با گذشتگان قدمی بزنیم


اندیشه

امام احمد غزالی -‌رحمة‌الله علیه‌- روزی در مجلس وعظ روی به حاضران آورد و گفت: «ای مسلمانان! هر چه من در چهل سال از سرِ این منبر شما را گفته‌ام، فردوسی در یک بیت گفته است. اگر بر آن خواهید رفت، از همه بی‌نیاز شوید:

ز روز گذر کردن اندیشه کن

پرستیدنِ دادگر، پیشه کن»

مرزبان‌نامه

﷼ کاسه و شانه

عیسی(ع) اندر سیاحت چنان بود که جز کاسه‌ای و شانه‌ای نداشت. چون بدید که کسی به دو مُشت آب می‌خورد، کاسه بینداخت، و چون بدید که به انگشتان شانه می‌کرد، شانه بینداخت.

کشف‌المحجوب

﷼ نبات

یکی از یاران گفت: «حبیبا! چیست که فلان شاعر، هر که را مدح کند، طبقی نبات به هم‌راه شعر فرستد؟»

گفتم: «تا شعرش شیرین نماید!»

پریشان قاآنی

﷼ فرهنگنامه‌ی ابلهان

* بیعار: بر وزن بیکار؛ کسی را گویند که صبح و عصر برای خوردن ناهار و چای به خانه‌ی مردم رفته، اسمش را دیدن گذارد.

* چَکه: بر وزن لکه؛ کسی را گویند که مزاحی گفته باشد و خودش بیش‌تر از همه بخندد.

* خُل: بر وزن پُل؛ کسی را گویند که از شدت تعارفات زبانی حوصله بر مردم تنگ کند.

* روده‌دراز: بر وزن قرمه‌پیاز؛ کسی را گویند که یک‌دفعه به عتبات عالیات مشرف شده باشد، مادام‌العمر تعریف کند.

* لوس: بر وزن موس؛ کسی را گویند که در خانه‌ی مردم اظهار صاحب‌خانگی نماید.

* نازک‌نارنجی: کسی را گویند که چون زکام بر او عارض شود تا یک هفته در بستر خسبد.

* سبزی پاک‌کن: کسی را گویند که با دست خویش گرد از جامه‌ی بزرگی بیفشاند.

مرآة‌البلها‌- شریعتمدار تبریزی

﷼ تحفه‌ی سامی

تحفه‌ی سامی، یک نوع فرهنگنامه‌ی شاعران است که سام‌میرزا صفوی‌- پسر شاه‌اسماعیل‌- در مورد شاعران زمان خود نگاشته. با هم قسمتی از آن را که معرفی چند شاعر گمنام است می‌خوانیم:

* احمدی‌شیرازی: اندک مولویّتی داشت. گویند در زمان قحطی، او را خورده‌اند!

* شوقی‌کاشی: از شعرایی است که اسم شاعری دارد و بس.

* عشقی طهرانی: از جمله شعرای هذیان‌گوست!

* تزریقی: از بیرجند است. می‌خواهد شعر معقول بگوید، امّا نامعقول می‌گوید.

* خالص تبریزی: مردی زردوست بود. در نود سالگی فوت شد و زرها باقی ماند.

* خاتم: از قبیله‌ی اعراب سعیدی است و به دو زبان شعر می‌گوید. کاش به هیچ‌کدام نمی‌گفت!

﷼ تکیه‌گاه خارجی

سواد ناصرالدین شاه از حیث خط و انشا خوب بود. به موسیقی و سماع تار علاقه نشان می‌داد. در نقاشی قریحه داشت. گه‌گاه نیز شعر می‌گفت. مختصری از زبان فرانسوی آگاهی یافته بود، امّا حرف نمی‌زد. اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات غالباً به هنگام فرصت روزنامه‌های خارجی را در حضورش می‌خواند. در دادن انعام گه‌گاه خِسَّت به خرج می‌داد و به همین سبب در نزد درباریان به پول‌دوستی معروف بود. به صرف مشروب علاقه داشت و گاهی مشروبات خارجی از جانب سفرا و اعیان به او هدیه می‌شد و این امر موجب ورود مشروبات خارجی به ایران شد.

در بین فرزندان شاه، مظفرالدین میرزا فرمان‌فرمای آذربایجان، ظل‌السلطان حاکم اصفهان و یزد و کامران‌میرزا حاکم تهران بود. هر یک از آن‌ها هم دربارهای خاص خود را داشتند. ظل‌السلطان سعی می‌کرد با زد و بند با روسیه مظفر‌الدین میرزا را از ولیعهدی برکنار کند و خود به عنوان ولیعهد جانشین او گردد؛ امّا موفق نشد و ناصرالدین‌شاه در سن شصت‌و‌هفت سالگی در حضرت عبدالعظیم به قتل رسید. گویی بهای پیروی از سیاست روس و انگلیس را که هیچ‌کس از آن‌ها خرسندی نداشت با خون خود پرداخت. جنازه‌ی او را در باغ جیران کنار زن محبوبش به خاک سپردند.

روزگاران‌- عبدالحسین زرین‌کوب

﷼ جمعیت کم‌تر

روزی زن ملانصرالدین غذایی پخت و با دیگ نزد ملّا آورد و مشغول خوردن شدند. ملا گفت: «خوب غذایی است. حیف که جمعیت برای خوردن زیاد است.»

زن گفت: «چه جمعیتی کم‌تر از این‌که من باشم و تو؟»

ملّا گفت: «از این بهتر و کم‌تر، آن‌که من باشم و دیگ!»

هزار و یک حکایت﷼

CAPTCHA Image