ببخشین ساعت چنده؟


 

 


... زمانی که جناب آقای «هوکومی» خان هلندی، در سال 1657 میلادی خوش به حالش شد و ساعت دیواری را اختراع کرد...

و زمانی که جناب آقای «ژرژ گراهام» خان انگلیسی، در سال 1750 میلادی خیلی خوش به حالش شد و ساعت جیبی را اختراع کرد...

و زمانی که مخترع گمنام مشهور بعدی، دیگه خیلی خیلی خوش به حالش شد و نشست فکر کرد و فکر کرد تا این که تصمیم گرفت تو قد و قواره‌ی ساعت‌های دیواری و جیبی دست ببره و شکل و شمایل او‌ن‌ها رو دست‌کاری کنه و به قول لغت‌های موجود در فرهنگنامه‌ی جوونای نسل سوّمی، به دو طرفش یک بند «باحال» که «خفن» نباشه، وصل کنه و بگه: «این ساعت هم مخصوص مچ دست نازنین آدم‌های خوش‌طبع مزاح‌طلب، تازمان، بیش‌تر در چشم و چارشون باشه.» حتماً نمی‌دونست با این کارش، در یک زمانی که معلوم نیست تازه شروع شده یا داره تموم می‌شه! باعث چه کاری و یا چه چیزهایی و یا احتمالاً چه شوخی‌های بامزه و یا کسی می‌شه که صد البته یک نمونه از اون‌ها ساعت پرسیدن جماعت از هم‌دیگه، و هزار البته، شکل جواب دادن اون‌ها به هم‌دیگه‌اس! تازه غیر از این حرف‌ها، ساعت پرسیدن از «آقا مراد» و «محمد شرف‌خان» و «مونا خانوم» و «الناز خانوم» و آخی... الی آخر، که چه؟ حالا «الی آخر» و «که چه؟...» را بذار کنار! این را بگو که همه‌شون چه‌قدر حال دارن! منظورم حال شوخی و این‌طور حرفاس! چون یک طورهایی جواب ساعت پرسیدن‌ها رو دادن که هاج و واج موندیم که جریان چیه! چه می‌شه کرد؟ لابد دل‌شون خواسته بود کمی صفا کنن و به ساعت جدیدشون یک بند باحال‌تر ببندند! کسی چه می‌دونه؟ شاید دنبال این بودن که یک کمی بخندن!

  • · آرمین صرافها- 17 ساله

صبح- ساعت 20/8 دقیقه- خیابان آزادی

- ببخشین، ساعت چنده؟

- 20 دقیقه از «پرویز» گذشته!

- برای چی ساعت می‌بندی؟

- برای این‌که به «پرویز» بگم ساعت چنده!

- ؟

- «پرویز» کارگر ساختمونه. هر روز صبح، سر راه از من ساعت می‌پرسه! راستش یه مدّتیه فقط به خاطر اون ساعت می‌بندم!

  • · آقامراد- 17ساله- کارگر چاپ‌خانه

صبح- ساعت 9- خیابان انقلاب

- ببخشین، ساعت چنده؟

- هه... هه... هه... خوابیده! لالا... لالا...

- برای چی ساعت می‌بندی؟

- واسه‌ی این که راحت بخوابه!

  • · محمد شرف‌تاج (افغانی)- 18 ساله- نوازنده

بعد از ظهر- ساعت15/13 دقیقه- چهارراه پارک وی

- ببخشین، ساعت چنده؟

- ها؟

- ساعت، چنده؟

- خِرابَه! برای ژست بَستُم!‌

  • · ژینوس آوا- 16 ساله

بعد از ظهر‌- ساعت 14‌- میدان توحید

- ببخشین، ساعت چنده؟

- اِ... آها... وای، گیر کرده زیر آستینم!...

- برای چی ساعت می‌بندی؟

- ها... ها... ها... برای این که گیر کنه زیر آستینم!

  • · بابک قیطاس فلک- 16 ساله

بعدازظهر‌- ساعت 35/15 دقیقه- میدان صادقیه

- ببخشین، ساعت چنده؟

- کیلویی یه قیمتی داره، سوایی یه قیمت دیگه، حالا کدوم؟

- برای چی ساعت می‌بندی؟

- هه... هه... هه!...

  • · مونا پیرزاد- 15 ساله

عصر- ساعت 25/17 دقیقه- شهرک غرب

- ببخشین، ساعت چنده؟

- ساعت؟ ... وای... دیدی؟ اصلاً حواسم نبود! دیرم شد...

  • · ابراهیم چاردانگه- 18 ساله- دستفروش

غروب- ساعت 15/19 دقیقه- میدان راه آهن- ایستگاه

- ببخشین، ساعت چنده؟

- دیروز این موقع خیلی فروش داشتم، امروز مگس پرونی!

- برای چی ساعت می‌بندی؟

... آخه ساعتم کو؟ تو شهر به این آبادی که از این ور خیابونش به اون‌ور خیابونش نیم ساعت طول می‌کشه، استفاده از ساعت اُفت داره! حالیته؟﷼

CAPTCHA Image