میان امواج بدبختی

وقتی دیو سیاه برات نقشه بکشه

وقتی جادوگر زشت برات وِرد بخونه

وقتی پری‌ها تو قصه‌هات دیگر نیان

وقتی مشق شبت رو کسی امضا نکنه

وقتی بارون نیاد! بارون

وقتی اشک مادرت سرازیر بشه

وقتی دیوارها قد علم بکنن

وقتی پنجره‌ها بسته بشن

وقتی شادی پر بکشه

وقتی شب بشه

وقتی دلت پر بکشه

وقتی گلی نخنده

وقتی پرنده آواز نخونه

وقتی پرنده بمیره

وقتی یک لقمه نون نباشه تا کودکی گرسنه نمونه

وقتی آبی نباشه تا میوه‌ی دلی خنک بشه

آی آدمایی که ترس دلاتون ‌رو برده

باورتون می‌شه که دنیا به آخر رسیده؟

گنجیشکا رو شاخه‌ها یخ بستن، چرا کسی کمکی نمی‌کنه؟

حواست هست؟ رو تموم شاخه‌ها گنجشکا یخ بستن!

حواست هست؟ قناریا دیگه آواز نمی‌خونن!

حواست هست؟ چکاوکا ناله سر نمیدن!

حواست هست؟ قورباغه‌ها غور‌غور نمی‌کنن!

حتی دیگه کلاغا هم قار‌قار نمی‌کنند‌...

چرا خواب پرنده‌ها‌رو پریشون می‌کنی؟

سنگ می‌ندازی لونه‌شونو ویرون می‌کنی؟

مگه دل ندارن مورچه‌ها!

تو چتر نمی‌شی براشون؟

پر پروونه‌ها ‌رو نَکَن

ناز چشاشونو ببین

دلت میاد دونه ندی کفترا رو!

اومده رو بوم خونتون

پیام داره براتون

سنگ نزن داد نزن

پر می‌کشه

رو بوم همسایه‌تون

چه فایده داره که من بمونم این‌جا

کفش‌هایم کو؟

تنها معجزه‌ی یک عشق است

که می‌تواند دستان تنهایت را بگیرد

و به اوج خوش‌بختی برساند یک عشق حقیقی‌...

زینب خزایی‌پول‌- نوشهر

 

 

 

قول

صدای سرفه‌‌هایت می‌‌آید

تو به من قول داده بودی

ولی

دکترها گفته‌‌اند

که تو چند روزی بیش

مهمانم نیستی

اما...

اما

من باور نمی‌‌کنم

که تو هم

مثل پدر و مادر

غرق ستاره می‌‌شوی

ندا مرادی‌‌فرد- صومعه‌‌سرا

CAPTCHA Image