شعر


 

 شعرهای تازه

وقتی که شعری می‌نویسم،

یک کودک ده ساله می‌آید

کنارم می‌نشیند

تا شعرهای تازه‌ام را

با آن دو چشم خود ببیند.

آن‌گاه پای شعرهای تازه‌ام را

تاریخ و امضا می‌گذارد!

جعفر ابراهیمی «شاهد»

 

 

 


با الهام از شازده‌کوچولو اثر آنتوان دوسنت اگزوپری

آسمان

سیداحمد میرزاده

شب چه سِحرانگیز است

شب، سراسر رؤیاست

می‌شود آن را خواند

مثل شعری زیباست

*

شده پولک دوزی

همه‌ی دامنِ شب

نقره می‌پاشد ماه

تا سَحَر بر تنِ شب

*

آه! آن‌جا آن دور

هست یک سیّاره

دور خود می‌چرخد

مثل یک آواره

*

توی آن سیّاره

گُلِ سرخی تنهاست

گُلِ سرخی که دلش

مثل ما آدم‌هاست

*

هر شب از گلبرگش

اشکِ غم می‌بارد

چشم در راهِ کسی است

یک مسافر دارد

*

آن مسافر شاید

هر یک از ما باشیم

دیر یا زود آخر

باید آن‌جا باشیم

 

 

 

 


دست تو

این منم

سیبی از شاخسار افتاده؛ در جویباری کوچک!

با رقص موج به جلو می‌روم

منتظرم...

منتظر کسی که از آب بگیردم؛

کاش

آن

دست تو

باشد!

الهه تاجیک‌زاده

 

 


 

 

کفتری غریب

در کنار مدرسه

با لباس وصله‌دار

گوشه‌ای نشسته است

بی‌قرار بی‌قرار

*

سال‌های پیش، او

گرم بود و شاد شاد

ناگهان سکوت او

پر شد از صدای باد

*

هر چه در بساط بود

سیل ظالمانه برد

جیب خالی پدر

داشت غصه می‌شمرد

*

آمد او به سوی شهر

فکر نان خانه بود

مثل کفتری غریب

فکر آب و دانه بود

*

باز توی فکر رفت

فکر باغ و کوچه باغ

خورد زنگ مدرسه

داد زد: لبوی داغ

طیبه شامانی

CAPTCHA Image