با گذشتگان قدمی بزنیم


سخن

سخن ناپرسیده مگوی و از گفتار خیره پرهیز کن و چون بازپرسند، جز راست مگوی و تا نخواهند، کس را نصیحت مگوی و پند مده و در آشکار هیچ‌کس را پند مده و از جای تهمت‌زده پرهیز کن و از یاد بداندیش و بدآموز بگریز. خود را جایی نه که اگر بجویند شرمسار نگردی و به غم مردمان شادی مکن تا مردمان نیز به غم تو شادی نکنند. خوب گوی تا خوب شنوی و اندر شورستان تخم مکار که بَر ندهد.

قابوسنامه- عنصرالمعالی

زنده به گور کردن دختران

عرب را چون دختری آمد، او را زنده در گور کردندی. عرب چون خواستی که دختری بکشد، پیراهنی بکردی او را از پشم شتر یا پشم گوسفند و او را در قفای شتر و گوسفند فکندی تا شبانی می‌کردی و چون بخواستی کشتن، نیکو می‌داشتی او را تا شش ساله شدی. مادرش را گفتی: «این دخترک را بیارای تا او را به خانه‌ی شوهر بَرَم.» مادر همچنان کردی. آن‌گه او را بیاوردی و گور کنده بودی. او را گفتی در آن‌جا نگر. او چون در آن‌جا نگریدی، دستی فرا آوردی او را در آن‌جا انداختی و خاک بر او راست کردی.

روض‌الجنان- ابوالفتوح رازی

بردباری

روزی حسین‌بن‌علی(ع) با قومی از صحابه بر سرِ خوان نشسته بود و نان می‌خورد و جبّه‌ای دیبای رومی گران‌مایه‌ی نو پوشیده بود و دستاری به غایت نیکو بر سر بسته. غلامی خواست که کاسه‌ای خوردنی در پیش او بنهد. قضا را کاسه از دست غلام رها شد و بر سر و دوش حسین بن علی آمد و از خجالت، رخسار او برافروخت. غلام چون چنان دید بترسید که او را ادب فرماید. حسین(ع) روی تازه کرد و گفت: «ای غلام تو را آزاد کردم تا به یکبارگی از خشم من ایمن گردی!»

سیاست‌نامه- خواجه‌نظام‌الملک طوسی

آداب غذا خوردن

اول دست و دهن و بینی پاک کند، آن‌گاه به کنار خوان حاضر آید و دست و جامه آلوده نکند و دهن فراخ نکند و لقمه بزرگ نکند و زود فرو نبرد و بسیار نیز در دهان نگاه ندارد بلکه اعتدال نگاه دارد؛ و انگشت نلیسد و غذا را نبوید و از پیش خود خورد و آنچه به دهن برد مانند استخوان و غیر آن، بر نان و سفره ننهد، و اگر در لقمه استخوان بود چنان از دهن بیفکند که کسی آگاه نشود.

اخلاق ناصری- خواجه‌نصیر طوسی

حج اعرابی

اعرابی‌ای حج می‌گزارد. پیش از ورود مردم به مکه رفت و به پرده‌های کعبه آویخت و گفت: «خدایا پیش از آن‌که مردم برسند و زحمتت را زیاد کنند مرا بیامرز!»

رساله‌ی دلگشا- عبید زاکانی

عیادت

بیماری مشرف به موت بود. شخصی که از نفس او بوی ناخوش می‌آمد، بر سرِ بالین او نشسته بود و هر زمان سر پیش روی او می‌آورد و دهان خود نزدیک دهان او می‌داشت و کلمه‌ای به عرض می‌رسانید و بیمار از بوی ناخوش دهان او به جان رسیده بود و روی می‌گردانید. آخر به تنگ آمد و گفت: «ای عزیز! می‌گذاری که من خوش‌حال و پاکیزه بمیرم یا نه؟»

لطایف‌الطوایف- فخرالدین علی صفی

قبض روح

سایلی به درِ خانه‌ی یکی از اغنیا آمد و چیزی طلبید. صاحب‌خانه به غلام گفت: «ای مبارک! بگو به قنبر که بگوید به یاقوت که بگوید به بلال که بگوید به سایل که چیزی حاضر نیست.»

سایل گفت: «خداوندا! بگو به جبرئیل که بگوید به میکائیل که بگوید به اسرافیل که بگوید به عزرائیل که روح صاحب‌خانه را قبض کند.»

زهرالربیع- سیدنعمت‌الله جزایری

سازگاری

گر پلو گیرت نیامد با پنیر و نان بساز

ور نداری مرغ بریان با دل بریان بساز

گر خوراکت جمله کشکی شد ز فرط مفلسی

همچو مخلص بیش‌تر با کشک و بادنجان بساز

گر نشد قسمت که خیاطی کنی در لاله‌زار

در لواسان از برای پشت خر پالان بساز

گر نداری پول و احوالت نمی‌پرسد طبیب

تا که هستی زنده با صد درد بی‌درمان بساز

گر نداری پول تا با رشوه دادن وارهی

حکم قانون را به گردن گیر و با زندان بساز

زنده‌یاد ابوالقاسم حالت- (1298- 1371 ه.ش.)

CAPTCHA Image