دیوجانوس

دیوجانوس (دیوجانس) حکیم و اندیش‌مند یونانی (متولد 327 قبل از میلاد) به وارستگی و بی‌توجهی و پشت پا زدن به برخی مقررات اجتماعی معروف است. می‌گویند دیوجانوس، همیشه کاسه‌ای سفالی و گود هم‌راه خود‌- در جیب خود‌- داشت تا با آن آب بیاشامد. روزی در میدان شهر دخترکی را دید که با دو دست خود آب می‌نوشد. بی‌درنگ کاسه‌ی سفالی‌اش را به زمین کوبید و به خود گفت: «تو خود را فیلسوف می‌دانی، در حالی که به اندازه‌ی این دخترک روستایی عقل نداری و سال‌هاست کاسه‌ی سفالی با خود حمل می‌کنی و از آن آب می‌نوشی‌...»

مشهور است که دیوجانس در میان خمره‌ی بزرگی زندگی می‌کرده و آن را خانه‌ی خود می‌دانسته و همه شب درون خمره می‌خوابیده است.

روزی اسکندر مقدونی سوار بر اسب جلو دیوجانوس قرار می‌گیرد و به او می‌گوید: «چه چیز نیاز داری تا به لحظه‌ای برایت فراهم کنم.»

او جواب داد: «به این نیاز دارم به سرعت کنار بروی تا نور آفتاب بر من بتابد!»

دیوجانوس حکیمی بود که در روز روشن با چراغ در کوچه پس‌کوچه‌ها به دنبال انسان می‌گشت. این حرکت برجسته‌ترین نظر تحقیرآمیز او به مردم روزگار خودش بود.

شاید این سروده‌ی مولانا با توجه به این موضوع بوده:

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

بسیاری از علما و حکمای مشرق‌زمین به‌جای دیوجانوس، سقراط، بقراط و افلاطون را حکیم «خُم‌نشین» می‌پنداشته‌اند.

ابن‌خلدون می‌گوید: «کسی که شب‌ها در خم می‌خوابید سقراط بوده است.»

سنایی در حدیقة‌الحقیقه آورده:

سخن بیهوده ز ‌افراط است

هر که دارد خمی نه سقراط است

و حافظ می‌گوید:

جز فلاطون خم‌نشین خواب

سرّ حکمت به ما که گوید باز

کیخسرو

فرنگیس دختر افراسیاب (شاه‌توران) چند ماه پس از کشته‌شدن همسرش سیاوش، کیخسرو را به دنیا آورد. افراسیاب از ترس آن که مبادا کیخسرو از نژاد خود‌- ایرانی‌بودنش‌- آگاه شود و به کین‌خواهی پدرش به‌پا خیزد، دستور داد او را به شبانان بسپارند.

مدتی بعد، پیران ویسه‌- از سپهسالاران لشکر افراسیاب‌- کیخسرو را نزد خود آورده با مهربانی پرورش می‌دهد. افراسیاب متوجه شد و دستور داد کیخسرو و مادرش را به «گنگ‌دژ» ببرند.

گودرز‌- پهلوان ایرانی‌- شبی خوابی دید و فهمید سیاوش، فرزندی به اسم کیخسرو دارد که در سرزمین توران گرفتار است. پس پسرش گیو (داماد رستم) را که او نیز از پهلوانان ایرانی بود به توران فرستاد. سرانجام گیو، پس از هفت سال جست‌و‌جو، کیخسرو و مادرش را پیدا می‌کند و پس از جنگی خونین آنان را آزاد و هم‌راه خود به ایران می‌آورد.

وقتی کیخسرو به ایران آمد قرار بر شاه‌شدنش بود و همگان او را لایق جانشینی کاووس می‌دانستند؛ ولی طوس خشمگین شد و گفت: «فرزندش فریبرز لایق‌ترین است.»

قرار شد هر کس «دژ ‌بهمن» در اردبیل را که متعلق به دیوها و اهریمنان است فتح کند، تاج و تخت برای او باشد.

فریبرز نتوانست و کیخسرو به اشاره‌ی کاووس به کین‌خواهی خون پدرش‌- سیاوش‌- پس از جنگ‌های طولانی و خونین، گرسیوز و افراسیاب را کشت و دژ بهمن را فتح کرد. به این ترتیب او انتقام خون پدرش سیاوش را گرفت و بر تخت پادشاهی تکیه زد.

- کیخسرو از پادشاهان معروف در عدالت و شهامت است و نسبت به کیکاووس خوشنام‌تر است؛ زیرا کاووس در شاهنامه اعمالی موذیانه مانند ندادن نوشدارو به رستم برای جلوگیری از بهبودی سهراب، انجام می‌دهد.

- کتاب دینی ایرانیان باستان، کیخسرو را صاحب «فرّ ایزدی» می‌داند.

در اعتقاد مردم ایران کهن «فرّ» یعنی داشتن شکوه و عظمت معنوی و الهی که از جانب خداوند به کسی اعطا می‌شود و او صاحب صفات نیک می‌شود و همواره مورد لطف و عنایت و حمایت ایزد پایدار است.

کیخسرو هم از جمله پهلوانانی است که به یاری «فرّ» صاحب شوکت و قدرت حیرت‌انگیز شده و از کردار نیک برخوردار است.

بعد از اعطا شدن فرّ ایزدی (یا بعد از پادشاه شدن) نخستین کار بزرگ کیخسرو ویران کردن بت‌خانه‌ی بد‌دینان و کافران در کنار دریاچه‌ی چیچست (ارومیه) بود (شاهنامه می‌گوید این بت‌خانه در کنار بهمن دژ قرار دارد).

- کیخسرو نزدیک 60 سال پادشاهی کرد:

به این‌گونه تا سالیان گشت شصت

جهان شد همه شاه را زیردست

جهان از بداندیش بی‌بیم شد

دل اهرمن زین به دو نیم شد

کیخسرو در آخر عمر از دنیا دل‌سرد شد و یک ماه در خلوت به نماز ایستاد. شبی «سروش ایزدی» را در خواب دید که به او مژده‌ی سفر مینوی داد و گفت: «لهراسپ را جانشین خود گردان.» بعد از آن کیخسرو با بزرگان و جمعی از عابدان برای عبادت به کوه و بیابان رفت و دیگر او را نیافتند.

مردم شهر «شاه زند» در استان مرکزی معتقدند کیخسرو به کوه‌های نزدیک شهرشان آمده و هنوز در این کوه‌ها زنده و مشغول عبادت است.

در شاهنامه داستان سفر کیخسرو به جهان باقی این‌گونه است که شبانگاه در چشمه‌ای تن بشست و چون بامداد آمد از او اثری نیافتند.

- در کتب بعد از اسلام مطلب تازه‌تری در مورد کیخسرو وجود ندارد. تنها شرح مفصل جنگ‌های او در تاریخ طبری و غررالسیر و مروج‌الذهب آمده است.

در بسیاری روایات آمده کیخسرو مانند جمشید دارای جام جهان‌نما (جام گیتی‌نما) است که هفت کشور‌- منظور هفت امپراطوری بزرگ آن زمان‌- در آن پیدا بود. با کمک این‌ جام جهان‌نما بود بیژن را که درون چاهی در سرزمین توران انداخته بودند، یافتند‌...

نام کیخسرو در ادبیات فارسی به هیچ‌وجه به اندازه‌ی روایات کهن بلندآوازه نیست و بیش‌تر از او به عنوان عظمتی بر باد رفته یاد می‌شود:

بیفشان جرعه‌ای بر خاک و حال اهل دل بشنو

که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد

(حافظ)

خدایگانی کورا هزار بنده سِزَد

چو کیقباد و چو کیخسرو و چو نوشروان

(فرخی)

هستی تو چو کیخسرو، هر بنده به پیش تو

چون رستم و چون بیژن، چون نوذر و چون گرگین

(مسعود سعد)

کیخسروان جام ز‌ خون سیاوشان

گنج فراسیاب به سیما برافکنند

(خاقانی)

زخمه‌‌ی گشتاسب در کین سیاوش نقش سحر

پیش تخت شاه کیخسرو مکان انگیخته

(خاقانی)

صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان

که صد جمشید و کیخسرو غلام کم‌ترین دارد

(حافظ)

 

CAPTCHA Image