نویسنده
در ابتدای این مقاله قصد داریم یک موضوع کاملاً جدی را روشن کنیم و آن اینکه نوجوانانی که به نظر گوشهگیر و تنها هستند، در بیشتر موارد درگیر یک دوره حل مسأله هستند. در زندگی نوجوانان همیشه به خاطر رشد عقلی و جسمی سریعی که دارند، مسائلی پیش میآید، مثل اینکه چه کسانی هستند و هویّت و شخصیت واقعیشان چیست؟ آنها ممکن است چندین شخصیت را در زمانهای گوناگون امتحان کنند تا بالأخره آن شخصیت واقعی خود را پیدا کنند، و تمام این کارها نیاز به فکر کردن دارد. بنابراین ممکن است آنها حتی در جمع نیز تنها نشسته و به این فکر کنند کدام یک از شخصیتهایی که دارند بهتر میتواند آنها را راضی کند و بهتر میتوانند آنها را در رسیدن به هدفهایی که دارند کمک کند. پس هر گونه انزوا و تنهایی را در نوجوانان نمیتوان دلیل بر ناراحتی یا اختلال افسردگی دانست.
برای ابتلای نوجوانان به افسردگی در نزدِ روانشناسان ملاکهای روشنی وجود دارد که بدین شرح است:
(باید از 9 مورد زیر، حداقل 3 مورد برای مدت 2 هفته یا بیشتر ادامه داشته باشد.)
1- گریه کردن، غمگینی یا بداخلاقی: لازم به توضیح است منظور از گریه کردن، گریههای بدون دلیل واقعی است. پس گریههایی که به خاطر از دست دادن فردی خاص یا چیزی خاص است منظور ما نیست.
2- گوشهگیری: دوری از دوستان، نرفتن به مهمانیها و جشنها، دوری کردن از فعالیتها و رویدادهای اجتماعی، و به طور کلی دوری کردن از هر مراسمی که به طور جمعی برگزار میشود. توجه کنید که این دوری کردن ما باید به خاطر این باشد که فرد دوست ندارد در جمع باشد، نه اینکه مثلاً کار مهمتری دارد یا برای این گونه مراسم ارزش قایل نیست.
3- مشکلات خواب: مثل کمخوابی، بد به خواب رفتن، صبح زود بیدار شدن یا به سختی از رختخواب بیرون آمدن.
4- مشکلات تغذیهای: مثل کماشتهایی یا پراشتهایی. لازم به توضیح است که بیشتر افراد در مواقع افسردگی دچار کماشتهایی میشوند؛ ولی برخی از افرادی که دارای اضافه وزن هستند، در دوران افسردگی و اضطراب و فشار روانی بیشتر از قبل غذا میخورند.
5- افت عملکرد مدرسهای: افت عملکرد در مدرسه را میتوان از روی پایین آمدن نمرهها، داشتن مشکل در رابطه با دوستان، معلمها و مسؤولان مدرسه و دوست نداشتن محیط مدرسه، تشخیص داد.
6- فعالیت زیادی یا کمبود انرژی: یعنی بیشتر از معمول فعالیت داشتن، به خاطر اینکه فرد بتواند از وضعیت کسالتآور خود بیرون آید و یا برعکس، نداشتن انرژی برای انجام کارها به خصوص برای شروع کار.
7- احساس گناه یا خودکمبینی: مثل موارد قبلی باید بدون دلیل باشد و فرد نداند علت احساس گناهش چیست و برای چه خود را دست کم میگیرد.
8- خستگی بیش از حد و دایمی: در سنین نوجوانی فرد به خاطر رشد سریع و تفسیرهایی که در بدنش رخ میدهد از نظر جسمی دیرتر، ولی از لحاظ روانی زودتر خسته میشود. خستگیای که مدنظر ماست آن نوع خستگیای است که بیش از حد معمول طول میکشد و بیشتر روانی است تا جسمی.
9- فکر کردن بیش از حد در مورد مرگ، مُردن یا آرزوی مرگ داشتن: منظور از بیش از حد این است که فکر کردن در مورد مرگ و مُردن قسمت بزرگی از وقت فرد را پُر کند و یا باعث ضرر رساندن به خود، دیگری یا شغل و تحصیلِ فرد شود.
حال ببینیم اگر نوجوانی دچار افسردگی و یا درجات کمتر آن شد چه کارهایی میتواند بکند. در ابتدا لازم است بگوییم روانشناسان به اختلال افسردگی، سرماخوردگی اختلالهای روانی میگویند؛ زیرا افسردگی رایجتر از دیگر اختلالهای روانی است و آسانتر از بقیهی اختلالها درمان میشود. یکی از فنونی که روانشناسان برای درمان افسردگی به کار میبرند این است که از فرد افسرده میخواهند وقایع مثبت و منفی را که در اطرافش میگذرد یادداشت کند. ویژگی افراد افسرده این است که آنها مشکلات را از آن چیزی که هست بدتر میبینند. با یادداشت کردن رویدادهای مثبت آنها متوجه میشوند که تا چه اندازه رویدادهای مثبت را نادیده میگرفتند. البته این فن بدون صحبتهای مقدماتی با روانشناس زیاد تأثیرگذار نیست، به خصوص در موارد شدید افسردگی. در واقع ابتدا لازم است افکار منفی را که باعث افسردگی شما میشوند مشخص کرده و سپس باید یک جدول 3 ستونی رسم کنید و این افکار را به ترتیب در ستون اول آن بنویسید و به آن از صفر تا 100– بسته به درجهی اعتقادی که به آن دارید- نمره دهید. در ستون دوم، روبهروی هر فکری که نوشتهاید خطاهای آن را با توجه به خطاهای 10 گانهای که در مقالهی قبلی توضیح دادیم، یادداشت کنیم؛ مثل تعمیم مبالغهآمیز یا تفکر همه یا هیچ چیز و... حال در ستون دوم باید به نیمهی پر لیوان نگاه کرده و افکار مثبت و واقعبینانهتری را نسبت به فکر منفیای که یادداشت کردهاید، بنویسید و به آن نیز از صفر تا 100 نمره دهید. به عنوان مثال در مقالهی قبلی در توضیح خطای مورد 10، گفتیم که فرهاد از اینکه رابطهی خود را با دوست قدیمیاش به هم زده بود افسرده شده بود. او در ستون اول نوشته بود «من نمیتوانم با کسی دوست باشم». در ستون دوم خطاهای این فکر منفی را بدین صورت نوشته بود: تعمیم مبالغهآمیز و نتیجهگیری شتابزده، بزرگبینی، شخصیسازی و در ستون سوم نوشته بود: «من مهارتهای دوستیابی را به اندازهی کافی دارم؛ چون با همهی دوستانم که مشکل ندارم». فرهاد به فکر منفی نمرهی 60 و به فکر مثبت نمرهی 58 داده بود. فرهاد به خاطر اهمیت بیشتر فکر مثبت و خطاهایی که در فکر منفی وجود داشت این فکر منفی را از بین بقیهی افکار منفی خط زد و به سراغ فکر منفی بعدی رفت. گاهی اوقات افسردگی به خاطر اشکال در رابطهی بین نوجوان با افراد دیگر به وجود میآید؛ مثل دوستان یا خانواده و ... در این گونه موارد ابتدا باید مشخص شود آیا شخص نوجوان در رابطه برقرار کردن اشکال دارد یا دیگراناند که مسأله دارند؟ اگر اشکال از خود فرد باشد، مثل نداشتن مهارتهای دوستیابی و مهارتهای اجتماعی، باید در آغاز بکوشد که این مهارتها را زیر نظر یک فرد متخصص یاد بگیرد؛ و اگر دیگران مشکل داشتند باید به اتفاق هم در درمان افسردگی تلاش کنند.
تأکید میکنیم که این چند راهحل ساده برای درمان ناراحتیها و افسردگیهای جزئی است؛ ولی اگر مشکل شما دارای ملاکهای اختلال افسردگی است باید حتماً با یک روانشناس در طی چند جلسه مشورت کنید. اگر خوانندهی این مطالب هیچ گونه ناراحتی خاصی ندارد هم میتواند با اطلاع از شیوههای معرفی شده در این مقاله و کتابهای موجود در این زمینه از بروز مشکل در آینده پیشگیری کند.
با امید اینکه با خواندن این مقاله و مقالههای مشابه درک بهتری از نوجوانی و افسردگی داشته باشید.
ارسال نظر در مورد این مقاله