﷼توبه
روزی ذوالنّون مصری با اصحابش در کشتی نشسته بودند. کشتیِ دیگر میآمد و گروهی از اهل طَرَب در آنجا عیشونوش میکردند. شاگردان ذوالنّون گفتند: «ای شیخ! دعا کن تا کشتی آنها غرق شود تا شومی آنها رفع شود.»
ذوالنّون برپای خاست و دستها را بلند کرد و گفت: «بار خدایا! چنان که این گروه را در این جهان، عیش خوش دادهای، اندر آن جهان نیز عیش خوش بده.»
مریدان متعجب شدند. چون کشتی، پیشتر آمد و اهل طَرَب چشمشان بر ذوالنون افتاد، به گریه افتادند و بساط عیشونوش را جمع کردند و به خدای بازگشتند.
ذالنّون، شاگردان را گفت: «عیش خوش آن جهان، یعنی توبه در این جهان!»
کشفالمحجوب
﷼ روزی
صیادی ضعیف را ماهیای قوی به دام افتاد. طاقت حفظِ آن نداشت. ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت. دیگر صیادان دریغ خوردند و ملامتش کردند که چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی نگاه داشتن؟
گفت: «ای برادران چه توان کردن؟ مرا روزی نبود و ماهی را همچنان روزی مانده بود.»
گلستان سعدی
﷼ از بهر دین
حَجّاج با لشکر بیامد و با عبداللهبنزُبیر جنگ پیوست و جنگ سخت شد و عبدالله چون کارش تنگ شد از جنگ بایستاد. حَجّاج پیغام فرستاد سوی وی که بیرون آی تا تو را به شام فرستم تا در مکه بیش از این ویرانی نیفتد و خونها ریخته نشود.
عبدالله نزد مادر آمد و همهی حالها با وی بگفت. مادر زمانی اندیشید. پس گفت: «ای فرزند! این خروج تو بر بنیامیّه به خاطر دین است یا دنیا؟»
گفت: «به خدا که از بهر دین بُود.»
گفت: «پس صبر کن بر مرگ و کشته شدن و نگاه کن که حسینِ علی(ع) چه کرد؟ او کریم بود و بر حُکم پسر زیاد تن در نداد.»
گفت: «ای مادر! من هم بر اینم که تو میگویی؛ امّا میترسم که چون کشته شوم، مرا تکهتکه کنند.»
مادرش گفت: «چون گوسپند را بکشند، از تکهتکه کردن دردش نیاید.»
تاریخ بیهقی
﷼ دو کعبه
بدان که خدای تعالی در ظاهر، کعبهای بنا کرده که او از سنگ و گِل است و در باطن کعبهای ساخته که از جان و دل است.
آن کعبه، ساختهی ابراهیم خلیل است و این کعبه بنا کردهی ربِّ جلیل است.
آن کعبهی حجاز است و این کعبهی راز است.
آنجا چاه زمزم است و اینجا آه دمادم است.
حضرت محمّد(ص) آن کعبه را از بتان پاک کرد، تو این کعبه را از بتِ هوا و هوس پاک گردان.
خواجهعبدالله انصاری
﷼ ایرانیان
در تمام دورهی سههزار سالهی تاریخ ما، آنها که ایرانی حقیقی بودهاند نام خود را به عملیّاتی مانند فجایع آشوریان و بابلیان و چنگیزیان و تیموریان و امثال آنها ننگین ننمودهاند، آزار و قتل و غارت و ویرانی و تعصّب جاهلانه در ایران کمتر وقتی از خود ایرانیان ناشی شده. ایرانیان مثل یونانیان و رومیان، زیردستان خود را بنده و عبید نساخته و زحمات زندگانی خویش را به دوش آنها باز نکرده و بزرگان و سلاطین ایرانی هیچوقت مانند رومیان اسرا را با یکدیگر یا با شیر و ببر و پلنگ به جنگ نینداختهاند. دولتهای ایرانی هرگز مانند اسپانیولیها تبعید چند صدهزار نفر مردم بیآزار را روا نداشته، بلکه خارجیان را به کشور خود دعوت نمودهاند. رفتار سلاطین صفویه با ارامنه نمونهای از این شیوه و طریقه است.
ذکاءالملک فروغی
﷼ روباه و خروس
شنیدم که خروسی بود جهانگردیده و دامهای مکر، دریده. روزی پیرامُن ده به تماشای بوستانی میگشت. بانگی بکرد. روباهی در آن حوالی بشنید. طمع در خروس کرد و به حرصی تمام دوید تا به نزدیک خروس رسید. خروس از بیم بر دیوار جست. روباه گفت: «از من چرا میترسی؟ پادشاه وقت فرموده است که هیچکس مبادا بر کس بیداد کند، چنانکه کبوتر هم آشیانهی عقاب باشد و سگ در پوستین روباه نیفتد.»
خروس در میانهی سخن او گردن دراز کرد و سوی راه مینگرید. روباه گفت: «چه مینگری؟»
گفت: «جانوری میبینم که از جانب این دشت میآید. با دُم و گوشهای بزرگ. چنان میآید که باد به گردش نرسد.»
روباه را از این سخن سنگ نومیدی در دندان آمد، ناپروا و سراسیمه پناهگاهی میطلبید. خروس گفت: «بیا تا بنگریم که این حیوان باری کیست؟»
روباه گفت: «این علامات که تو شرح میدهی دلیل آن میکند آن سگ تازی است و مرا از دیدار او خرّمی نباشد.»
خروس گفت: «پس نه تو میگویی که پادشاه ندا در داده است که کس را بر کس دشمنی نرسد.»
روباه گفت: «بلی! امّا امکان دارد که این سگ نشنیده باشد.»
مرزباننامه﷼
ارسال نظر در مورد این مقاله