نویسنده
کلام انتظار
انگار دیگر قلمها و کاغذها از انتظار خسته شدهاند؛ از بسکه افرادی با آنها کلام انتظار را نوشتهاند و عدهای دیگر آنها را خوانده و شاید هم آنها را گریانده و یا نگریانده باشد!
تا کی باید این خورشید، طلوع و غروب کند تا جمعهای بیاید و تو بیایی؟
تا کی باید این شبهای بیستاره بگذرند تا خدای تو فرمان ظهورت را دهد؟
تا کی وقتی نگاهمان به گلهای نرگس میافتد اشک توی چشمهایمان حلقه بزند و بغض گلویمان را قورت دهیم و در دل صدایت کنیم؟
تا کی وقتی نگاهمان به منارههای بلند مسجد نورانیات میافتد بیاختیار اشکها روی گونهها بغلتد و دلها بشکند از نیامدنت؟
تا کی سهشنبه شبهای شلوغ مسجد جمکران، صدای مردمانی را که از جایجای ایران با دلهای شکسته و بغضهای فرو خورده آمدهاند تا آسمان هفتم بالا ببرد؟
تا کی برای تعجیل در فرجت اللهم کن لولیک بخوانیم؟
آیا وقت آن نرسیده است که بیایی، آقاجان؟
ارسال نظر در مورد این مقاله