سادگی
داود لطفالله
من سادهام، من سادهام
مثل نگاه بچهها
مثل دعای مادرم
وقت ملاقات خدا
*
مانند یک پیراهنم
یکرنگ و بی نقش و نگار
جنگل نه! یک گلدان گل
یک طرح ساده از بهار
*
یک دفتر مشق شبم
با واژههای شاد شاد
با چندتا صدآفرین
در پای بابا آب داد
*
من سادهام، من سادهام
مانند قلب روستا
افتاده بر احساس من
عکس تمام بچهها
شکوفههای برف
احمد خدادوست
نسیم گفت:
- بهار دیر کرده است
نمیرسد سر قرار!
بنفشه گفت:
- بهار قول داده است
سر قرار میرسد
درختِ گوجه سبز ما
شکوفههای برف را
تکاند و گفت:
- بهار خواب مانده است
و چلچله
شنید و رفت
بهار را بیاورد
اتّفاق
سیداحمد میرزاده
مرغِ دریایی به نرمی
بال میزد روی دریا
قلب من را داشت میبرد
با خودش آنسوی دریا
*
عصر بود و داشت خورشید
خیس میشد در دلِ آب
قلب من در آبها بود
مثل یک ماهیِ بیتاب
*
ناگهان از اتّفاقی
قلبِ دریا باخبر شد
لحظهای احساس کردم
موجهایش نرمتر شد
*
مثل من گوش ایستادند
گوشماهیهای ساحل
یک پری در عمقِ دریا
گریه میکرد از ته دل...
هوای شاعرانه
علی باباجانی
خدایا آسمان قهر است با ما
نه میبارد، نه میخواند ترانه
خدایا! روز و شبهامان سیاه است
کجا رفت آن هوای شاعرانه؟
*
به جای آسمان، این خواهر من
دلش ابری، نگاهش اشکبار است
ببین قلب مریض آن یکی را
گلوی بیبی من سرفهدار است
*
هوا سرد است، اما کو زمستان؟
زمستان برف دارد، حرف دارد
تمام حرفش از باران و برف است
نه اینکه آسمان او نبارد
*
خدایا! این درختان را بریدیم
بهجای دل بریدن از خیابان
خیابانها پر از ماشین و دود است
گرفته دود غم در شهر ما جان
*
خدایا! آسمان نامهربان است
بگو لطفاً ببارد بر سر شهر
بیا لطفی کن و باران بیاور
نکن ای آسمان، با شهر ما قهر!
ارسال نظر در مورد این مقاله