فاصلهها
به تو...
به فاصله فکر میکنم
و اشک
چشمانم را...
به تو فکر میکنم
و لبخند
تمامم را...
نزدیک میشوم
حتی با فکرت
نزدیکتر به خودم
به تو
به اشک
و لبخندهایی که فاصله را نمیشناسند.
متینالسادات عربزاده- تهران
رقص برف
در کوههای پربرف
یک دانه برف رقصید
آرام و بیصدا برگ
خم شد به برف خندید
باد از میان کلبه
یکباره برف را دید
برف از شکوه آن باد
یخ زد دلش و لرزید
خورشید سر درآورد
از آسمان آبی
ای برف کوچک من
امروز آبِ آبی
پریسا حیدری- 12 ساله- کرج
بیخبری
آخرین لحظه...
حسرت
شنیدن یک خبر
بیتابی را
آسان میکند
برایمان
کاش زودتر
بیاید
قاصدک
خوشخبر.
مائده محتشمینژاد
جاری شدن
کاش میدانستی
زندگی با همهی وسعت خود
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و
پژمردن نیست
اضطراب و هوس دیدن و نادیدن نیست
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
زندگی جنبش و جاری شدن است
زندگی جاده و راهی شدن است
از تماشاگه آغاز حیات
تا به جایی که خدا میداند.
مرجان رستمیان- 14 ساله- مشهد
ارسال نظر در مورد این مقاله