کوچه سربالا


 

 


کدام دوست

من در چه اندیشه‌ای هستم و به دنبال کدام نیمه‌ی دوستی که او را بیابم و با او همکلام شوم؟ شادی‌ام را با وجود دوست دوچندان کنم و غم‌هایم را در هنگام با او بودن بزدایم. لحظه‌هایم را گرامی بدارم و رؤیاهایم را بپرورانم.

باید بیندیشم که آیا آنچه من از تعریف دوست در ذهن دارم، با آن‌که من او را دوست می‌خوانم، تطابق دارد؟ آیا ارزش دارد که دوستش بدارم و خاطرات امروز با دوست بودن را ضمیمه‌ی شاید ناکامی‌های فردای مبهم زندگی‌ام قرار دهم؟

گاه پیش می‌آید که شاید دوستی را برگزینم که در ذهنم به این اطمینان دست یابم که او بهترین است، امّا او آنی نباشد که من در خیال می‌پروراندم. شاید هم او خود پدیدآورنده‌ی رنج و محنتم بوده باشد! و من در این مسیر باید از بزرگان، وام تجربه بگیرم و در اسرع وقت با کسب یادگیری و تجربه‌اندوزی در دوستی، این وام را بپردازم.

دوست داشتنم باید هم‌راه با عشق باشد؛ از همان آتش عشقی که می‌سوزاند و جاودان می‌کند؛ و اگر چه هر شمع قطره‌قطره از خویش می‌چکد و فرو می‌غلتد، اگر شمعستانی در کار باشد، چکه‌چکه سیلابی خواهد آفرید؛ چندان سوزان و خروشان که آلایشی در وسعت جریانش به‌جای نخواهد ماند؛ و اگر آنی را که در طلبش بودم، نیافتم و تنها ماندم، از تنهایی نهراسم!

چه بسا تنها بودنم و خلوت تنهایی‌ام، هزار‌هزار برتر باشد از لحظاتی که قرار است با چندین آدم دوست‌نما به بطالت بگذرد.

باید دوست را بشناسم و معرفت دوست را بیش‌تر.

آن‌گاه که شناختمش، آن را نیمه‌ی روح و جان خویش قرار دهم.

و به گفته‌ی سهراب:

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد

طلب عشق ز‌ هر بی‌سر‌و‌پایی نکنیم‌...

و کسی از آن فراز و بلندای پیروزی، ندای دوستی، مهرورزی و سپیده‌ی سحر را نوید خواهد داد.

آن روز کبوترهای عاشقت، آزادانه در فضای عطرافشان کوچه‌باغ‌هایت به پرواز درخواهند آمد. و آن روز شکوه‌وارگی رهایی را به شایستگی انتخاب دوست، تجربه خواهی کرد.

سعادت‌سادات جوهری‌- قم﷼

CAPTCHA Image