نبودن تو
تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظهها جاری است و چگونه عکس تو در آینهها پیداست.
تو که نیستی، هوای گریه، زیاد دور و برم پر میزند. گاهگاهی برای چشمان منتظرم میگریم.
تو نیستی که ببینی گلهای آفتابگردان برای دیدنت به آسمان عروج کردهاند؛
امّا دریغ که تو بالاتر از آسمان کوچک آنها هستی.
تو که نیستی، چگونه به چشمه بگویم زلال باشد، به آبشار بگویم بجوشد و جویبار را به جاری بودن تشویق کنم؟
تو نیستی که ببینی گل لبخندم چگونه خشک شده. تو که نیستی، تنها خار است که میخندد.
انگار وقتی نیستی دنیا تمام میشود. تو که نیستی من میخواهم اینجا نباشم.
میخواهم کنار دستانت آرام بگیرم. ای بهانهی تمام بودن، بیا و تمام این نیستیها را با هستیات جبران کن.
شکوفه سبکرو- گنبدکاووس﷼
ارسال نظر در مورد این مقاله