کوچه مسجد


 

 


نوازشگر احساس من

- صدای اذان به گوش می‌رسد. تمام وجودم از عطر نام خدا لبریز می‌شود. روح آشفته و ناآرام با شنیدن نام الله به آرامش می‌رسد.

همیشه تشنه‌ی این لحظه هستم؛ چراکه طراوت و شادابی دارد و ذره ذره‌ی وجودم سیراب می‌شود از لطافت سبز نامش.

- خداوندا! تو را سپاس که به من گفتن آموختی.

پروردگارا! آنگاه که چشمانم بر زیبایی دنیا چون شبنمی می‌لغزد، لحظه‌ای که آوای خوش پرندگان چون موسیقی بر جانم می‌نشیند، آنگاه که لطافت گلبرگ‌ها نوازشگر احساس من است و خنکی آب در دستانم از زندگی حکایت می‌کند، چه می‌توانم بگویم غیر از این‌که بگویم خداوندا تو را سپاس و باز هم سپاس.

صغری شهبازی

 

فریاد در خاموشی

اگر بگویی بمان، نمی‌مانم؛ و اگر بگویی برو، با جان و دل آماده‌ی رفتن می‌شوم.

من گریزانم!‌ ...

روشنایی‌ام را از من بگیر و با پرتوهای من طلوع کن. به گمانم نسلِ ماندگار آفتابی‌ام را هُرمِ حضور تو ماندگارتر می‌کند.

بگذار پنهان شوم، پشت همان ابرهایی که تو را بیش‌تر از من دوست دارند و بی‌من می‌بارند و با تو بیش‌تر می‌بارند و می‌بالند.

من تمام رنج‌هایم را با خاموشی‌ام فریاد می‌زنم و تو روشنایی‌ام را بگیر و بر پنجره‌ها بیاویز. «ماهِ من!»

هرگز مرا به وصال تو امیدی نیست، نه با طلوع و نه با غروبم. بگذار آهسته‌آهسته خاموش شوم. بگذار تا کمی هم آرامش آسمان شب را حس کنم.

ماهِ من!

مالِ من، نورِ من، وجودِ من، همه برای تو. همه برای تو ای ماهِ من، که آرامش شب، مناجات عاشقان و زیبایی عارفان در تو دیده می‌شود و عصیان بندگان و نفرین بالغان بر روز و روشنی من دیده می‌شود.

خواهشم را پذیرا باش که خواهش چیزی نیست جز بیان رسم عاشقی! من می‌روم و تو بمان؛ تا طلوعی دیگر؛ ...

سعادت‌سادات جواهری

 

CAPTCHA Image