روز تولد

 (1) یکی آرام زیر گوشم گفت: «امروز تولد است.» با خودم گفتم: «یعنی تولد کی می‌تواند باشد؟» ولی هرچه فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید. البته خودم کادو گرفته بودم، ولی برای تولد یکی دیگه! و نمی‌دونستم این یکی همون یکیه (چی شد!) وقتی موعد مقرر فرا رسید و من به جشن تولد رفتم، دیدم همون نفر هم اومده!

هنوز نفهمیدی؟ بابا تولد آسمانه است دیگر!...

(2) بوی کیک می‌آید... بوی کارد و چنگال... حتی بوی ادکلن‌های لوکس هم می‌آید... تی‌زر... مجدولین... آکات... چوب سبز... بیش‌تر از همه بوی خامه می‌آید! آدم یاد تولد می‌افتد. در را باز می‌کنم. همه‌جا خاموش است، ولی بوی کیک نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود. تا داخل می‌شوم برق‌ها روشن می‌شود و صدای تَ... وَ... و بقیه‌اش قطع می‌شود و چهره‌های درهم رفته‌ی چند نوجوان که می‌گویند: «اَه... این‌که آسمانه نیست. بیا! بیا تو منتظر وایستا تا بیاد!» برق‌ها دوباره خاموش می‌شود. صدای در می‌آید... فشفشه‌ها روشن... کلید لامپ زده می‌شود. جمعیت یک‌صدا...

تولدت مبارک آسمانه‌ی عزیز!

(3) تولد، تولد، تولدت مبارک... بیا شمع‌ها رو فوت کن تا صد سال...

بابا چه بروبیایی تو نشریه است! می‌خوان آسمانه رو غافل‌گیر کنن! زیر زیرکی می‌رن، پاورچین پاورچین برمی‌گردند. کادوها را قایم می‌کنند. زیرچشمی به هم نگاه می‌کنند. مبادا کسی ببینت‌شون! غافل از این‌که بابا آسمانه خودش می‌دونه! تولدت رو با یه دنیا عاطفه، با یه دنیا صداقت تبریک می‌گم. ایشاالله تولد صد سالگی‌ات!

عاطفه الله‌اکبری

 

شماره ثبت: 3851

ویراستار:

توضیحات:                                         میترا 11 فاصله 14

 

مهر

 

تاریخ: 1389/05/27

مصحح:

موضوع: کوچه دوستی

تاریخ تایپ:

عنوان: کوچه به کوچه

کنترل اپراتور**

نویسنده: محی‌الدین سادات اعلایی

تعداد کلمات:

پرینت:27/05/1389

تعداد ستون:

ش پ ا:

 

 


کوچه دوستی

کوچه به کوچه

با دخترم زهرا!

زهرا جان! دل‌نوشته‌های زیبای تو را کوچه به کوچه دنبال نمودم تا به کوچه‌ی دلگشا(1) رسیدم. سوز دل تو را در انتظار امام زمانت چشیدم و گریستم!

با خود گفتم: «حتماً دخترم از کوچه‌ی بنی‌هاشم عبور کرده است که این چنین انتظارش را می‌کشد!»

کوچه‌ای که با یک سیلی جاودانه شد و با عطر خون در قلب همه‌ی مظلومان تاریخ نقش بست!

کوچه‌ای که حرامیان با خاک یکسان نمودند تا آسمانه‌ها نیز از او غافل شوند!

آری، این کوچه در آسمانه نیز غریب است!

از میان همه‌ی کوچه‌های آسمانه، تنها کوچه‌ی دلگشاست که غربت او را التیام می‌بخشد!

بچه‌های کوچه‌ی دلگشا، این کوچه را درعاطفه‌ی قلب خویش نهادینه کرده‌اند!

تا روزی با فریاد الله‌اکبر، غربت او را قریب نمایند.

زهرا جان! هر وقت که از کوچه‌ی بنی‌هاشم گذر نمودی، ردّ‌پای مادرت را بوسه‌باران کن!

پیرغلام کوچه‌ی بنی‌هاشم

محی‌الدّین‌سادات اعلایی

 

1) مقاله‌ی دخترم (زهرا سادات اعلایی) در ص2، شماره‌ی 8 (236) آبان 1388.

 

CAPTCHA Image