قندی پارسی


زبان و ادب پارسی در آسیای صغیر

زبان پارسی و فرهنگ ایران اسلامی، در طول چندین قرن، در آسیای صغیر سروری و سرافرازی داشت و از چنان شکوه و درخششی برخوردار بود که هیچ سرزمین دیگری جز شبه‌قاره‌ی هند از این حیث با آن قابل قیاس نبود. این زبان شیرین قرن‌ها زبان رسمی آن دیار بود. سخنوران به آن شعر می‌سرودند و آثار منثور پدید می‌آوردند. این زبان، همچنین در مجالس درس و در خانقاه وسیله‌ی تعلیم و ارشاد بود. سلاطین و رجال درباری نامه‌های رسمی خود را با آن می‌نوشتند.

نفوذ زبان و فرهنگی ایرانی در آسیای صغیر پیشینه‌ای دیرینه دارد و ریشه‌ی آن را باید در عصری از روزگار باستان جست که این سرزمین زیبا و زرخیز، طی سه قرن، جزء استان‌های هخامنشی بوده است. هنوز هم آثاری از آن دوران در دل کوه‌ها و موزه‌ها محفوظ است.

نفوذ و رشد زبان پارسی در آسیای صغیر از زمانی آغاز شد که الب‌ارسلان سلجوقی، در ملازگرد، با رومانوس دیوجانس، قیصر روم شرقی، به پیکار برخاست و او را شکست داد.

وزرا و دولت‌مردان ایرانی دستگاه سلجوقیان به ادبیات فارسی علاقه‌ی وافر و در حفظ و پاسداری از سنن و آداب و فرهنگ ایرانی بسیار کوشیدند و توانستند مشعل علم و ادب پارسی را در آسیای صغیر بیفروزند و روشن نگه دارند.

خواجه‌نظام‌الملک مؤلف سیاست‌نامه از جمله معروف‌ترین وزرای دربار سلجوقی بوده که از کیاست و کاردانی فوق‌العاده‌ای برخوردار بوده است.

تاخت و تاز و کشتار هراس‌انگیز مغول، خراسان را که بیش از سه قرن کانون رشد و نمو زبان و ادبیات فارسی بود، یک‌سره ویران ساخت و جمعی از اهل علم و هنر را به خاک و خون کشید.

در حمله‌ی مغول، جمع کثیری از عرفای ایرانی رهسپار دیار روم (آسیای صغیر) شدند که در آن روزگار از مراکز مهم و پر‌رونق دانش و فرهنگ بود. آنان، در آن‌جا، با حمایت و عنایت فرمان‌‌روایان ادب‌پرور و وزیران و صاحب‌مسندان دانش‌دوست سلجوقی، به ترویج عرفان اسلامی و فرهنگ شکوه‌مند ایرانی همت گماردند.

در میان آنان گروهی از نام‌آوران عرصه‌ی عرفان و دانش را می‌توان سراغ گرفت؛ از جمله بهاء‌الدین محمد بلخی، پدر مولانا و اطرافیان او، شمس‌الدین محمد تبریزی، نجم‌الدین رازی، اوحدالدین کرمانی و فخرالدین عراقی.

از میان مهاجران نامور، تأثیر شخصیت مولانا، چه در دوران حیات و چه پس از آن برجسته‌تر و نمایان‌تر بوده است.

در منابع تاریخی، از مهاجرت هنرمندان ایرانی خاصّه در حمله‌ی مغول به امپراتوری عثمانی بسیار یاد شده است. با مهاجرت این هنروران، ذوق و هنر ایرانی به آن اقلیم نفوذ کرد. دیوار تالارهای آراسته و مزیّن به صحنه‌هایی از داستان‌های حماسی شاهنامه در کاخ قبادآباد، پایتخت علاء‌الدین کیقباد که اخیراً به کوشش محمد اُندر، باستان‌شناس معروف ترک، از زیر خاک درآمده می‌تواند گواهی بر این مدعا باشد. این نقاشیِ دیواری، اضافه بر اهمیتی که از حیث هنر گچبری و نقاشی ایرانی در خارج از قلمرو ایران دارد، گویای آن است که شاهنامه در قلمرو عثمانی شهرت و محبوبیت تمام یافته بود.

یکی دیگر از عوامل نفوذ زبان پارسی در میان عامه‌ی مردم آسیای صغیر، وجود بازرگانان مهاجری بوده است که احتمالاً بعضی از آنان ماندگار شدند و ضمن داد‌و‌ستد و مناسبات تجاری، زبان مادری خود را رواج دادند.

زبان پارسی، در نیمه‌ی اول حکومت عثمانی، زبان رسمی و مکاتبه و ادب بود و قلمرو آن، به هم‌راه فتوحات سلاطین آن خاندان، وسعت یافت.

وجود صدها واژه‌ی نغز و دلاویز پارسی در زبان ترکی امروزی همه از نفوذ زبان و ادب پارسی، در فراخنای قرون و اعصار، در آسیای صغیر حکایت دارد. بدین‌سان، زبان شیرین پارسی مدت‌های مدید مؤثرترین وسیله‌ی پیوند فرهنگیِ ایران اسلامی با دیگر اقوام بوده است.﷼

CAPTCHA Image