نویسنده
نمیخواست کسی به علت یک زخم بمیرد
ویکتور فلمینگ
الکساندر فلمینگ خود تنها بر این باور بود که به کشف چیزی نایل شده که دیگران به دنبالش نبودهاند. او از مرگ بیماران عفونی رنج میبرد. همواره احساس میکرد راهی برای نجات آنها وجود دارد و سالهای فراوانی را صرف یافتن این مادهی نجاتبخش کرد. آغاز زندگی فلمینگ از روستایی کوچک در اسکاتلند آغاز میشود. جایی که او هفتمین فرزند میان هشت فرزند یک خانوادهی روستایی بود. آنها زمینی به وسعت 800 هکتار داشتند که یک مایل از خانهیشان فاصله داشت. بچهها بیشتر وقتشان را با گشت و گذار در مردابها و درههای زادگاهشان میگذراندند. زمانی که پدر مُرد، برادر بزرگتر ادارهی مزرعه را به دست گرفت. تام، برادر دیگر به سراغ پزشکی رفت و پس از پایان تحصیلاتش، مطبی در لندن تأسیس کرد. کمی بعد، چهار برادر دیگر و تنها خواهرشان نیز به لندن رفتند.
دوران نوجوانی و جوانی
الک (الکساندر فلمینگ در کودکی با این نام خوانده میشد) وقتی به لندن رسید چهارده ساله بود و برای ادمهی تحصیلاتش در مدرسهی پلی تکنیک خیابان راف پایت ثبتنام کرد. این دوران بهسرعت سپری شد و برادرش تام، همواره او را تشویق میکرد که وارد دنیای تجارت شود. با این همه الک کشتیرانی را انتخاب و مدت چهار سال در این رشته فعالیت کرد. در سال 1900 الک نوزده ساله بود که جنگ میان انگلستان و مستعمرانش در آفریقای جنوبی درگرفت. او همراه دو برادرش به ارتش اسکاتلند پیوستند. دورههای سخت آموزشی در پیش بود و آنها با پشت سر گذاشتن سختیها، مهارتهای فراوانی را در شنا و تیراندازی به دست آوردند. با این همه هرگز به جنگ اعزام نشدند.
فلمینگ همواره در دوران تحصیل نمرههای خوبی میگرفت، تا جایی که به راحتی میتوانست مدارس و کلاسهایش را انتخاب کند. الک در مدرسهی سنت ماری ادامهی تحصیل داد و در سال 1905 یک جراح محسوب شد.
بزرگترین کشف علمی
جنگ جهانی اول آغاز شد و دنیا را تحت تأثیر خود قرار داد. فلمینگ نیز همراه بسیاری از پزشکان به فرانسه فرستاده شد تا در میدان جنگ به مجروحان خدمت کنند. الک در آنجا با واقعیت تلخی روبهرو شد. او سربازانی را میدید که بر اثر عفونتهای سطحی جان خود را از دست میدهند. بیتردید راهی برای نجات آنها وجود داشت، و این مسأله به بزرگترین دغدغهی جوان مستعد خانوادهی فلمینگ تبدیل شد. الک به دنبال مادهای شیمیایی بود که بتواند در مقابل میکروبهای عفونتزا مقابله کند. بدین ترتیب فعالیتهای شبانهروزیاش را آغاز کرد. او راههای مختلفی را برای درمان مجروحان آزمود؛ اما هیچکدام در برطرف کردن عفونتها مؤثر نبودند.
جنگ پایان یافت و او فارغ از هیاهوهای پس از جنگ دنبال مادهی جادویی و شفابخش بود. الکساندر در سال 1902 به آزمایشگاه سنت لوئیس بازگشت و تحقیقاتش را در زمینهی باکتریها آغاز کرد. او دریافته بود که بسیاری از مواد ضدعفونیکننده بیش از آن که میکروبها را نابود کنند به سلولهای بدن آسیب میرسانند. در سال 1922 فلمینگ مادهای را مرکب از اشک و مخاط کشف کرد که بدون آن که سلولهای بدن را نابود کنند، توان مبارزه با گونهای میکروبها را داشت. بدن، سازندهی این ماده بود و الکساندر نام آن را «لیسوزیم» گذاشت. این کشف اگر چه در نوع خود جالب و مهم بود، با مشکلهای فراوانی روبهرو شد. لیسوزیم میکروبهای خاصی را از میان میبرد، اما متأسفانه برای تمام میکروبهای بیماریزا کارایی نداشت.
شش سال از این ماجرا گذشت و فلمینگ دیگر 47 ساله بود. او پس از سالها، هنوز دغدغهی جوانیاش را با خود داشت؛ اما هنوز نتوانسته بود مادهای را برای مقابله با عفونت پیدا کند. آزمایشگاه، کاملاً در خدمت کشت باکتری بود. زمانی که به اشتباه یکی از این کشتها در معرض هوا قرار گرفت، زحمات شبانهروزی فلمینگ به ثمر رسید. او باکتری استافیلوکوکوس را مشاهده کرد که کپک زده بود. مسألهی شگفانگیز، باکتریهای اطراف کپک بود که از میان رفته بودند. فلمینگ به درستی دریافت که کپک مادهای را تولید کرده که برای باکتری استافیلوکوکوس سمی است. او به زودی نشان داد همان ماده توانایی نابودی بسیاری دیگر از باکتریهای مضر را نیز دارد. او نام این مادهی شگفتانگیز را «پنیسیلین» نامید.
مادهی شگفتانگیز فلمینگ ابتدا برای درمان زخمیهای جنگی مورد استفاده قرار گرفت؛ اما از سال 1944 برای شهروندان آمریکایی و انگلیسی نیز استفاده شد. با پایان جنگ در سال 1945، استفاده از پنیسیلین در سراسر دنیا گسترش یافت. پنیسیلین برای درمان سفلیس، مخملک، دیفتری، کورک، قانقاریا و بیماریهای دیگر بینهایت مفید بود.
وداع
زمستان، آخرین روزهایش را پشت سر گذاشت؛ اما همچنان باد سرد میوزید. پیکر نحیف پیرمرد به آرامی درون تابوت قرار گرفت. گویی به خواب رفته بود. تقویم 11 مارس 1955 را نشان میداد و روزنامهها میتوانستند خبر خاکسپاری فلمینگ، کاشف پنیسیلین را در صدر اخبار خود جای دهند. این دانشمند بزرگ که فارغ از بحثهای پزشکی و رموز باکتریها، تنها از تماشای مرگ بیماران با زخمهای عفونی رنج میبرد، زندگیاش به پایان رسید؛ اما همواره زندگیبخش میلیونها انسان در سراسر زمین و تمام دوران است. دیگر کمتر کسی از عفونت میمیرد، و این راز جاودانگی بزرگمرد دنیای پزشکی است.﷼
ارسال نظر در مورد این مقاله