نویسنده
روحی که کتاب نوشت (سیاحت غرب)
و من مُردم. پس دیدم ایستادهام و بیماری بدنی که داشتم، ندارم و تندرستم و خویشانِ من در اطراف جنازه برای من گریه میکنند و من از گریهی آنها اندوهگینم و به آنها میگویم: «من نمردهام، بلکه بیماریام رفع شده است.» کسی گوش به حرف من نمیکند. گویا مرا نمیبینند و صدای مرا نمیشنوند! دانستم که آنها از من دورند و من به آشنایی و دوستی به آن جنازه دارم. خصوص بَشَرهی پهلوی چپ او را که برهنه بود و چشمهای خود را به آنجا دوخته بودم و جنازه را بعد از غسل و دیگر کارها به طرف قبرستان بردند. من هم با تشییعکنندگان رفتم. در میان آنها بعضی از جانوران وحشی و درندگان از هر قبیل میدیدم که از آنها وحشت داشتم، ولی دیگران وحشت و آنها نیز اذیتی نداشتند، گویا اهلی و به آنها مأنوس بودند.
جنازه را به گور سرازیر کردند و من در گور ایستاده و تماشا میکردم. در آن حال مرا ترس و وحشت گرفته بود. به ویژه هنگامی که دیدم در گور جانورهایی پیدا شدند و به جنازه حملهور گردیدند و آن مردی که در گور جنازه را خوابانید متعرض آن جانورها نشد. گویا آنها را نمیدید و از گور بیرون شد و من از جهت علاقهمندی به آن جنازه، داخل گور شدم. برای بیرون کردن آن جانوران، ولی آنها زیاد بودند و بر من غلبه داشتند؛ و دیگر آن که، مرا چنان ترس گرفته بود که تمام اعضای بدنم میلرزید و از مردم دادرسی خواستم. کسی به دادم نرسید و مشغول کار خود بودند. گویا هنگامه (و غوغای) میان گور را نمیدیدند. ناگهان اشخاص دیگری در گور پیدا شدند که آنها کمک نموده آن جانوران فرار کردند. خواستم از آنها بپرسم که آنها کیانند، گفتند: «ان الحسنات یذهبن السیئات (هود/114)؛ البته حسنات و نیکوکاریهای شما سیئات و بدکاریهایتان را نابود میسازد.» و ناپدید شدند. پس از فراغت از این هنگامه ملتفت شدم که مردم سر گور را پوشاندهاند و من را در میان گور تنگ و تاریک ترک کردهاند و من میبینم آنها را که رو به خانههایشان میروند و حتی خویشان و دوستان و زن و بچهی خودم که شب و روز درصدد آسایش آنها بودم و از بیوفایی آنها بسی اندوهناک شدم...
این بخشی از کتاب سیاحت غرب آقانجفی قوچانی است.
احتمالاً پیش از این، این کتاب را خوانده و یا فیلمهایی را که براساس سیاحت غرب ساخته شده است تماشا کردهاید.
سیاحت غرب گزارش آقانجفی از ماجراهای پس از مرگ خویش است که با جملهی «و من مُردم» آغاز میشود.
پرسشهایی اساسی دربارهی این ماجرا، نویسنده و خود کتاب مطرح است. نخستین پرسش این است که آیا این سرگذشت واقعی است؟
اگر بخواهد واقعی باشد باید نویسنده یکبار مرده باشد و مرگ را تجربه کرده و دوباره به این جهان آمده و قلم برداشته و سیاحت غرب را نوشته باشد. حال آنکه میدانیم بجز شمار اندکی از درگذشتگان همچون عُزَیر که خداوند صدسال او را میراند و دوباره به این جهان بازگشت (بقره/259) کسی به طور معمول قرار نیست دوباره به این جهان بیاید و دوبار عمر کند.
احتمال دوم آن است که نویسنده در حالت مکاشفه همهی این سرگذشتها را دیده و سپس آنها را نوشته است. منظور از حالت مکاشفه حالتی است که پردههای این دنیا از جلو چشمان انسان کنار رود و انسان بتواند آن سوی این جهان، یعنی عالم برزخ را مشاهده کند.
احتمال دیگر نیز آن است که آقانجفی همهی این یادداشتها را در عالم برزخ نوشته است و به این دنیا فرستاده است، که این هم احتمال مردودی است؛ زیرا علاوه بر آنکه کسی به طور معمول نمیتواند سرگذشت مرگ خویش را آنهم به این دقت و تفصیل بیان کند و با خواب و امثال آن به این دنیا فرستد. خود آقانجفی در مقدمهی کتاب مینویسد: «در این هنگام که سال یکهزار و سیصد و دوازده شمسی بود گزارشات برزخی خود را نوشتم و نام این نامه را سیاحت غرب نهادم که از من یادگاری و ملت اسلام را پند باشد.»
پس واقع مطلب آن است که آقای آقانجفی آیات و روایات مربوط به مرگ و پس از آنرا مطالعه کرده و آنرا در قالب قصه که برای خوانندگان دلنشین است بیان کرده است. پس از این به خواست خداوند به بعضی از این آیات و روایات اشاره خواهیم کرد.
در هر صورت، این سرگذشت، یک مطلب مهم را ثابت میکند؛ وجود بدن برزخی.
همان که به گفتهی آقانجفی بالای جنازه حرکت میکند و میبیند که ایستاده است و بیماری ندارد و شاهد گریستن اقوام و خویشانش است، اما کسی به حرفش گوش نمیدهد، و وقتی جنازه را میبرند حتی خودش با تشییعکنندگان میرود. در گور میایستد و هنگامی که جنازه را به گور سرازیر میکنند جنازه را میبیند.
آری، این همان بدن برزخی است. بدنی که در گفتارهای گذشته دربارهی آن سخن گفتیم که جِرم ندارد، اما صورت دارد. چیزی شبیه تصویرمان در آینه.
آیا همهی اموری که در این سرگذشت آمده واقعیت دارد؟
منظور از جانوران وحشی که وی در بین تشییعکنندگان دیده است چیست؟
آیا اوهام و خیالات است؟
آیا همانگونه که در این جهان هرگاه ما در تاریکی از چیزی بترسیم همان ترس سبب میشود که چیزهایی را مثل غول و... که واقعیت ندارند توهم کنیم؟
در آن جهان هم آیا ترس از مرگ سبب میشود که مِیِّت آنچه را که واقعیت ندارد فکر کند میبیند؟
هرگز چنین نیست؛ زیرا با آمدن مرگ همهی پردههایی را که جلو دیدگان انسان است از جمله پردههای وهم و خیال همه کنار میرود و انسان فقط آنچه را که واقعیت دارد میبیند.
قرآن در این زمینه میفرماید: «تو از این صحنه غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت تیزبین است.»(1)
از این آیه فهمیده میشود که در برزخ، پوششها کنار میرود و بسیاری از آنچه در دنیا برای انسان نادیدنی بود پس از مرگ دیدنی میشود.
پس منظور از جانوران وحشی که نویسنده وجودشان را بین تشییعکنندگان توصیف میکند باید چیزی بجز وهم و خیال باشد.
شاید منظور همان تجسم اعمال است. منظور از تجسم اعمال آن است که هرکاری که ما در این جهان انجام میدهیم دارای ظاهری و باطنی است. ما تا در این جهان هستیم تنها ظاهر اعمالمان را میبینیم، اما باطن اعمال در پوشش قرار میگیرد. قرآن دربارهی تجسم اعمال آیاتی دارد. یکی از آنها دربارهی کسانی است که داراییِ یتیمان را از آنها گرفته، تصاحب کرده و در آن تصرف میکنند. قرآن باطن چنین کاری را به آتش خوردن تشبیه میکند.
«بهراستی کسانی که دارایی یتیمان را میخورند همانا در شکمهاشان آتش میخورند.»(2)
نیز قرآن، باطن اعمال فردی را که غیبت میکند به خوردن گوشت انسان مرده تشبیه میکند.
«غیبت یکدیگر را نکنید، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهی خود را بخورد؟ (به یقین) همهی شما از این امر کراهت دارید؛ تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبهپذیر و مهربان است.» (3)
شاید مکانیزم تجسم اعمال تأثیری باشد که کارهای ما در روح ما برجای میگذارد.
هرکاری که انسان انجام میدهد در روحش تأثیر میگذارد. این تأثیر در آغاز کمرنگ است؛ اما وقتی تکرار شد پررنگ میشود. تا جایی که همهی روح انسان را فرا میگیرد و ممکن است این تأثیرگذاری و تأثیرپذیری در ظاهر بهگونهای باشد، اما در حقیقت به گونهای دیگر. در ظاهر ممکن است به شکل انسان باشد، اما در باطن شبیه حیوانی که به آن نزدیکیِ بیشتری دارد.
آدم متکبر در ظاهر انسان است، اما با تکبرش در حقیقت خود را کوچک شمرده و به ضد خودش تبدیل میشود. برای همین در روایات آمده است که انسان متکبر به شکل مورچه محشور میگردد، انسان حرامخوار به شکل خوک و...
قرآن هنگامیکه سرگذشت انسانهای خوب و بد را بیان میکند میفرماید:
«زمانی که شیپور دمیده گردد شما گروه گروه به محشر درآیید.» (نبأ/18)
از پیامبر(ص) پرسیدند: «منظور از گروه گروه چیست؟»
فرمودند: «روز قیامت امت من به ده شکل محشور میشود که خداوند صف آنها را از مسلمانان جدا کرده است. گروهی به شکل بوزینه محشور میشوند، بعضی به شکل خوک و...»
پیامبر(ص) فرمودند: «بوزینگان همان سخنچینان هستند، خوکان حرامخواران و...»(4)
البته این حدیث دربارهی انسانهای منفی گفتوگو میکند. انسانهای مثبت نیز هرکدام کارهایشان به شکل خاصی در برابرشان آشکار میگردد.
در روایتی پیشوای ششم امام جعفرصادق(ع) میفرماید: «هنگامی که انسان مؤمن به گور درآید نماز از سمت راست، زکات از سمت چپ، کارهای نیک دیگر بر بالای سرش و صبر و پایداری در کنارش آیند. آنگاه وقتی فرشتگان برای پرسش از او میآیند، صبر و پایداری به نماز و زکات و کارهای نیک دیگرش گوید: «دوستتان را داشته باشید؛ وگرنه من او را خواهم داشت.»(5)
بیشک هریک از کارهای خوب انسان در این جهان همچون ارتباط با خداوند (نماز) و با بندگان نیازمندش (زکات) و صبر و پایداری در برابر انجام تکالیف و مسؤولیتها و نیز در برابر گناهان، تأثیری در روح انسان خواهد گذاشت که این تأثیر بر اثر تکرار در روح انسان ریشهدار خواهد شد و روز قیامت حقیقت آن به شکلی که برای انسان نیکوکار خوشآیند و دلپسند است آشکار خواهد شد.
این نکته را به خاطر بسپار، تا بار دیگر، روح دیگر و تشریحی دیگر. علی یار و مددکار.
1) حدید/22.
2) نساء/10.
3) حجرات/12.
4) مجمعالبیان، طبرسی، ج10، ص242.
5) بحارالانوار، ج71، ص73.
ارسال نظر در مورد این مقاله