چشمه و دریا


 

 


مسلم‌بن‌عقیل

مسلم‌بن‌عقیل نوه‌ی ابوطالب از قبیله‌ی بنی‌هاشم بود.

مسلم در زمان خلافت عمویش علی(ع) از جانب وی متصدی منصب‌های نظامی در لشگر اسلام بود. در دوران حسن‌بن‌علی(ع)، مسلم در خدمت او بود. سپس در زمان حسین‌بن‌علی(ع) وی به عنوان نماینده و برای بررسی اوضاع و گرفتن بیعت از مردم کوفه، عازم این شهر شد و توانست از حدود 18 هزار نفر بیعت بگیرد.

(شیخ‌عباس قمی، نفس المهموم)

مسلم ابتدا مدتی در منزل مختار ثقفی اقامت کرد و سپس به منزل شریک‌بن‌اعور رفت. از آن‌جا که شریک از بزرگان کوفه و بیمار بود، ابن‌زیاد تصمیم گرفت برای عیادت به منزل وی بیاید. شریک و مسلم چنین برنامه‌ریزی کردند که مسلم در منزل پنهان شود و پس از ورود ابن‌زیاد، هنگامی که شریک به او علامت داد، وی را بکشد؛ اما پس از ورود ابن‌زیاد و علامت شریک، مسلم از کشتن وی ابا کرد.

از آن‌جا که ابن‌زیاد، برای سرکوبی انقلابیون به دنبال رهبر این نهضت در کوفه، یعنی مسلم می‌گشت، مسلم می‌بایست جای امن‌تر و مطمئن‌تری انتخاب می‌کرد. لیکن مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه‌ی هانی رفت.

(قیام حسین، نوشته‌ی دکتر سیدجعفر شهیدی، نشر فرهنگ اسلامی)

مسلم پس از تهدیدهای فراوان ابن‌زیاد، مجبور شد خود را در خانه‌ی هانی‌بن‌عروه، یکی از رؤسای قبیله‌ی مذحج مخفی کند. ابن‌زیاد که به دنبال مسلم می‌گشت، با تعیین جاسوسی که ادعای دوستی با اهل‌بیت را می‌کرد، توانست مخفیگاه مسلم را بیابد. آن‌گاه ابن‌زیاد هانی را دستگیر کرد و از او خواست مسلم را تحویل دهد.

در این فاصله مذحجی‌ها دست به شورشی مختصر زدند؛ اما شریح قاضی به دروغ به آنان اطمینان داد که هانی زنده و میهمان ابن‌زیاد است. مذحجی‌ها هم باور کردند و پراکنده شدند.

(حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص185)

ابن‌زیاد سران شهر را گرد آورد و آنان را با تهدید و تطمیع مطیع خود کرد و با ایجاد جو رعب و وحشت و دستگیری‌ها، بیم و هراس بر مردم سایه افکند و از دور مسلم پراکنده شدند. مسلم‌بن‌عقیل در کوفه تنها ماند؛ به گونه‌ای که از هجده هزار نفر که با او پیمان بستند، به هنگام مغرب، تنها سی نفر باقی مانند، و شب‌هنگام یک نفر هم باقی نماند. مسلم شب به خانه‌ی طوعه رفت و پس از آن‌که جایگاه او برای ابن‌زیاد معلوم شد، نیروهایی فرستاد. مسلم از خانه بیرون آمد و در کوچه و میدان شهر یک‌تنه با سربازان ابن‌زیاد جنگید تا آن‌که گرفتار شد. او را به قصر ابن‌زیاد بردند. مسلم در آن‌جا سه وصیت کرد که مسلماً به وصیت سوم عمل نشد. اول هفتصد درهم بدهکارم. آنچه دارم بفروشید و وام را بپردازید. دوم جسدم را در گوشه‌ای به خاک بسپارید و سوم به حسین‌بن‌علی خبر دهید که به کوفه نیاید. پس از گفت‌وگوهای تندی که رد و بدل شد، به دستور ابن‌زیاد، او را بالای قصر برده، سر از بدنش جدا کردند و پیکرش را به زیر افکندند. شهادت مسلم‌بن‌عقیل، روز هشتم ذیحجه‌ی سال 60 (روز عرفه) بود.

(مقتل الحسین، ص337)﷼

 

CAPTCHA Image