نویسنده
دلخونتر از لالهی باغ
تنهاتر از هر چه تنها
بر دوش خود میکشیدی
صد کوفه نامردمی را
*
دار و ندار تو بودند
یک کربلا بیقراری
چشمی که از دوری او
هر آنچه داری بباری
*
تا تشنگی محو گردد
پروانهها جان بگیرند
از دوری باغ و باران
گلهای زیبا نمیرند
*
یک آسمان چشم باشی
در جادههای اسیری
هر آنچه داری بباری
شاید که آرام گیری
ارسال نظر در مورد این مقاله