دستم رسید. خیلی خوش‌حال شدم که هنوز هم مرا عضوی از خود می‌دانید! کار بسیار قشنگی کردید. تشکر! تشکر!

راستش من همیشه عقب هستم. الآن که محرم تمام شده، چند مطلب در مورد ماه محرم نوشته‌ام؛ امّا پُست‌شان نکردم. خوب شد که هشدار بهار را دادید؛ وگر‌نه تو خرداد براتون از عید می‌گفتم!

عاطفه الله‌اکبری

***

خسته نباشین!

از این‌که دست‌نوشته‌هایم را مورد لطف آسمانه‌ای خودت قرار دادی و در مجله به حضور همگان رسانیده‌ای (دیگه خیلی غلیظ شد!) یعنی چاپ کردی، ممنونم؛ امّا یه‌خورده انتقاد دارم:

اول این‌که اسم من (سبا)ست نه (صبا)! آخه اسم من با سین، یعنی ملکه‌ی سرزمین سبا که در قرآن هم بهش اشاره شده، در حالی که اسم من با صاد معنی‌اش به کلی عوض می‌شه و به معنی نسیم و باد صباست! (یواش‌یواش داریم می‌ریم تو فرهنگ لغت!) البته توی مجله درست بود و اشکال در نامه‌های ارسالی است.

دوم این‌که اگه می‌شه اون شماره‌هایی که مطلبم تو اون چاپ می‌شه، یه‌کم زودتر بفرستینش تا فرصت خبر‌رسانی به دوستان باشه! نشون به او نشون که مجله‌ای که نوشته‌ی «باران خشک»‌رو چاپ کردین مربوط به ماه آبان بود و مجله دقیقاً سی‌ام آبان به من رسید!

حرف آخر: آسمانه، دوست خوبم، تا ابد آسمان همه‌ی بچه‌های ایران باش!

پرنده‌ی کوچکت: سبا شیرمحمدی‌- 17 ساله‌- ملایر

چرا دیر؟

بعد از خواندن هر شماره تصمیم می‌گیرم در مورد صفحه‌هایت نظر بدهم؛ امّا گاهی پشیمان می‌شوم. این‌بار که انتقاد بعضی از دوستان را خواندم، مصمم شدم با تو در مورد صفحه‌هایت صحبت کنم.

البته هر کس نظری دارد که قابل احترام است و هرگز نظرها مانند هم و یکسان نخواهد بود.

مجله را وقتی با مجله‌ی سال‌های قبل البته نه خیلی دور 88‌-‌87 مقایسه کردم بسیار جذاب‌تر و زیباتر شده است. صفحه‌های رنگی جذابیت بیش‌تری به مجله بخشیده است. برخی عکس‌ها و تصاویر جالب و خوب است؛ حتی بعضی تصاویر بچگانه با مطلب طنز آن تناسب دارد؛ امّا خوب بعضی از عکس‌ها هم بسیار نامناسب است. با این حال می‌توان از ایراد آن‌ها چشم‌پوشی کرد. این واضح است که مجله‌ای با محتوا و سابقه‌ی سلام‌بچه‌ها قصد توهین به مخاطب یا دست‌کم گرفتن آن‌ها را ندارد و بیش‌تر برای این‌که شوق نوشتن در مخاطب شکوفا شود بسیاری از مطالب را به چاپ می‌رساند.

مجله نکات قوت بسیاری دارد؛ مثل قسمت‌های ورزشی، گوناگون یا بخش‌هایی که از کتاب‌ها سخن می‌گوید؛ امّا آنچه در مجله به چشم نمی‌خورد ایجاد هیجان و انگیزه است. گاهی اوقات می‌توان با اختصاص بخشی به عنوان مسابقه، رقابت و انگیزه را افزایش داد؛´مثل به پایان رساندن یک داستان نیمه‌تمام، یا مسابقه‌هایی که برای تولد آسمانه در گذشته برگزار می‌شد. پیشنهاد دیگری که دارم این است که در صورت امکان بخشی را به عنوان راهنمایی برای بهتر سرودن شعر یا نوشتن داستان اختصاص دهید. چه خوب بود به جای صفحه‌ی اریگامی این قسمت را به شعر یا داستان‌نویسی اختصاص می‌دادید؛ امّا سؤال مطرح دیگر این‌که وقتی مثلاً می‌گوییم مجله‌ی بهمن‌ماه، چرا مجله در پایان ماه بهمن آماده می‌شود؟ معمولاً تا 15 هر ماه مجله آماده بود؛ امّا مدتی است که تا 25 هم آماده نیست، و این امر کمی نگران‌کننده است‌...‌

از این‌که نامه را کوتاه می‌کنم و در مورد صفحه‌های پربارت یک‌به‌یک سخن نمی‌گویم مرا ببخش؛ امّا از نویسندگان، طراحان، مسؤولان و تمامی عزیزانی که برای رشد و اعتلای مجله تلاش می‌کنند تشکر می‌کنم، و از این‌که لحظه‌هایت را صرف خواندن انتقادها کردی سپاس‌گزارم!

دوست‌دارت: صغری شهبازی

از این خبرها نیست

دوباره مزاحم‌تان شدم، مثل همیشه. نامه‌های من دیر و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد. چی؟ سوختش بنزین است؟ نه بابا! از این خبرها نیست. اگر سوختی هم داشته باشد، مثل چراغ گِردسوز مادربزرگ خدابیامرزم نفت‌سوز است. حال‌تان که خوب است؟ خدا را هزار مرتبه شکر. من هم بدک نیستم. اگر هر چه زودتر امتحانات از راه نرسیده‌ی ترم سوم دانشگاهم تمام شود خوبِ خوب خوب می‌شوم. وقت کوتاه است و باید به پیشواز امتحانات بروم. از مجله‌هایی هم که برایم می‌فرستید متشکرم.

ندا مرادی‌فرد‌- صومعه‌سرا

 

پاسخ به نامه‌ها

دوست جدید آسمانه: عاطفه ضیایی

با سلام!

مطلبی از شما به دستم رسید. از این که برای مجله نامه نوشتی، ممنونم. در مورد مطلبت لازم است چند نکته را بگویم: نثر خوب و روانی داری و راحت می‌توانی با مخاطب ارتباط برقرار کنی. در اثرت علاقه و اشتیاق به نویسندگی را دیدم. توصیه می‌کنم بیش‌تر از این بنویسی و بخوانی؛ چون کلید پیش‌رفت در نویسندگی، همین نوشتن و خواندن زیاد است. برای راهنمایی و این که بهتر بتوانی از عهده‌ی کارهایت بر بیایی، این نکته‌ها را رعایت کن.

1- همان طور که هر کس و هر چیزی اسمی برای خود دارد، هر اثری هم باید اسمی داشته باشد. حتماً برای هر مطلبی که می‌نویسی نامی انتخاب کن. این اثر نامی نداشت.

2- یکی از مشکلات بر سر راه نوشتن استفاده از کلمات شکسته و محاوره‌ای در داستان است؛ یعنی همان گونه که حرف می‌زنیم، همان طور می‌نویسیم. در صورتی که اصول نوشتن با گفتن و حرف زدن فرق دارد. جملات محاوره‌ای بیش‌تر در گفت‌و‌گوی داستانی کاربرد دارد؛ ولی شما در کل اثر از محاوره و کلمات شکسته استفاده کرده‌ای. پس برای نوشتن باید به قول معروف «کتابی» نوشت.

3- اثر تو در مورد جوانی است که دوستی را پیدا می‌کند و بعد بر اثر اتفاقی او را از دست می‌دهد. این موضوع را می‌توان به گونه‌ای نوشت که به درد نوجوانان بخورد. وقتی که خاطرات نوجوانی هست، چه نیازی است که به سراغ شخصیت‌های بزرگ‌سال بروی. سعی کن از تجربیات و خاطرات همسن و سالان خودت در داستان استفاده کنی؛ چون هم خودت نوجوانی پویا هستی و هم مجله برای گروه سنی نوجوان است. داستان‌هایی در این مجله به چاپ می‌رسد که مناسب این گروه سنی باشد.

4- سعی کن مطالب بعدی‌ات را روی یک طرف کاغذ بنویسی. منتظر آثار بعدی‌ات هستم. سربلند و پیروز باشی!

دوست با جرأت: فاطمه رستگاران- قم

خوش‌حالم که به جمع دوستان آسمانه پیوستی. نامه‌ی پر مهرت رسید و شعرت را هم خواندم. معمولاً اولین اثر برای همه همین جور است. در مورد شعرت باید بگویم که شروع خوبی است؛ اما در شعر باید مواردی را رعایت کرد. در این اثرت «دوست دارم» زیاد تکرار شده بود؛ و فقط به همین دوست داشتن اکتفا کرده بودی. با این همه دوست داشتن‌ها باید به نتیجه‌ای می‌رسیدی؛ یعنی می‌گفتی که چرا این‌ها را دوست داری. مثلاً پرستوهای مهاجر چه حسی را برمی انگیزاند؟ یا جوجه کبوترها و...

لازم است شعرهای شاعران امروزی را به دقت بخوانی و ببینی که با دیدن مثلاً یک کلاغ سیاه، شاعر چه پیامی را به مخاطب داده است:

کلاغ‌ها نگاه‌شان/ عمیق و شاعرانه است/ میان هر سکوت‌شان/ هزار و یک ترانه است/ نباید از کتاب روح / کلاغ را قلم گرفت/ نباید این سیاه را / عجیب و دست کم گرفت

ببین نگاه شاعر به کلاغ چه‌قدر زیبا و شاعرانه است. وظیفه‌ی شاعر هم کشف این نگاه است، و این که بی‌تفاوت از اتفاق‌های دور و بر خود نگذرد. امیدوارم در راهی که گام گذاشتی محکم و استوار باشی و با مطالعه و نگاه عمیق بتوانی بهتر و بهتر شوی. باز هم برای آسمانه مطلب بفرست و هرچه دل تنگت می‌خواهد بگو.

دوست گرامی: عاطفه الله‌اکبری- قم

بله، دیگر یکی از مشکلات مجله این است که باید مطالب را دو‌- سه ماه جلوتر آماده کنیم. مثلاً الآن هنوز سال تحویل نشده و برای اردیبهشت و خرداد کار می‌کنیم. شما هم به فکر یکی‌- دو ماه آینده‌ی مجله باش تا از قافله‌ی آسمانه عقب نیفتی.

 

دوست عزیز: سبا شیرمحمدی- ملایر

 باور کن تمام تلاش‌مان این است که مجله زودتر از چاپ خارج شود و به دست دوستان برسد؛ اما چه کنیم که دست ما کوتاه است و ... معمولاً مجله که از چاپ در‌می‌آید، در زودترین فرصت برای دوستان ارسال می‌شود. منتظر نوشته‌هایت هستم.

 دوست پرکار: صغری شهبازی

هدف مجله هم همین است. دوستان تازه‌وارد، آثار زیادی به مجله می‌فرستند و انتظار دارند که فوری چاپ شود. به همین خاطر آسمانه را پر از کوچه کرده‌ایم که هر کس خواست در هر موضوع و قالبی اثر بفرستد. از بین این همه مطالب سعی می‌شود آن‌هایی به چاپ برسند که مناسب است. بعضی‌ها هم چاپ نمی‌شود؛ چون ممکن است چند وقت بعد که نویسنده مطلبش را دید پشیمان شود و بگوید کاش مطلب بهتری می‌نوشتم. به هر حال دوست داریم آسمانه‌ای‌ها همیشه پویا و سرزنده باشند و مثل شما بنویسند و بخوانند و بخوانند.

دوست خوبم: مبارکه پیروی- نی‌ریز

داستان پذیرایی‌ات رسید؛ ولی به فکر چشم‌های آسمانه نبودی. کاش در یک طرف کاغذ و خوانا می‌نوشتی! به فکر تایپیست ما هم باش.

 

CAPTCHA Image