پیغام

دل‌تنگی‌هایم را به کدامین پیغام

به کدامین قاصدک

بفرستم

برای تو که

تمام عالم زیر پاهای توست

دل‌تنگی‌هایم را با چه رویی

برایت بفرستم

من که این‌قدر سیاه و زشتم

من که این‌ همه کارهای ناکرده کرده‌ام

من که این ‌همه دل‌شکسته‌ام

به کدامین پیغام

به کدامین قاصد

دل‌تنگی‌هایم را برایت بفرستم

برای تویی که

تمام امیدت به من است!

ندا مرادی‌فرد- صومعه‌سرا

 

 

 

فریاد

دیگر گریه نمی‌کردی

داد می‌زدی

اما هیچ کس

صدایت را نمی‌شنید

و تو بیش‌تر فریاد می‌زدی

صدایت

تمام کره‌ی زمین را لرزاند

اما

باز کسی

صدایت را نشنید

من شنیدم

من از همان گریه‌های بی‌صدایت

شنیدم

من

همه چیز را

در صدای لرزان پشت گوشی

شنیدم

اما چه می‌توانستم بکنم

وقتی که

هیچ کس

صدای‌مان را

نمی‌شنود!

من چه می‌توانستم بکنم

وقتی که

تمام گوش‌ها کر است!

ندا مرادی فرد- صومعه‌سرا

 

 

و خدا بهاری شد...

و آب بهاری شد و خندید و به آسمان رسید،

و آسمان خندید و بهاری شد و به باران رسید،

و باران بهاری شد و خندید و به کوه رسید،

و کوه خندید و بهاری شد و به چشمه رسید،

و چشمه بهاری شد و خندید و به خاک رسید،

و خاک خندید و بهاری شد و به گندم رسید!

و این‌گونه گندم به خدا رسید!

حال خدا هم بهاری شده، او خندید و به انسان رسید!

انسان، هم گندم خورد، هم خندید، هم بهاری شد، آیا به خدا رسید؟

سبا شیرمحمدی- ملایر

 

 

با خورشید

پدرم با خورشید

صبح بر‌می‌خیزد

پی کارش می‌رود

برای لقمه‌ای نان

از صبح تا شام می‌دود

***

دست‌های زبر و پینه‌بسته‌اش

قامت خمیده و خسته‌اش

را

من

دوست دارم!

مثل خورشید

***

ریشه در خاک

ریشه در خاک تبدیل به شکوفه می‌شود

شکوفه تبدیل به جوانه

جوانه تبدیل به برگ

و برگ خشک تبدیل به خاک

ریشه در خاک...

علی با‌جلان- دورود

CAPTCHA Image