نویسنده
ما شقایقیم؛ شقایق صحرایی. ما نیلوفریم؛ نیلوفر دریایی. ما پیچکیم؛ پیچک آسمانی. ما هر چه هستیم، اسرار روشن تو با وجودمان فاش میشود. با دم و بازدمِ انتظار، شکوفا میشویم؛ مثل این همه گل که رازِ مگوی زمین را با شکوفاییشان فاش میکنند. ما هم حرفهایمان را با حضور تو بر زبان میآوریم. هرچند گُلی هستیم، بیاشارت تو، حیاتمان خالی از امید و انتظار است. ای دربرگیرندهی زمین و زمان! عطر شکوفایت را در عرصهی انتظار، جاری کن.
تو کمال آسمانی. اگر نباشی، آسمان چیزی کم دارد؛ چیزی به روشنی خورشید؛ چیزی به وسعت دریا. ای باصفا! ای صمیمی! وقتی از کنار کوچههای دلمان میگذری، مثل نسیم، کمی توقف کن تا رنگ و بوی خدایی بگیریم.
برجادهی چشم به راهیات، دلهای بیقرار، منتظرند. چشم، به راه تو دوختهایم. این همه گلهای شکوفا بر سر راه تو، روح انتظار ماست که از باغ ذهنمان چیدهایم و نثارت کردهایم. ای آفتاب! در مسیر عبورت، چشمان این همه عاشق را به تماشایت روشن کن.
ما همه، درسخواندهی مکتب یعقوبیم. قصهی یوسف را مرور کردهایم و بوی دلآویز آن زیبایی را از طراوت قرآن، راهی ذهنمان کردهایم. ما حالا یعقوبِ زمانیم که به انتظار تو نشستهایم. در انتظاریم تا بوی پیراهنی، چونان خاک بارانخوردهی جمعه، ما را دربرگیرد. در انتظاریم که عطر دلانگیزت، وسعت ما را مترنّم کند تا خواب سالهای سالمان، تعبیر شود.
ذهنمان در انجماد روزمرّگی، غبار گرفته است. دچار عادت فراموشی شدهایم. دیگر تخیّلمان با آن چه هست، یکی شده است. رؤیایمان شده همین زندگی ماشینی. بیبال و پر و بینگاه تازهای، در انزوا نشستهایم. ای شیرینترین رؤیا! لطف کن و بر جمود ما آتشی فرود آر و ما را با نوای کربلاییات، به پرواز درآور.
ای نزول آبی و سبز! ای همسایهی روحالقدس! ای همجوار خانههای بلورین رویایی! ای همردیف شعر! ای خود شعر! از این تنهایی و سکوت، خستهایم. از این جمود و برهوت، دلگیریم. از این زمان بیهوده، از این بیحرفی و از این بینگاهی، افسردهایم. ما را میهمان لحظههای بیتکلّف خود کن.
خوشا به حال قدسیان که به تماشای تو آمدهاند! خوشا به حال آنان که تقاضای مالاقاتشان را رد نکردی و روز و شب، غرق در آیینهی پیشانیات بودهاند! خوشا به حال آنان که بر پیشانی کرامت تو سجده کردهاند! خوشا به حال پارسایان که به آفاق شهود رسیدهاند و از بیکرانگیات عبور کردهاند و خوشا به حال آنان که در نسیم صلوات تو، به راز و نیاز، مشغول شدهاند!
ای گل نرگس! کی میشود عطر نفسهای بهاری تو را میهمان دلمان کنیم؟
ما (اهلبیت) وسیلهی خدایی مردمان، برگزیدهی خدا و منزلگاه قدس (و پاکی) اوییم.
حضرت فاطمه(س)
ارسال نظر در مورد این مقاله