نویسنده
میرزا عبدالحسین، معروف به میرزاآقاخان کرمانی از پیشروان تفکر آزادیخواهی در جنبش مشروطهی ایران بود که به سال ۱۲۷۰ هجری قمری (1232 شمسی) در بردسیر به دنیا آمد. پدرش، میرزا عبدالرحیم مشیری، از خانهای بردسیر کرمان بود و مادرش نوهی مظفر علی شاه کرمانی. خواندن و نوشتن ابتدایی را در بردسیر آموخت و برای ادامهی تحصیلات به کرمان رفت و در آنجا فقه و اصول، حدیث و روایت، تاریخ ملل و نحل، ریاضیات، طب، نجوم، منطق، حکمت و عرفان آموخت. معروفترین استادش، ملامحمدجعفر کرمانی ملقب به شیخالعلما بود. شیخالعلما مردی حکیم بود و بارها در زمان ناصرالدین شاه به زندان افتاده بود. او در ابتدا در ادارهی مالیات کرمان مشغول به کار شد؛ اما چون با حکمران کرمان اختلاف پیدا کرد در 1263 ه. ش. شبانه با یک تفنگ به طرف اصفهان حرکت کرد. در اصفهان مهمان ظلالسلطان بود و مدتی بعد در مدرسهی ژوزئیتهای فرانسوی زبان فرانسه را تکمیل کرد. در اصفهان دوستان و همفکرانی برای خود پیدا کرد. با این دوستان جلسات مختلفی برگزار میکرد. یکی از دوستانش، سیدجمال واعظ اصفهانی پدر محمد علی جمالزاده بود. اصفهان ماندن او یک سال بیشتر طول نکشید؛ چون با ظلالسلطان اختلاف پیدا کرده بود.
میرزا آقاخان همراه دوستش شیخاحمد به تهران رفت تا با فضای جدیدی آشنا شود. در تهران مشغول تدریس قرآن شد.
این شاعر دورهی مشروطه زندگی پر فراز و نشیبی دارد. او مبارز و مخالف حاکم وقت بود و در جلسات مخفیانهای که با دوستانش داشت به همدیگر آگاهی میدادند و این آگاهیها را به مردم منتقل میکرد. همین باعث شده بود که دشمنان زیادی در تعقیب او باشند و زندگی را برای او سخت کنند. میرزا آقاخان که به دلیل توطئهی مادر و برادر از کرمان فراری شده بود، در تهران هم نتوانست بماند. به همین خاطر از آنجا با دوست قدیمیاش، شیخاحمد به حاکم رشت مؤیدالدوله پناه بردند؛ اما آنجا هم نتوانست بماند و مجبور به ترک رشت و هجرت به استانبول شدند.
او «کتاب رضوان» را نوشت و مقدمهی آن را به سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی تقدیم کرد تا از سلطان کمک بگیرد؛ اما کمک سلطان برای او ناچیز بود و میرزا در اوج فقر زندگی میکرد. به همین خاطر میرزا نامهای به میرزا ملکمخان نوشت و از او تقاضای کمک کرد. ملکم در لندن، روزنامهی قانون را منتشر میکرد و شخص پرنفوذی بود؛ اما این نامه نوشتنها برایش سودی نداشت.
در سال ۱۳۱۰ سیدجمالالدین اسدآبادی، به دعوت سلطان عثمانی به استانبول آمد. میرزا با سیدجمالالدین ارتباط پیدا کرد و با مبارزات او همراه شد.
میرزا آقاخان مدتی مشغول نوشتن مقالاتی برای آگاهی بخشی و رهایی مردم و اتحاد جهان اسلام نوشت. او چون فساد حاکمان دستگاه سلطنت عثمانی و ایران را میدید نمیتوانست ساکت بنشیند و مقالات خود را منتشر کرد. «جنگ هفتاد و دو ملت»، «سه مکتوب» و «رسالهی صد خطابه» از مقالات معروف اوست.
این حرکت او باعث زندانی شدنش شد. پس از کشته شدن ناصرالدینشاه، دولت عثمانی، شیخاحمد روحی، خبیرالملک و میرزاآقاخان را که در طرابوزان زندانی کرده بود، به ایران تحویل داد.
در سال ۱۳۱۴ ه. ق. محمدعلیمیرزا، این سه نفر را در باغ شمال تبریز سر برید و سرها را پر از آرد کرده به تهران فرستاد. این بند از شعر او زبان حال و اعتراضی به جامعهی آن روز اوست.
ز کشتن نترسم که آزادهام
ز مادر همی مرگ را زادهام
این شاعر مردمی زبانی ساده و گیرا دارد. شعرهایش روان و دلنشین است؛ به طوری که مفاهیم شعری او میتواند برای کودک و نوجوان قابل فهم باشد. مثنوی زیر در کتاب فارسی پنجم ابتدایی به چاپ رسیده است. در این شعر شاعر تصویری زنده و پویا را از ایران نشان میدهد و به برخی از شهرهای بزرگ ایران مثل اهواز، کرمان، خراسان، ری، آذربایجان، رشت و مازندران اشاره میکند. شاعر با این مثنوی علاقه و ارادت خود را به ایران نشان داده است. تا جایی که به گذشتهی پرآوازه هم نگاهی دارد. هر چند عبارات و کلمات قدیمی در این شعر دیده میشود، شاعر سعی کرده زبان را امروزی و مردمی کند. یکی از واژههایی که شاعر از آن استفاده کرده «اراک» است که در شعر شاعران پیش از او کمتر دیده میشود. چون در قدیم این شهر عراق عجم نامیده میشد.
خوشا مرز ایران عنبر نسیم
که خاکش گرامیتر از زرّ و سیم
زمینش همه عنبر و مشک ناب
به جوی اندرش آب درِّ خوشاب
فضایش چو مینو به رنگ و نگار
به یک سو زمستان، دگر سو بهار
همه کوهسارش چو خلد برین
همه مرغزارش خوش و دلنشین
هوایش موافق به هر آدمی
زمینش سراسر پر از خرمی
به هر سوی این ملک با آفرین
یکی بوم فرخنده بینی گزین
گر از فارس گویی بهشتی خوش است
همه مرز آن خرم و دلکش است
به یک سوی اهواز مینو سرشت
که سبز است و خرم چو باغ بهشت
گر از ملک کرمان سرایم رواست
که هندوستانی خوش آب و هواست
به نزد کسی کو بود فرهمند
یکی نیل کوچک بود هیرمند
خراسان ز چین و ختن خوشتر است
که خاکش به مانند مشک تر است
عروس جهان است ملک اراک
که سرتاسرش مشک بیز است خاک
هم از عهد جمشید و کاووس کی
نبوده است ملکی به خوبی ری
هم آن آذر آبادگان کشوری است
که بر روم و شامش بسی برتری است
گر آیی سوی رشت و مازندران
پر از سبزه بینی کران در کران
همه بوستانش سراسر گل است
به باغ اندرون لاله و سنبل است
ارسال نظر در مورد این مقاله